فضیلت تراشی برای معاویه پسر ابو سفیان
فکر می کردیم در باره معاویه، احتیاجی نیست سخن را به شرح و بسط بکشانیم چون مسلمانان او را کاملا می شناسند و به روحیه پلیدش پی برده و از تبهکاری ها و جنایات سهمگینش با خبرند و از رذائل بیحد و حسابش و از دوده تباهش و نسب ناپاکش و خانواده کثیفش. و می پنداشتیم هر که زبان به مدح او دراز کند، پیشانیش را سیل عرق شرم خواهد پوشاند. لکن دیدیم تصورمان درست در نیامد و افراد گستاخ و پر رو و لجبازی پیدا می شوند که در تجلیل این عنصر پلید و پست، روایت و حدیث جعل می کنند و در کار جعل حد و مرزی نمی شناسند. به همین سبب، از پی این برآمدیم تا پاره ای گواهی های تاریخی در شناسائی او به دست دهیم تا خواننده گرامی و هر پژوهنده ای بداند که مدایح و تمجیدها که برای او ساخته اند چه ماهیتی دارد.
و در این کار اعتنائی به قیل و قال ابن کثیر نکردیم و نه به ندائی گوش دادیم که برخی از پیشینیان از کوهستان شام شنیده است (و شاید ندای شیطان بوده است!) ندائی که می گوید: «هر که به معاویه کینه ورزد شعله آتش او را به دوزخ گدازان خواهد کشاند، و به اندرون آتشکده اش فرو خواهد افکند»!
و نه اعتنائی به خواب و خیالی کردیم که تکیه گاه ابن کثیر گشته است که می گوید: «یکی گفته است: پیامبر خدا (ص) را (در خواب) دیدم که ابو بکر و عمر و عثمان و علی و معاویه در خدمتش بودند. ناگاه مردی درآمد. عمر گفت: ای رسول خدا! این (اشاره به آن مرد) ما را تحقیر مینماید. گوئی رسول خدا (ص)
آن مرد را تشر زد، و آن مرد گفت: ای رسول خدا! من با نظر حقارت به ایشان نمی نگرم، بلکه به این- یعنی معاویه- می نگرم. فرمود: وای بر تو! مگر او یکی از اصحاب من نیست؟!- و این سخن را سه بار تکرار فرمود. آنگاه پیامبر خدا خنجری بر گرفته به معاویه داده و گفتنش: به پیکر او فرو کن. معاویه با آن خنجر بر پیکر او زد. من از خواب جستم، و زود به خانه رفتم، و ناگهان دیدم آن مرد همان شب کشته شده و مرده است و او، راشد الکندی بود.»
و نه التفاتی به عقیده سعید بن مسیب که «هر کس در حال دوستداری ابو بکر و عمر و عثمان و علی بمیرد، و اعتراف نماید که آن ده نفر به بهشت می روند و بر معاویه درود و رحمت فرستد، بر خدا واجب خواهد آمد که به حسابش رسیدگی ننماید»! «1»
و نه توجهی به خواب هائی که برای عمر بن عبد العزیز روایت کرده اند و در آنها معاویه گفته است: به پروردگار کعبه سوگند که بخشوده گشتم! و روایاتش را در جلد نهم خواندیم.
و نه اعتنائی به حرف احمد حنبل که «به معاویه چکار دارند! از خدا عافیت و سلامت می طلبیم»!
ما به چنین یاوه ها و عقاید سست و بی دلیل و به هاتف مجهول و به خواب و خیال ها، کاری نداریم و برای اینها هیچ ارزش و اعتباری قائل نیستیم و اینها را در برابر فرمایشات پیامبر اکرم (ص) در باره معاویه و سخنان پر ارج و متین مردان صالح و پاکدامن، و آنان که از نزدیک شاهد کارهایش بوده و خوب می شناخته اندش و پته اش را به آب انداخته اند به هیچ می شماریم. اینک شمه ای از اظهار نظرهای مردان پاکدامنی که کارشناس ماهیت معاویه به شمار می آمده و از رفتار و روحیه اش در دوره جاهلیت و اسلام کاملا آگاه و مطلع بوده اند به نظرتان می رسانیم:
فکر می کردیم در باره معاویه، احتیاجی نیست سخن را به شرح و بسط بکشانیم چون مسلمانان او را کاملا می شناسند و به روحیه پلیدش پی برده و از تبهکاری ها و جنایات سهمگینش با خبرند و از رذائل بیحد و حسابش و از دوده تباهش و نسب ناپاکش و خانواده کثیفش. و می پنداشتیم هر که زبان به مدح او دراز کند، پیشانیش را سیل عرق شرم خواهد پوشاند. لکن دیدیم تصورمان درست در نیامد و افراد گستاخ و پر رو و لجبازی پیدا می شوند که در تجلیل این عنصر پلید و پست، روایت و حدیث جعل می کنند و در کار جعل حد و مرزی نمی شناسند. به همین سبب، از پی این برآمدیم تا پاره ای گواهی های تاریخی در شناسائی او به دست دهیم تا خواننده گرامی و هر پژوهنده ای بداند که مدایح و تمجیدها که برای او ساخته اند چه ماهیتی دارد.
و در این کار اعتنائی به قیل و قال ابن کثیر نکردیم و نه به ندائی گوش دادیم که برخی از پیشینیان از کوهستان شام شنیده است (و شاید ندای شیطان بوده است!) ندائی که می گوید: «هر که به معاویه کینه ورزد شعله آتش او را به دوزخ گدازان خواهد کشاند، و به اندرون آتشکده اش فرو خواهد افکند»!
و نه اعتنائی به خواب و خیالی کردیم که تکیه گاه ابن کثیر گشته است که می گوید: «یکی گفته است: پیامبر خدا (ص) را (در خواب) دیدم که ابو بکر و عمر و عثمان و علی و معاویه در خدمتش بودند. ناگاه مردی درآمد. عمر گفت: ای رسول خدا! این (اشاره به آن مرد) ما را تحقیر مینماید. گوئی رسول خدا (ص)
آن مرد را تشر زد، و آن مرد گفت: ای رسول خدا! من با نظر حقارت به ایشان نمی نگرم، بلکه به این- یعنی معاویه- می نگرم. فرمود: وای بر تو! مگر او یکی از اصحاب من نیست؟!- و این سخن را سه بار تکرار فرمود. آنگاه پیامبر خدا خنجری بر گرفته به معاویه داده و گفتنش: به پیکر او فرو کن. معاویه با آن خنجر بر پیکر او زد. من از خواب جستم، و زود به خانه رفتم، و ناگهان دیدم آن مرد همان شب کشته شده و مرده است و او، راشد الکندی بود.»
و نه التفاتی به عقیده سعید بن مسیب که «هر کس در حال دوستداری ابو بکر و عمر و عثمان و علی بمیرد، و اعتراف نماید که آن ده نفر به بهشت می روند و بر معاویه درود و رحمت فرستد، بر خدا واجب خواهد آمد که به حسابش رسیدگی ننماید»! «1»
و نه توجهی به خواب هائی که برای عمر بن عبد العزیز روایت کرده اند و در آنها معاویه گفته است: به پروردگار کعبه سوگند که بخشوده گشتم! و روایاتش را در جلد نهم خواندیم.
و نه اعتنائی به حرف احمد حنبل که «به معاویه چکار دارند! از خدا عافیت و سلامت می طلبیم»!
ما به چنین یاوه ها و عقاید سست و بی دلیل و به هاتف مجهول و به خواب و خیال ها، کاری نداریم و برای اینها هیچ ارزش و اعتباری قائل نیستیم و اینها را در برابر فرمایشات پیامبر اکرم (ص) در باره معاویه و سخنان پر ارج و متین مردان صالح و پاکدامن، و آنان که از نزدیک شاهد کارهایش بوده و خوب می شناخته اندش و پته اش را به آب انداخته اند به هیچ می شماریم. اینک شمه ای از اظهار نظرهای مردان پاکدامنی که کارشناس ماهیت معاویه به شمار می آمده و از رفتار و روحیه اش در دوره جاهلیت و اسلام کاملا آگاه و مطلع بوده اند به نظرتان می رسانیم:
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 197