غدیریه شریف رضی (406- 359)]
– زبان ترجمان دل است، مژده شادی از قیافه پیک پیداست.
– اینک دلها از اضطراب و وحشت آرمید.
– تاریکی از افق ناپدید شده صبح امید دمید.
تا آنجا که گوید:
– بهجت و سرور از ما برید و تنها روز «غدیر» ش سر آشتی بود.
– روزی پر افتخار که وصی رسولش حلقه بر در کوفت و امیر مؤمنان گشت.
– از این رو دل خنک دار و عشق عاریتی را به معشوق بازگردان.
– ریشه غم و اندوه برکن و نهال شادی و امید بنشان.
– آن دیگرانند که اندوه دل را با جرعه شراب چاره سازند.
– و چون در جستجوی نعمت شوی، از فضل بیکران به نصیبی جز فراوان قانع مباش.
– که چشم طمع فرو دوزی و از آب دریا به کفی قناعت ورزی.
– اینک هنگام آن است که دست تمنا فراز باشد و آرزوها دور و دراز.
– با دو دست کرم، جود و بخشش کن، نه کم بلکه بسیار.
– مگذار که دست الحاح و طلب کشیده دارند با آنکه نعمتت سرشار است و بختت کامکار.
– سپاس و ثنایت بر زبان است و داغ مهرت بر دل آشکار.
– نک ستایشنامه بکر و نو، همچون درخش بوستان خرم و دلپذیر.
– از سرایندهاش خوشدل و شادان، چون شادی نیزار از آب غدیر….
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 247