شروع به سرزنش و نکوهشم کرد و گفت: چقدر شعر بازگومی کنی.
دست از شر بردار، گفتم: چنین مگو و مپندار که من از بهترین کار دست می کشم.
به راستی که حیدر را دوست می دارم و خیر خواه آنم که از پی او رود، و گریزان از آنم که روی از او برتابد.
کسی را دوست می دارم که ایمان به خدا آورد و حتی یک چشم، به هم زدن هم هرگز شرک نورزید.
علی را، که هنگام مباهله نفس رسول مصطفی[صلی الله علیه وآله] گردید.
و در روزی که خداوند، همه فراهم آمدگان در زیر کساء را، به پاکی ستود، او دومین شخص پس از پیغمبر[صلی الله علیه وآله] بود.
و نیز پیغمبر[صلی الله علیه وآله] فرمود: کتاب خدا و خاندان خود را که هر دو، امانت گرانبهایند، در میان شما به جا نهادم.
وای کاش می دانستم که چون در گذرم، چگونه از من در مورد این دو امانت، نیابت می کنید.
از مکه می آمد و از هر کوه و بیابانی، حاجیان با او همراهی می کردند، تا به خم رسیده و جبرئیل برای تبلیغ ولایت، در میان مردم،
به خدمتش آمد. پس پیغمبر [صلی الله لیه وآله] فرود آمد و چوبها را بر افراشتند و او بر جهاز شتران قرار گرفت و علی[علی السلام] را فرا خواند و علی به نزدش رفت،
پس فرمود: این نماینده من در میان شما است و کسی است که در امور باید به او تکیه کرد.
ما چون این دو انگشتیم، و به انگشتان پیوسته دستش اشاره فرمود:
جویای دیگری که در پاکی به او بماند، نباشید که علی را در میان شما، مانند نیست.
سپس دستش را به دست علی را درآوردو آن را تا بلندترین نقطه بالا برد. و فرمود: با او بیعت کنید و کار را به او واگذارید، تا از غزش در امان بمانید.
آیا من، مولای شما نیستم؟ پس این علی سرور شما است و خدای عزوجل، به آن گواه است.
پروردگارا دوست بدار هر که حیدر را دوست دارد، و دشمن و خوار دار، آنکه وی را دشمن و خوار دارد.
ای خدای گواه بر من، من آنچه را که جبرئیل فرود آورده بود، تبلیغ کردم و سستی نورزیدم.
پس آنان (با علی) بیعت کردند و تهنیت و بخ بخ گفتند، حال آنکه، سینه شان از کینه مالامال بود.
به آنکس که از علی[علیه السلام]بیزار است، بگو:
از علی چه دیدی؟ و به آن که از او روی گردان است بگو چرا روی گردانی؟
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 325