سید ضیاء الدین یمنى، متوفى 1096
– اى یاران هرگاه آهنگ سفر کنید، مرکب خود را بدان سوى برانید که باد قبله از جانب کعبه میآید.
– عیبجویانم نمیدانند که من چه مهرى در دل دارم، و خورجینهاى من چه کالایى را در بر گرفته است.
– به قبیله حى بگوئید که هیچگاه آزمندگان و مأنوسان، بیک حال نمیمانند، و همواره اهل قبیله در آمد و شد هستند.
– از سرزمین یار. هرگاه نشان و بارقهاى جلوه کند، باز در پشت موانع مخفى میشود.
– هرگاه از میان ابرها برقى بدرخشد، آنرا نشان برق و نور آرامگه یار ندانید.
– اما آنرا جلوهاى از دندانهاى شفاف او بدانید، که همچون گوهرى بر گردنبند میدرخشد گوهرى که تا کنون هیچ گهر فروشى، بتراشیدن و سفتن آن توفیق نیافته است.
تا آنکه در ادامه ابیات میگوید:
– شما نکوهشگران، هرگاه آن درخشانى دندان و زیبائى ابرو و چشمان را میدیدید،
– در این عشق، بمن حق میدادید، و بر من تأسى کرده و شرکت میجستید، و بر گردن اشتران راهوار، همواره سوار میشدید، و به سوى یار میشتافتید.
– من با مهر تو- اى دوست- دل خود را دلدارى میدهم، چرا که جز مهر تو دلنوازى ندارم.
– مرا، بر تو، آن چنان عشقى است که هرگاه در ستاره بود، از حرکت باز میایستاد و اگر در ماه بود، هرگز بکام تیرگیها فرو نمیرفت.
– و بسا عشق که در کنارش گردنها زده میشود، و بسا حقها که براى آن شمشیرهاى تیز به گردنها نزدیک میشود.
شاعر در قسمتى از قصیده میگوید:
– او امامى است که خدا، او را از بهترین سرشت آفریده، و بزرگوارى که راههاى بزرگى بدو ختم میشود.
– برترین شرف، از آن اوست. بهترین نقطههاى نورانى آسمان، بخاطر او است. او ماه است، و دیگر افراد خاندان بزرگوارش، بمنزله ستارگان.
– بوجود اینها، دین خدا در زمین برپا شده، و مذاهب پیروان برگزیده رسولان- صلى اللّه علیه و آله و علیهم- اعتلا پیدا کرده است.
– این عید غدیر، براى تو که عید خود تو است، عید من و همه هم مذهبان من است، مبارک باد.
– روزى است که خدا، حق آل پیمبر صلّى اللّه علیه و آله را به آنها داده، و بوجود على- صلوات اللّه علیه- آنرا بر پا داشته است و رسول اللّه به مردم خطبه خوانده است.
– خدا، در این روز، خلافت را به سزاواران و شایستگانش سپرده، و بیگانگان را از آن دور داشته است.
– و این على- صلوات اللّه علیه- به نص کتاب خدا، امیر المؤمنین و وصى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شناخته شده، و اطاعت امرش واجب آمده است.
– دوستى پیامبر و ولى و هارون او (جانشین او «1»)، آن بزرگوار مرد رزمنده و شایسته، مرا بسنده و کافى است»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج11، ص: 419