تجلى الهدى «یوم الغدیر» على الشبه و برز ابریز البیان عن الشبه«1»
– بروز غدیر، جلوه حق بر تاریکى شبهات پرتو افکند، و طلاى ناب از غش پاک شد.
– خداى عرش، نظام اجتماعى را تکمیل فرمود، چونانکه قرآن مجید بیپرده بیان کرد.
– رسول خدا در اجتماع مسلمانان به پاخاست و بازوى على یکتا مرد جهان را بر افراشت.
– فرمود: هر که را من سالار و سرورم، اینش سرور و سالار است. وه چه افتخارى؟!
شاعر:
ابو الفرج، محمد بن هندوى رازى.
«خاندان هندو» از خاندانهاى مشهور امامیهاند که به نشر علم و ادب بپا خاستهاند. در میان این خاندان جمعى با زیور فضل و دانش به افتخارات ویژه نائل آمده، در فن شعر و انشاء گامهاى وسیع و مثبتى برداشته در فرهنگ رجال با نام و نشان و شهرت علمى و ادبى فراوان یاد شدهاند.
از جمله: ابو الفرج محمد بن هندو، سر دودمان این بیت شریف است که ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» از شعراى اهل بیت دانسته، و در صف پرهیزگاران جاى داده است.
از جمله: ابو الفرج حسین بن محمد بن هندو است که ثعالبى در یتیمه ج 3 ص 362 به شرح حال او میپردازد، و بعد از اینکه از اصحاب و دوستان صاحب ابن عباد وزیر معروفش شمرده، قسمتى از اشعار او را یاد مینماید و میگوید: سرودههاى نمکین او فراوان است و مقام را گنجایش ذکر آن نیست، جز اینکه چند بیت، به عنوان نمونه یاد شود، از جمله:
– اگر قلههاى مجد و عظمت را برافراشته بینى، وحشت مگیر، پیش رو که گام به گام بدان نزدیک شوى.
– نیزه بلند که بینى سر به فلک ساید، از خاک برخیزد و گره گره جانب آسمان گیرد.
و هم این سروده دیگر:
یقولون لى ما بال عینک مذرأت محاسن هذا الظبى أدمعها هطل؟
فقلت زنت عینى بطلعة وجهه فکان لها من صوب أدمعها غسل
– گویند: دیدگانت را چه آسیب رسید؟ از آنگاه که بدیدار این غزال گشودى اشکبار است.
– گفتم: تیر نگاهم در آغوش رخسارش جاى گرفت، از این روش با سیلاب سرشک غسل باید کرد.
و از جمله: ابو الفرج، على بن حسین بن محمد بن هندو، شرح حال او در فرهنگهاى «1» رجال ادب یاد شده، و همگان دانش سرشار او را ستوده به مهارت او در فن حکمت و فلسفه، طب، انشاء شعر، احساس و ادب اعتراف کردهاند، کتاب «مفتاح طب»، «مقاله مشوقه»: پیش گفتار در علم فلک، «کلم روحانیه» از حکمت یونانیان «وساطت» بین زنبارگان و لوطیان، که جنبه هزل و شوخى دارد، از تألیفات اوست، ضمنا دیوان شعرى هم از خود به یادگار نهاده و در سال 420 در جرجان بدرود حیات گفته است.
و از سرودههاى ابو الفرج على در مضامین تازه و بدیع:
– سنگینى وقارم در برابر آهووشى از دست رفت که چشم جهانیان به سویش دوخته است.
غدا وجهه کعبة للجمال و فى قلبه الحجر الاسود
– رخسار ماهش «کعبه» زیبا پرستان ولى در سینهاش «سنگ سیاه».
و از سرودههاى ادیبانهاش:
– به آن ماهپاره بگوئید: تو را با صلاح و فساد من چه کار است؟
زود فؤدا راحلا قبلة لا بد للراحل من زاد
– از لبانت توشه همراه مسافر دلباخته کن، مسافر از زاد و توشه ناگزیر است.
و هم این قطعه دیگر:
– گفتند: چند روزى به دگران پرداز و دل از دوستان بیوفا بردار، چاره دل همین است.
– ولى این دل به گنجایش مهر آنان ساخته شده، مهر دگران را در آن راه نیست.
و هم این قطعه زیباى دیگر:
– بجان خودت سوگند که به خاطر بدگویان و سخن چینان، از نامه دریغ نکردم.
– بلکه از فراقت سیل اشک بر دامنم ریزد و نامه را سیاه کند: نامه سیاه قابل ارسال نیست.
و یا این سروده دگر:
– مرد عائلهمند را با افتخار و کمال چکار؟ کسى جانب افتخارات پوید که تنها و یکتاست.
– نبینى خورشید عالمتاب که یکتاست، اقطار کیهان در نوردد، و بنات نعش از جاى نجنبد؟
و این قطعه آخرین:
– آنجا که خوار و بیمقدار شوى، خیمه و خرگاه بیرون زن که خوارى فرو- مایگى است.
– اگر زیستن در خانمان مایه شکست و نقصان است، ترک گفتن آن با عزت و شرافت توأمان است، نه بینى که چوب «صندل» در هندوستان با هیزم برابر است؟
خواننده گرامى فراموش نکند که شرح حال ابو الفرج على بن هندو، در کتاب «عیون الانباء»، «فوات الوفیات»، «محبوب القلوب» به «یتیمة الدهر» حواله شده در حالیکه یتیمه از شرح حال او خالى است، بلکه شرح حال پدرش حسین بن محمد در یتیمه یاد شده است.
اضافات چاپ دوم:
[بلى، ثعالبى شرح حال ابو الفرج على را در «تتمه یتیمه» ص 134- 143 یاد کرده و او را با عبارات زیر ستوده است:
در آداب و علوم دستى کامل و سهمى به سزا داشت و در فن بلاغت فائق و کامیار بود. یگانه روزگار در شعر و احساس و زین. نادره اهل فضل در صید مضامین بکر و شیرین. پیشواى اهل ادب در نظم جواهر آبدار و لؤلؤ تابدار. این همه با پرداخت عبارات شیوا، و دریافت هدفهاى والا. و اوست یادآور نقادان پر فن که اینک شعر من است جادوى سخن.
من در کتاب «یتیمه»، فقط شمه از اشعار نخبه او را یاد کردم «1»، چون به تمام سرودههاى او دست نیافته بودم، اینک در اینجا (تتمة الیتیمه) فصلى از چکامههاى نغز و ساختههاى نمکین پر مغز او درج میکنم که در صفحات تاریخ ادب چون معجزه رخشان از تمام ادب پروران سبق برده است».
ثعالبى، بعد از این ثنا و ستایش، اوراقى چند از شعر آبدار، و قسمتى از رساله هزلیه «وساطت» او را زیب و زیور کتابش ساخته است].
و از جمله این خاندان: ابو الشرف، فرزند ابو الفرج على بن حسین بن محمد بن هندو است که صاحب «دمیة القصر» در صفحه 113 ضمن شرح حال پدرش از او یاد میکند.
غدیریه که در صدر این فصل نگاشته آمد، گاهى در مجموعههاى ادبى به نام ابو الفرج: سلامة بن یحیى موصلى ثبت شده «1» و این صحیح نیست، زیرا دانشورى که به کتاب «مناقب» ابن شهر آشوب و نیز کتاب «معالم العلما» ى او وارسى کرده باشد قطع دارد که ابن شهر آشوب، ابو الفرج موصلى را در هر دو کتاب با نام کوچک یاد میکند، و شاعر ما ابو الفرج را با کنایه. و خدا داناتر است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 235