چرا در جایگاه پر گیاهی که میان” طویلع ” و ریگستان ” کبکب “است، درنگ نمی کنی؟
حمیری، در این قصیده گوید:
و در خم غدیر، آنگاه که خداوند به امری استوار فرمود: ای محمد در میان مردم بپاخیز و خطبه بخوان.
و ابا الحسن را، با امامت منصوب کن که او به راستی راهنما است و اگر چنین نکنی تبلیغ رسالت نکرده ای.
پس پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، علی و دیگران را فرا خواند و او را در میان مردمی که دسته ای
مصدق و گروهی مکذب بودند، بلند کرد ولایت را پس از خود به چنین و اراسته ای واگذار فرمود و آن را به دست مردم ناشایست نسپرد. علی را مناقبی است که هیچ کوشائی – هر چند تلاش کند – به برخی از آن هم دسترسی نمی یابد. ما به آئین دوستی به دودمان محمد (صلی الله علیه وآله ) می گرویم، و دوستداران آنان را شایان مهر و محبت خویش می دانیم، اما آنکه خواهان دیگری غیر او آنها است، محبوب ما نخواهد بود.
چنین کسی چون بمیرد، به دوزخ رود و به حوض پیغمبر در نیاید و اگر خواست در آید، مانند شتر گرزده ای که ساربان تازیانه به گردنش می زند، تا با دیگر شتران نیامیزد و آنها را بیمار نکند، تازیانه خواهد خورد.
دلم چون به یاد احمد (صلی الله علیه وآله) و جانشین او می افتد، گوئی به شهپر پرنده تیز بالی بسته شده است که از زمین رو به آسمان یا ازآسمان رو به زمین، در پرواز است.
و دل از شوق آن دو، چنان می طپد که نزدیک است پرده را بشکافد، و از دنده – های برگشته بدر افتد.
این، موهبتی الهی است، و آنچه خدا به بنده اش می بخشد، فزونی می گیرد. و چون او نبخشد، موهبتی در کار نخواهد بود.
او هر چه را بخواهد می زداید و یا ثابتش می دارد و علم نوشته و نانوشته در نزد او است.
این قصیده 112 بیت دارد و مذهبه نامیده می شود. سید طایفه ” شریف مرتضی ” آن را شرح کرده و به سال 1313 در مصر چاپ شده است. وی در شرح این بیت:
و انصب ابا حسن لقومک انه هاد و ما بلغت ان لم تنصب
گفته است: این لفظ، یعنی لفظ (نصب) (که در بیت بالا آمده است) جز در مورد امامت و خلافت شایسته استعمال نیست. و نیز این سخن شاعر که می گوید: «جعل الولایه بعده لمهذب» صراحت در امامت دارد، زیرا آنچه پس از پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) واگذار شده است، امامت است که محبت و نفرت در حال حاصل بوده و اختصاص به پس از وفات ندارد.
حافظ نسابه “اشرف بن اعز” که معروف به “تاج العلی الحسینی” و در گذشته به سال 610 است، نیز این قصیده را شرح کرده است.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 309