قرن دوازدهم شمس الادب یمنى
– آنگاه که با سواران، از میان قبیله طى میگذرید، از دل من که از مهر و دوستى پیچیده شده، احوالى بپرسید.
– و گرنه بپرسید که آواز حدى خوانان اشتران، که شبانگاهان حرکت میکنند، بکجا رسیده است؟
– هرگاه آن شاخه درختان و تیر حوادث نبود، تیر ابروان او این مایه قساوت روا نمیداشت.
– بجان پدرت سوگند، من نه دلباخته هند، و نه ستایشگر و غزلگوى زنان هستم.
– آنجا که پیکرها انسانهاى ناموزون باشند، هرگز نمیتوان به زیبا اندام دلربا پیکرى رسید.
– من همواره بیاد آن زیبا پیکر شب زندهدارى میکنم، و آرمان بزرگى را پى گیرى میکنم.
– من هرگز دلباخته و عاشق لهو و لعب نخواهم بود، چرا که من خود را از لهو و ناشایسته کنار کشیدهام.
– گلهاى زیباى باغها، دیدگان مرا خیره نکرده، و لو آنکه گلهاى شاداب و با طراوتى باشند.
پس از این بیتها چنین ادامه داده است:
– آنگاه که برق آسمانى، شمشیر خود را از غلاف بیرون کشد، من آنرا در آبدانها و گودالهاى بسیار نیکو سراغ میگیرم.
– و این گودال و آبدان، گودال اشگهاى من است، که همچون دریایى، از کثرت غم جارى است.
– غدیرى که یاد آن براى من بسى زیبا و خوش است، چرا که شوق و عشق کسى را در دل زنده میکند، که هر تشنهاى را سیراب میکند.
– غدیرى که پیامبر برگزیده خداوند صلّى اللّه علیه و آله در آن، لباس ولایت را بر- اندام على علیه السّلام پوشانید.
– در میان همه مردم، پیامبر بپا خاست، و در ضمن خطابهاى على علیه السّلام را وصى خود نامید.
– فرمود که در میان شما حدیثى را بیادگار مینهم، که گروهى آنرا پشت سر نهاده و فراموش میکنند.
– از اهل سقیفه، جوانمردى دیده نمیشود که از کشتن فرزندان او مبرا باشد.
– آنان سبب ریختن خون زید و یحیى و آنکسى هستند که مشتاقانه قدم به میدان گذاشت.
– هرگاه این شمشیر ستم، از جانب آنها کشیده نمیشد، دیگر گنهکارى نمیماند.
– گنهکارى که امید میرود پدر امام حسن و حسین علیهم السّلام در حوض کوثر او را سیراب بکند، ولى آنان همه از این امید محرومند.
– در آن هنگام که در روز محشر بیایى شفیع واقعى، او خواهد بود «1».
شخصیت شاعر
سید بزرگوار، شمس الادب، احمد پسر احمد بن محمد حسنى انسى «1»، یکى از بزرگان یمن، و از ادبا و فضلاى آن سرزمین است. احوال او، آنچنان که بود ادامه نیافت تا زمانى که امام المهدى لدین اللّه بر او خشم گرفت و دستور داد که او را به «زیلع» ببرند ( «زیلع» جزیرهاى در مرز حبشه است) وى در آنجا زندانى بود، تا در سال 1119 همانجا درگذشت.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج11، ص: 451