آیا برقى از سمت راست مرز آن ظاهر شد یا آنکه تبسم و لب خندى از مروارید دندانهایش نمایان شد،
و بما گذشت باد خنک نم دارى در میدان او چون نسیم یا نفحه و بوى خوشى از عبیر او بما رسید،
و صورت ماهى طلوع کرد یا از پشت تل و صحراى (بنى سلیم) بر چشمانت لیلى نمایان شد از میان خیامش،
بلى این لیلى و اینهاست براى تو خانه او در کنار وادى که تابیدن نورش چشمت را فرو میبندد،
(5) درود بر خانهایکه مدتها بچشم من گوهرى از گوهرهایش پى برده نمایان شد،
و تمایل نکردم بعشق میلى باشتیاق و آرزوى باو از جهت دل باختگى مگر ظهور صورتان آن،،
گذراندم بآن دوران جوانى را که شخص من برى از شک بود با صاحبان آن سراپردهها،
تمام کرده بود جمال را از زیبائى و سیادت و براى بلندى بیشتر از بیشتر تحصیل کرده بود،
و من شب را گذرانیدم در حالیکه برى و پاک بودم از نزدیک شدن به فرومایگى که سرزنش شوم از منع و خطر آن،
(10) براى علمم باینکه در روز قیامت مناقشه و کشمکشى در حساب هست بر کم و زیاد آن،
و من نبودم کسیکه جان نفیس و ارزنده خودم را ببخشم پس قیمت آن را پائین آورم بسعیر و آتش افروخته دوزخ،
و خلاصه چیزیرا که به بزرگى و شرافت منسوب میشود فرداى قیامت چهره شاداب او را زردگونه کنم،
آیا عذریست براى سفیدرویان هر گاه دلباخته شود و بزرگترین حسرت و نفرت از جهت عشق از بزرگ است،
کافیست براى ترسانیدن مو سپیدى از جهت نهى براى خردمندان و در سفیدى مو بینش است از جهت رهنمونى براى بیناء آن،
(15) و من مویم سفید نشد مگر از وقوع مصائبى که براى کوچکتر آن موى خردسال هم سفید میشود،
و اگر نبود مصیبت سبط (نوه پیامبر) در کربلا چهره من چنین آشفته و دگرگون نشده بود،
افکنده او را بجنگ بنى امیه و بسوى او آمدند گروهى در رقم بسیار زیادى،
فرستادند بسوى او فرماندهانى را در لشگر بزرگى براى غارت کردنیکه آماده شده بود از غارتگاه آن،
و عدالت در حکم و داورى نکردند بلکه برگردانیدند بآنحضرت وقایع صفین و حادثه لیلة الهریر را،
(20) و کمک کرد او را در گمراهى بدترین امت بر کفر و سعید نشد براى راهنماى آن،
خلاف سطرها و خطهائیکه در ورقهائى ظاهر شد که پیش آهنگ خدعه و نیرنگ بود در لابلاى خطوط آن،
پس وقتیکه آن نامهها آمد باطمینان دل صبح کرد در حالیکه نویسندهگان آن قلابى و ساختگى که بعید بود دروغ بودن آن،
پس توسعهاى در دین نداد از نادانى و سعى و کوشش نکرد براى ظلم آن مگر براى ترک پاداش آن،
جانم فداى او وقتیکه برخورد کرد با گنهکاران گروهیکه لبه شمشیرشان از فریب و نیرنگ تیز شده بود،
(25) پر سخنران براى یارانیکه نزد او بودند و خاندانیکه براى صاحب عرش رازى سپرده شده بود در سینههاى آنها،
پناه میدهم شما را بخدا که مرگ را بچشید بروید بآمرزش پسندیده از آمرزنده آن،
پس اظهار کرد در پاسخ دادن هر صاحب صدائى که رقابت میکرد از نفسى بآنچه در ضمیر و باطن آن بود،
آیا از گروهیکه طلب جدائى کرده و خود را بتنهائى گرم میکندبدون کمک بدترین شرور آن،
و نیست عذرى در روز بسیار گرم براى گروهیکه روزى پاسدار آن پیمان شکنى کرد،
(30) و آیا ساکن شود روحى در راحتى بهشت در حالیکه مخالفت کرد در دین فرمان امیر دین را،
خدا نخواسته مگر ریخته شدن خونهاى ما و ما صبح میکنیم در حالیکه غارت شده در دست لاشخورانیم،
و پریدند از جا براى تحصیل ثواب و پاداش که گویا ایشان شیران شرزهاند در حمله و فریادشان،
شتاب و عجله کردند به پیش روى براى علم ایشان که منزل میکنند در محل قدس وقت پایان کارشان،
شهید شدند پس رسیدند از بهشت جاودان بآرزویشان و آقا شدند بر بزرگان بسبب سرورشان،
(30) و آسان شد بر آنها دشوارى وقتیکه نظر کردند (در شب عاشوراء) بحورّیهها کوتاه چشم از میان قصورشان،
و فراموش نمیکنم (حسین) علیه السلام را در حالیکه جهاد میکرد بجانیکه خالى شده بود از دوست و فامیل آن،
میپرید هر گاه تیرها بر او اصابت میکرد و آه میکشید براى سر نیزهاى که میخواست از بدنش بیرون کشد،
میبینى اسبها را در پیش روى آنها از او آنچه دیدى براى احتیاط اگر قصد کند شکست او را،
پس برمیگشتند از جنگ از ترس هیبت او چنانچه دسته مرغ قطا از بازان شکارى میگریزند،
(40) میشکافد شمشیر او سران بسیارى از شجاعان را که براى او بدل بود از ظرفها و جعبههاى آنان،
پس گروهى نبود مگر آنکه شمشیر او میبرید فرق آنرا یا آنکه آنرا پراکنده و متفّرق میکرد،
یا انکار کرد معاشرت زندهگى را گرانى نفوس شما پس تبدیل کرد بمعاشرت حوران بهشت را،
جانم بفداى مجروح الاعضائیکه ناامید از یارى و پشتش از پشتیبان و یاران خالى بود،
(45) جانم قربان رگ بریدهایکه در حالت تشنگى از بالاى سنگهاى داغ بر روى خاک افتاده بود،
آرزوى آب فرات میکرد و در جلویش لبههاى تیز شمشیر یا سر نیزها بود که دور چشم او را گرفته بود،
تشنه لب جان داد و آب در برابرش موج میزد و خشمگین کشته شد نزدیکى برکه آب،
ماهیکه تاریک کرد روز را بغروب کردنش غروبیکه بلندیها و پستیهاى زمین را تاریک کرد،
پس اى واى بر تو کشتهایکه تاریکى بسبب قتل او بر شکوه روشنى غالب شد،
(50) و نزدیک شد که خورشید منکسف و گرفته شود و ممکن نشد دیدن آن از غم و اندوه براى فقدان نظیر آن،
و فرشتگان نوحه سر کردند و جنیان در گودالها و ویرانههایشان بر او ناله و زارى کردند،
و نزدیک شد زمین از زیادى اندوه نوسان پیدا کند بر سبط اکبراگر نبود رحمتى از نگه دارنده آن،
و گذشت بر ایشان باد تندى که بچشاند ایشانرا تلخى عذاب هلاک کنندهاى به بوزیدن آن،
افسوس خوردم که دوستى خالص را منع کردند از آب و نوزید بر ایشان بادیکه ریشه آنها را بوزیدنش قطع کند،
(55) و عجیبتر اینکه وقتى بلند شد صداى آقاى آن براى تکبیر گفتن آن در قتل او براى بزرگى آن،
پس ایکاش براى تو چشمى بود که اشکش نمیخشکید و آتشى بود که سوزش شعله آن دل را آب میکرد،
بر مثل این مصیبت گریه نیکوست و میکند از ما سرور و خوشى جانهاى ما را،
آیا کشته شود بهترین انسانها از جهت مادر و پدر و شریفترین خلق خدا و فرزند پیامبر آن،
و منع میشود از آب فرات و حال آنکه از آن استفاده میکنند وحشیان صحرا و سیراب میشوند از آب فراوان آن،
(60) بزرگ میدارم (حسین را) که شخص او مثله شود (قطعه قطعه شود) بطوریکه شایسته و سزاوار آن نبود،
سر مبارکش را بر سر نیزهها سنان (بن انس) میگردانید آیا بریده نباد دست گرداننده آن،
و آوردند زین العابدین را در حالیکه اسیر و بسته بزنجیر بود بدان که جانم فداى آن اسیر باد،
میکشیدند او را در حال ذلّت که بسته بزنجیرها بود برابر ناسپاسترین خلق خدا و پسر کافرترین آنان،
و یزید شام میکرد در حالیکه در لباسهاى حریرش میخرامید و شام میکرد حسین در حالیکه برهنه در روى زمین داغ افتاده بود،
(65) و خانه اولاد صخرین حرب مانوس و آباد بود بسرایندگى رقاصهها و شرابخور،
همواره بر صداى تبهکاران زنان بى عفّتى بود که سرگرم بودند بخوانندهگى و نوازندهگى،
و خانه على و زهراء و پیامبر و شبّر (آن حضرت حسن) و شبیر (آن حضرت حسین) مولاى جهانیان،
و خانهها و دورنماها گریه میکرد بر علماء و صاحبانش و زائر آن میگریست براى نبود مزورش،
منازل وحى خالى شده بود از بزرگان آن و بوحشتش گریه میگرد براى نبود بزرگان آن،
(70) همواره اهل آن منازل روزه داشتند و افطارشان تلاوت قرآن و سحورشان تسبیح و ذکر خدا بود،
وقتى تاریکى شب فرا میرسید نمازشان آنرا زینت میداد نمازیکه عدد کمش بشمارش نمیآمد،
بایست تا سئوال کنیم خانهاى را که ارکان و نشانههاى آنرا بلیات ویران کرده بعد از درس گفتن زبور آن،
چه وقت غروب کرد خورشیدهاى روز آن و افق آنرا تاریک کرد تاریک شدنى از ماههاى تمام آن،
(75) ماههائى در زمین کربلا بود که مرگ دور آنها گردیده و آنها را از روى زمین بقبرهایشان فرود آورد،
لاشخورهاى بزرگ شکنندهایکه دنبال میکردند پرندههائى را کهکند در پرواز بوده و از آشیانههایشان دور مانده بودند،
تشنه از دنیا رفت و آب موج میزد پس راهى بآن پیدا نکرد مگر خون گلویشان،
برهنگانى که وحشت آنها را برهنه کرده و روى زمین داغ انداخته پس چشانید بایشان شدت گرما را،
نوحه میکرد بر آنها حیوانات وحشى از طول وحشت و ناله میکرد بر آنها جغدها در اوّل روزشان،
(80) بزودى (تیم) و (عدى) از آنها پرسیده میشوند از بزرگان آنان چون ابو بکر و عمر آنچه را که تاکید براى پسینشان نمودند،
و سئوال میشود از ظلمیکه بوصى و آل پیامبر نمود راهنماء گمراهان قوم از راه جویان آن،
و جارى نساخت در روز عاشوراء ستم بنى امیه را بر سبط (نوه پیامبر) مگر جرئت فرزند مزدور آن (یزید بن معاویه)،
لباس خلافت را از روى ستم در بر کرد پس از پى آمد ظلم او که دنبال کرد ظلمى در دلهاى خر صفتان،
پس اى روز عاشوراء بسست تو را که تو روز نامبارکى هستى هر چند که طول بکشد مدتى از روزگار آن،
(85) هر آینه تو و اگر چه مرتکب شدى بزرگترین مصیبت را ولى پیش من مشهورترین ماهى هستى از ماهها از جهت بدعت،
پس مصائب دنیا هر چند که بزرگ باشد بده یک از مصائب تو شباهت ندارد،
بنا گذارد وحى از بعد خبر دان خدا بمدح شما مدح و تعریفى را براى آگاه آن،
کافیست آنچه در سوره هل اتى آمد از توصیف شما و نیز در سوره اعراف و طور براى عارفین آن،
در این موقع خواستم که نشان بدهم جمال قشنگ و زیباى شما را و آیا محصور میتواند بپایان رساند صفات بیشمار آنرا،
(90) تنگى میکند بسبب شما از جهت ذرع میزان وزنهاى شعرى و حسد میورزد بشما از جهت بخل پهناى دریاهاى آن،
تقدیم کردم بشما سپاس خود را و ضررى ندارد بناقد مدح پیشکشى و هدیهاى از سپاسگذار آن،
شفاعت کنید لغزشهاى مرا روزیکه در آن خوشى نیست هر گاه گفته شود که براى لغزش و گناه او شفاعتى نشد،
براى من گناهانى است که از ترس فاش شدن آن بر بیم و هراس میخوابم و میترسم عذاب قیامت آنرا،
پس مرا مالک دوزخ در روز قیامت مالک نیست هر گاه شما سپرى براى من از آتش آن باشید،
(95) و من براستیکه مشتاق هستم بنور تابندهاى که برق طلوع آن روشن کند تاریکى گناهان را،
ظهور برادر عادلى را که نشانهاش طلوع آفتاب از مغربست که براى معجزه بودن ظهور او ظاهر میشود،
کى میشود که خدا جمع کند پراکندهگیها را و جبران کند دلهائى را که جابرى براى شکست آن نیست،
چه وقت ظاهر میشود (مهدى (ع)) از خاندان هاشم بر روشیکه باقى نماند جز روش آئین او،
کى میرسد پرچمها از مکه معظمه و مرا میخنداند از خوشحالى ومسرت آمدن و رسیدن بشیر آن،
و ببیند دیدهگان من شکوه علویین را و مسرور شود روزى دیدگان من از شادابى آن،
(105) و فرشتگان آسمان فرود آیند بعنوان پیش آهنگان و مقدم جبهه براى یارى او از نیروى خداى تواناى آن،
و جوانان راستگوئى از (لوى بن غالب) که سیر میکند پیک مرگ و بیم و ترس در راه آن،
خیال میکنى ایشان را که ماههائى هستند که بالاى اسبهایشان از آسمان ظهور کردند بالاترین ظهور را،
در اینجا بلند میشود همتّیکه طول کشیده عزیمت آن براى گرفتن خون ریخته شده از ریزنده آن،
و اگر سپرى شود اجل من پیش از این و نباشد براى من (على (ع)) یارى کردن یاوران او،
از دنیا رفت در حالیکه صابر بود تا رسیدن بمرادش و خدا ضایع نمیکند پاداش صابر آنرا،
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص: 524