اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۹ آبان ۱۴۰۳

قائلین به ازدواج موقت در میان صحابه و تابعین

متن فارسی

صحابه و تابعین

گروهی از صحابه و تابعین با اطلاع از نهی عمر از آن، معتقد به مشروعیت این ازدواج و عدم نسخ متعه (ازدواج موقت)، هستند اینان آراء و نظراتشان در امت، موقعیت بسزائی را حائز است، چنانکه برخی از آنها پیروانی دارند و اطاعتشان را امت بر خود فرض

می دارند از قبیل:

1- امیر المومنین علی (ع)

2- ابن عباس دانشمند این امت

3-عمران بن حصین خزاعی

4-جابر بن عبد الله انصاری

5-عبد الله بن مسعود هذلی

6- عبد الله بن عمر العدوی

7- معاویه بن ابی سفیان

8-ابو سعید الخدری الانصاری

9-سلمه بن امیه الجحمی

10- معبد بن امیه الجحمی

11-زبیر بن عوام قرشی

12-الحکم

13-خالد بن مهاجر المخزومی

14-عمرو بن حریث القرشی

15- ابی بن کعب الانصاری

16-ربیعهبن امیه الثقفی

17-  سعید بن جبیر

18-طاووس الیمانی

19- عطاء ابو محمد الیمانی

20- السدی

ابن حزم، بعد ازشمردن گروهی از صحابه که ازدواج موقترا پذیرفته اند گوید: و از تابعین، طاوس یمانی و سعید بن جبیر و عطاء و سایر فقهاء مکه می باشند.

ابو عمر گوید، اصحاب ابن عباس از مردم مکه ویمن همه معتقدند ازدواج موقت حلال است. قرطبی در تفسیرش 132:5 گوید: اهل مکه زیاد ازدواج موقت می کردند.

 رازی در تفسیرش 200:3 در آیه متعه گوید: اختلاف کرده اند آیا این آیه نسخ شده یا نه؟ توده عظیم امت معتقدند این آیه نسخ شده است، گروهی از امت هم می گویند هنوز مباح است. ابوحیان بعد از نقل حدیث جواز متعه گوید: و به این عقیده، گروهی از اهل بیت و تابعین گرائیده اند.
امینی گوید: بنا بر آنچه یاد شد، کجا میتواند ادعای اجماع امت بر حرمت ازدواج موقت، و نسخ آیه اش، واقعیت داشته باشد. و کجا می توان قول به جواز آن را، فقط به امام باقر و امام صادق علیهما السلام، نسبت داد.
در آن کتاب بخش پنجمی هم وجود دارد در بیان اقوال اهل سنت در متعه و نسخ آن، این اقوال 22 قول مختلف است که خود، ما را به فوائد مهمی رهبری می کند و ما توجه به آن فوائد را، به هشیاری پژوهندگان محول می کنیم. «1»
و ما را نمی رسد در بافته های خیالی این کتاب بیشتر بحث کنیم، زیرا هر برگ آن در بیمایگی از هر یاوه ای، بی اساس تر است و نشان دهنده این حقیقت است که مؤلفش دور از آداب اسلامی و دور از معارف قرآن و حدیث، در هر دانش کم مایه، و از هر خوی نیکی تهی است بسیار بددهن و فحاش است، و با این حال خود را در کتابش از فقهای اسلام می خواند. اگر اسلام فقهش و فقیهش چنین است، و اگر اسلام علمش و عالمش به وجود او معرفی شود، و اگر نمونه کتاب و نویسنده اش اوست.
فانا للّه و انا الیه راجعون.
این بود پایان بحث پیرامون کتاب های دروغ پرداز

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 451

متن عربی

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 451

4- الصحابة و التابعون:

ذهب جمع من الصحابة و التابعین إلی إباحة المتعة و عدم نسخها مع وقوفهم علی نهی عمر عنها، و لهم و لرأیهم شأن فی الأمّة، و فیهم من یجب علیها اتّباعه:

1- أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام/ 11- الزبیر بن العوّام القرشی

2- ابن عبّاس حبر الأمّة 12- الحکم/

3- عمران بن الحصین الخزاعی/ 13- خالد بن المهاجر المخزومی

4- جابر بن عبد اللَّه الأنصاری/ 14- عمرو بن حریث القرشی

5- عبد اللَّه بن مسعود الهذلی/ 15- أُبیّ بن کعب الأنصاری

6- عبد اللَّه بن عمر العدوی/ 16- ربیعة بن أمیّة الثقفی

7- معاویة بن أبی سفیان/ 17- سعید بن جبیر

8- أبو سعید الخدری الأنصاری/ 18- طاووس الیمانی

9- سلمة بن أمیّة الجمحی/ 19- عطاء أبو محمد الیمانی

10- معبد بن أمیّة الجمحی/ 20- السدّی قال ابن حزم «1»- بعد عدِّ جمع من الصحابة القائلین بالمتعة-: و من التابعین: طاووس، و سعید بن جبیر، و عطاء، و سائر فقهاء مکّة.

قال أبو عمر: أصحاب ابن عبّاس من أهل مکّة و الیمن، کلّهم یرون المتعة حلالًا.

                                         الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 452

قال القرطبی فی تفسیره «1» (5/132): أهل مکّة کانوا یستمتعونها کثیراً.

قال الرازی فی تفسیره «2» (3/200) فی آیة المتعة: اختلفوا فی أنَّها هل نُسخت أم لا؟ فذهب السواد الأعظم من الأمّة إلی أنّها صارت منسوخة، و قال السواد منهم: إنّها بقیت مباحةً کما کانت.

قال أبو حیّان «3» بعد نقل حدیث إباحة المتعة: و علی هذا جماعة من أهل البیت و التابعین.

قال الأمینی: فأین دعوی إجماع الأمّة علی حرمة المتعة و نسخ آیتها؟ و أین عزو القول بإباحتها إلی الباقر و الصادق علیهما السلام فحسب؟ و هناک ناحیة خامسة فیها بیان أقوال أهل السنّة فی المتعة و نسخها و هی (22) قولًا، یعرب هذا التضارب فی الآراء عن فوائد جمّة، نحیل الوقوف علیها إلی درایة الباحث «4».

و نحن لا یسعنا بسط المقال فی طامّات هذا الکتاب، إذ کلُّ صحیفة منه أهلک من ترّهات البسابس، تعرب عن أنّ مؤلِّفه بعید عن أدب الإسلام، بعید عن فقه القرآن و الحدیث، قصیر الباع عن کلّ علم، قصیر الخطی عن کلّ ملکة فاضلة، بذیّ اللسان لسّابة، و هو یعدُّ نفسه مع ذلک فی کتابه من فقهاء الإسلام، فإن کان الإسلام هذا فقهه و هذا فقیهه، و هذا علمه و هذا عالمه، و هذا کتابه و هذا کاتبه، فإنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون.

هذه غایة البحث عن الکتب المزوّرة.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص: 453