او که در سال 519 ه متولد و در سال 584 ه فوت کرده است اشعار زیادى درباره غدیر خم و اهل بیت علیهم السلام دارد که از آن جمله است اشعارى که ذیلا ترجمه میشود:
«اى همنام پیامبر، و اى پسر على، که از بین برنده شرک بود! و اى پسر فاطمه پاک! تو بر همه انسانها به جهت مقام عالى و اصالت خانوادگى برترى دارى.
درس وفادارى از شما گرفته میشود و مردم در هر کار خیرى از شما پیروى و به شما اقتداء میکنند.
چگونه با من خلف وعده میکنى در صورتى که خلف وعده از عادت موالى بزرگوار نیست؟!
سواى پسر «مختار» بزرگتر از آنى که چنین کار نادرستى را انجام دهى، زیرا تو از روز نخست بدون هیچ گونه اکراه و اجبارى مرا به آن وعده داده بودى.
و انسان با فضیلت کسى است که در گرفتاریها دست آدمى را بگیرد نه در خوشیها و مواقع آسایش.
چه عذرى مانع تو میشود در صورتى که امور غیر مقدور نباید ترا از انجام امور شایسته (مقدور) باز دارد؟
مادامى که خلف وعده تو ادامه دارد و عذرى براى تأخیر آن ندارى، من از جمله «نواصب» خواهم بود و جز مار ماهى و ترتیزک نخواهم خورد، و نظافت خواهم کرد و تا سه روز سرمه خواهم کشید و در روز عاشورا غذا خواهم پخت.
و طویت الاحزان فیه و لم ابد سرورا فى یوم عید الغدیر:
«و بساط حزن و اندوه را در آن روز (عاشورا) خواهم بر چید و در روز «عید غدیر» دیگر اظهار سرور و شادمانى نخواهم کرد» و بعد از این بجاى «مشهد موسى بن جعفر» (ع)، در مسجد جامع منصور، بیتوته خواهم کرد و ظرف یهودى را پاک میدانم و آن را از خوک ترجیح میدهم و بعد از این شیعه مرا در «کرخ» در «تاموسه» و در کنار «قصیر» خواهند دید که قبر «مصعب» را زیارت میکنم در صورتى که پیش از این «قبر النذور» «1» را دوست میداشتم و زیارت میکردم:
و میل دارم زبیدى (ابن ملجم) در روز قیامت رفیقم باشد! و فاطمه در روز حشر مرا ببیند که دستم در میان دست قطع شده او (ابن ملجم) قرار دارد.
و مسئول این بدبینیم شما هستید که انسان مؤمنین را (به خاطر خلف وعدهات) جهنمى ساختید!!».
این ابیاتى که ترجمهاش را در اینجا آوردیم، از دیوان خطى «2» تعاویذى نقل کردیم که آن را براى نقیب کوفه «سید محمد بن مختار علوى» نوشته و او را به عدم وفاء به وعدهاى که به او داده بوده سرزنش نموده است و این ابیات به سبک «تتریه» «ابن منیر» است و براى هر دوى آنها اشباه و نظائرى است که در جلد چهارم صفحه 329- 331 به آنها اشاره شده است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج5، ص: 607