اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۱ خرداد ۱۴۰۲

قرآن حکیم و یاد از ابوطالب

متن فارسی

قرآن حکیم و یاد از ابو طالب
به راستی که کار این گروه در دشنام گفتن و تاخت بردن بر قهرمان اسلام و نخستین مسلمان- پس از فرزند نکوکارش- و بر یگانه یاور کیش خداوند به جائی رسیده که افسانه هائی را که در این زمینه ساخته اند بس نشمرده و دست به سوی نامه خداوندی دراز کرده اند تا گفته های آن را جا به جا گردانیده و دستخوش دستبرد گردانند. پس در پیرامون سه آیه سخنانی به هم بافته اند که از راستی و درستی به همان اندازه دور است که خاور از باختر، و این دستاویزها بالاترین بهانه های این گروه است در مسلمان نشمردن ابو طالب و اکنون به روشنگری سخن آنان می پردازیم:
آیه نخستین
خدای برتر از پندار گوید: و ایشان مردم را از نزدیک شدن به پیامبر باز می دارند و از او دوری می گزینند ولی بی آن که بدانند جز خودشان را به پرتگاه نیستی نمی افکنند. سوره انعام آیه 26
طبری و دیگران از زبان سفیان ثوری، و او از حبیب بن ابی ثابت و او از شاگرد ابن عباس و او از خود وی، گزارش کرده اند که فراز بالا درباره ابو طالب فرود آمده که مردم را از آسیب رسانیدن به برانگیخته خدا (ص) بازمی داشت و خود از گام نهادن در مرز اسلام خودداری می نمود. «1»
و قرطبی گوید: به گفته ابن عباس و حسن این فراز درباره همگان از بت پرستان است و می خواهد برساند که ایشان مردم را از پیروی محمد (ص) بازداشته و خود نیز از او دوری می گزینند و بر بنیاد گزارشی دیگر که نیز از ابن عباس رسیده این فراز به ویژه درباره ابو طالب فرود آمده که مردم را از آزار محمد (ص) باز می داشت و خود نیز از گرویدن به او دوری می جست. و سرگذشت گویان گزارش کرده اند که پیامبر (ص) روزی به سوی خانه خدا بیرون شد و خواست نماز بگزارد پس چون به نماز ایستاد، ابو جهل- که نفرین خدا بر او باد- گفت: کیست که در برابر این مرد بایستد و نمازش را تباه سازد؟
ابن زبعری برخاست و با سرگین و خونی که در شکمبه جانوری بود چهره پیامبر (ص) را آلوده ساخت پس پیامبر (ص) ناگزیر نماز را رها کرد و آن گاه به نزد عمویش ابو طالب شد و گفت عمو نمی بینی با من چه کرده اند؟ ابو طالب گفت کدام کس با تو چنین کرد؟ پیامبر (ص) گفت عبد اللّه پسر زبعری. ابو طالب برخاست و شمشیرش را بر شانه اش نهاده با او بیامد تا به نزدیک آن دسته رسید. ایشان چون ابو طالب را دیدند که روی به آنان می آمد خواستند برخیزند که ابو طالب گفت:
به خدا سوگند که اگر یک تن برخیزد شمشیرم را به همه جای تنش آشنا می کنم پس آنان نشستند تا او نزدیک ایشان شد و آن گاه گفت: فرزندم! چه کسی با تو چنین کرد؟ او پاسخ داد عبد اللّه پسر زبعری. ابو طالب سرگین و خون آن شکنبه را بر گرفت و چهره و ریش و جامه همه شان را سراسر آلوده ساخت و سخنان درشت بارشان کرده آن گاه این آیه فرود آمد: و ایشان مردم را از او باز می دارند و خود نیز از او دوری می گزینند پس پیامبر (ص) گفت عمو! درباره تو آیه ای فرود آمده پرسید چیست؟ گفت تو قریش را از آزار رساندن به من
باز می داری و خود نیز از گرویدن به من سر باز می زنی پس ابو طالب گفت:
«به خدا سوگند که دست ایشان با همه گروهشان به تو نخواهد رسید
تا آن گاه که من به بستر خاک سپرده شوم …»
تا پایان سروده های او که در ج 14 ص 260 از برگردان پارسی گذشت.
پس دیگران گفتند ای برانگیخته خدا! آیا یاری های ابو طالب سودی برای او دارد؟ گفت آری برای همان ها است که در دوزخ گردن بند آهنین بر گردنش نمی نهند و او را در کنار اهریمنان جای نمی دهند و در چاه مارها و کژدم ها نمی افکنند و کیفر او تنها به این اندازه است که دو لنگه کفش آتشین بر پایش می کنند که مغز سرش را به جوش آرد و این سبک ترین شکنجه ای است که در دوزخ به کسی دهند. «1»
امینی گوید: فرود آمدن این آیه را درباره ابو طالب دانستن، بیهوده و خود از دیدگاههای فراوان نادرست است:
1- کسی که گزارش را از ابن عباس گرفته و به حبیب بن ابی ثابت رسانده ناشناخته است و آنگاه در میان کسانی که خود را بازگو گر گزارش های ابن عباس می شمرده اند چه بسیارند گزارشگرانی که به سخن ایشان پشتگرم نتوان بود و شاید این مرد ناشناس نیز یکی از ایشان باشد.
2- حبیب بن ابی ثابت نیز تنها کسی است که این گزارش را از زبان او بازگو کرده و هیچ کس دیگر آن را نیاورده و گزارش او تنها را نیز نمی توان پیروی کرد- هر چند گیریم که او خود به خود به گونه ای بوده که به سخنش می توان پشت گرمی داشت- زیرا ابن حبان می گوید که وی کاستی گزارش ها را پوشیده می داشته و عقیلی می گوید: ابن عون بر او خرده گرفته و او را از زبان عطاء گزارش هائی است که در خور پیروی نیست. و قطان می گوید: او را از زبان عطاء گزارش هائی است که در خور پیروی نیست و محفوظ شمرده نشده. و آجری نیز
آورده است که ابو داود گفته: حبیب را از زبان عاصم بن ضمره، گزارشی درست نیست و ابن خزیمه نیز گفته که او کاستی گزارش ها را پوشیده می داشته «1».
و تازه ما درباره بودن سفیان ثوری در زنجیره گزارش به خرده گیری نپرداخته و سخن آن کس را که گفته: «وی کاستی گزارش ها را پنهان می کرده و از دروغگویان گزارش می گرفته» «2» ندیده گرفته و با پشتگرمی به آن بر وی نتاخته ایم.
3- گزارش دیگری که از راه زنجیره های گوناگون و به هم پیوسته و درست از ابن عباس رسیده و بسی استوار و روشن است با این پندار نمی سازد. زیرا به گزارش طبری و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه- از زبان علی بن ابی طلحه و از زبان عوفی هر دو- از ابن عباس، آیه یاد شده درباره بت پرستانی فرود آمده که مردم را از گرویدن به محمد باز می داشتند و خود نیز از او دوری و کناره گیری می نمودند «3».
و آن چه گزارش ایشان را استوارتر می نماید آن است که طبری و ابن ابی شیبه و ابن منذر و ابن ابی حاتم و عبد بن حمید از زبان وکیع و او از سالم و او از ابن حنفیه و نیز از زبان حسین بن فرج از ابو معاذ و از زبان بشر و او از قتاده آورده اند،
و نیز عبد الرزاق و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابو الشیخ از قتاده و سدی و ضحاک و از زبان ابو نجیح از مجاهد و از زبان یونس از ابن زید آورده اند،
که این فراز درباره کسانی فرود آمده که مردم را از شنیدن قرآن و از گوش دادن به پیامبر باز می داشتند و خود نیز از او دوری می گزیدند «4».
و در این گزارش، هیچ نامی از ابو طالب نیست و می رساند که روی سخنبه بت پرستانی بوده که مردم را از پیروی برانگیخته خدا یا قرآن باز می داشته اند و با دوری گزیدن و ستیزه کردن با وی از او کناره می گرفتند. و تو نیک می دانی که این گونه رفتار بسی ناسازگار است با آن چه از شیوه ابو طالب- سرور مکیان- آشکار گردیده که پیامبر را پناه داد و یاری کرد و از او پاسداری نمود و تا باز پسین دم مردم را به پیروی او خواند.
4- از پرداخت این آیه ارجمند، چنین بر می آید که خدای برتر از پندار با فرستادن آن می خواهد کسانی از زندگان را نکوهش کند که مردم را از پیروی پیامبرش باز می دارند و خود نیز از او دوری می جویند و این همان شیوه زشت ایشان است که به آن گونه آشکارا با برانگیخته خدا (ص) دشمنی می نموده اند و چنان که از گزارش قرطبی که آوردیم به روشنی بر می آید در هنگام فرود آمدن این فراز نیز ایشان همان شیوه را داشته اند و آنگاه پیامبر (ص) ابو طالب را به فرود آمدن آیه آگاه کرده است.
از یک سوی نیز بخاری و مسلم- بر بنیاد گزارشی که بیاید- پنداشته اند که این سخن از خدای برتر از پندار: «تو نمی توانی هر که را دوست می داری راه بنمائی و خدا است که هر که را خواهد راه می نماید. سوره قصص» درباره ابو طالب و پس از درگذشت او فرود آمده و بر این بنیاد اگر بگوئیم آیه «مردم را از او باز می دارند و خود نیز از او دوری می گزینند» که درباره کسانی از زندگان فرود آمده درباره ابو طالب است، سخنی بی سرانجام بر زبان رانده ایم زیرا چنانچه در «الاتقان 1/17» می خوانیم سوره انعام که آیه یاد شده نیز در آن است پس از سوره قصص و پنج سوره دیگری که بدنبال قصص فرود آمده بود فرود آمده- آن هم به گونه ای یک جا «1»- پس چگونه می توان آن را درباره ابو طالب
دانست که- بر بنیاد گزارش های خودشان در روشنگری آیه ای دیگر- آن هنگام در دل خاک خفته و روزگاری دراز پیش از فرود آمدن آیه بالا در گذشته بود؟
5- یک فرازی را که به تنهائی دستاویز گردیده، همراه با فرازهای پیشتر و دنباله آن بنگریم تا از روی هم رفته آن ها چه به دست آید: «و برخی از آنان کسانی اند که به گفتار تو گوش می دهند و ما بر دل هاشان سرپوش ها نهاده ایم که آن را در نمی یابند و در گوش هاشان سنگینی ای است هر نشانه ای که ببینند به آن نمی گروند و چون پیش تو آیند با تو بگو مگو می کنند.
کسانی که کافر شده اند می گویند این سخنان به جز افسانه های پیشینیان چیزی نیست، و مردم را از (گوش دادن به) او باز می دارند و خود نیز از او دوری می کنند و بی آن که بدانند جز خویشتن را در پرتگاه نیستی نمی افکنند.»
و این گونه پرداخت سخن چنان که می بینی به روشنی می رساند که گفتار درباره بت پرستانی است که به نزد پیامبر می آمدند و با او بگو مگو می کردند و نامه روشنگر او را به دروغ از افسانه های پیشینیان می شمردند، و هم اینانند که دیگران را از او و از گوش فرا دادن به نامه بزرگوارش باز می داشتند و از وی کناره گیری و دوری می نمودند و آن گاه این ویژگی ها کجا با ابو طالب جور در می آید که از آغاز تا پایان زندگی اش چنین رفتاری نداشت و هرگاه نیز به نزد پیامبر می آمد برای پاسداری و نگهبانی از او بود آن هم با سخنانی از این گونه:
«به خدا سوگند که دست ایشان با همه گروهشان هرگز به تو نخواهد رسید
تا آن گاه که من به بستر خاک سپرده شوم»
و هرگاه نیز از او یاد می کرد- با سخنانی به این گونه- برانگیختگی او را یادآور می شد:
«آیا نمی دانید که ما محمد را پیامبری همچون موسی یافته ایم
که در نامه های نخستین نوشته شده است؟»
و هرگاه نیز از نامه آسمانی او یاد می کرد آواز به چنین سخنانی بر می داشت:
«یا بگروید به نامه ای شگفت
که بر پیامبری همچون موسی یا یونس فرود آمده است.»
آری همه روشنگران قرآن نیز، این گونه نقطه ضعف ها را که در فرود آوردن آیه بالا (!) درباره ابو طالب هست دریافته و با پیش چشم داشتن آن ها ارزش چندانی برای این برداشت ننهاده اند تا آن جا که برخی شان آن را با نشانی «و گفته شده» یاد کرده اند و دیگران برداشت های ناساز با آن را روشن تر دانسته و کسانی چند نیز روشنگری های ناهماهنگ با آن را به بنیادهای استوار، ماننده تر شناخته اند و این هم نمونه ای از گفته هاشان:
طبری در تفسیر خود 7/109 می نویسد: «این فراز درباره بت پرستانی است که نشانه های توانائی خداوند را دروغ شمرده مردم را از پیروی محمد و پذیرفتن راه او (ص) باز می داشتند و از او دوری و کناره گیری می نمودند.» آن گاه این برداشت خود را با همان گزارش هائی استوار می نماید که از زبان ابن حنفیه و ابن عباس و سدی و قتاده و ابو معاذ آوردیم. سپس برداشت دیگری می آرد که بر بنیاد آن، این فراز درباره کسانی است که از شنیدن قرآن و به کار بستن آن چه در آن است مردم را باز می دارند. و از میان کسانی که برداشتی به این گونه داشته اند قتاده و مجاهد و ابن زید را نام می برد- که این برداشت هم بر می گردد به همان برداشت نخستین- سپس گفتار کسانی را که می گویند این فراز درباره ابو طالب فرود آمده یاد می کند و گزارش حبیب بن ابی ثابت را از زبان دیگری که او از ابن عباس آن را شنیده بازگو می کند و در دنباله آن- در ص 110- می نویسد: برترین این برداشت ها برای روشنگری این فراز، برداشت کسانی است که می گویند: گوشه سخن به کسانی است که مردم دیگر رااز پیروی محمد (ص) باز می دارند و خود نیز از پیروی او دوری و کناره جوئی می نمایند زیرا فرازهای پیش از آن، به یادآوری کسانی از بت پرستان می پردازد که با برانگیخته خدا (ص) کینه می ورزیدند و گفتار او را دروغ شمرده و از وحی و الهامی که از سوی خدا بر ایشان آورده بود روی بر می تافتند پس باید این فراز نیز: «مردم دیگر را از او باز می دارند» درباره ایشان و گزارش کار ایشان باشد زیرا نشانه ای نداریم تا بتوانیم بگوئیم روی سخن که تا این جا به آنان بود از این پس درباره دیگری است. و دنباله این فراز و نیز فرازهای پیشترش گواهی می دهد که برداشت ما درست است، همان برداشتی که بر بنیاد آن این فراز گزارش شیوه گروهی از بت پرستان در میان توده برانگیخته خدا (ص) می شود نه گزارش شیوه یک تن ویژه از ایشان. و بر این بنیاد پس روشنگری فرازهای یاد شده به این گونه انجام می گیرد: ای محمد! این بت پرستان هر نشانه ای نیز ببینند نمی گروند و هنگامی که به نزد تو آیند با تو بگو مگو می کنند و می گویند آن چه تو برای ما آورده ای جز داستان ها و گزارش های پیشینیان چیزی نیست و ایشان دیگران را از شنیدن فرازهائی که فرود آمده باز می دارند و خود نیز از تو کناره می گیرند، پس از تو و از پیروی ات دور می شوند و جز خود را به پرتگاه نیستی نمی افکنند. پایان
رازی نیز در تفسیر خود 4/28 دو برداشت در این زمینه یاد کرده 1- فراز یاد شده درباره بت پرستانی است که مردم را از پیروی پیامبر و گواهی به برانگیختگی او باز می داشتند 2- تنها درباره ابو طالب فرود آمده. آن گاه می نویسد: برداشت نخستین از دو روی به سخن درست ماننده تر است:
1- همگی فرازهائی که پیش از این یک فراز آمده شیوه ایشان را نکوهش می کند پس این فراز نیز: «و ایشان مردم را از او باز می دارند» باید گزارشی از کارهای ناپسند ایشان در برداشته باشد و اگر بگوئیم گوشه سخن به ابو طالب است که مردم را از آزار رساندن به پیامبر باز می داشته با فرازهای پیش هماهنگ نیست.
2- خدای برتر از پندار در دنباله فراز بالا نیز می گوید: و جز خویشتن را به پرتگاه نیستی نمی افکنند که این جا نیز گوشه سخن با همان کسان است که پیشتر یادشان رفت و شایسته نیست بگوئیم این گوشه سخن به کسی است که مردم را از آزار او باز می داشته زیرا این کار به خودی خود نیکو است و انگیزه افتادن به پرتگاه نیست.
و اگر گفته شود این فراز «جز خود را به پرتگاه نیستی نمی افکنند» بر می گردد به فراز پیش از آن: «از او دوری می گزینند» نه به فراز پیشترش «مردم را از او باز می دارند» که بر بنیاد آن می خواهد بگوید: ایشان- با پیش گرفتن راهی جدا از کیش او و رها کردن سازش با او- از او دوری می گزینند و این نیز نکوهش است پس نباید با نگاه به فراز پیشترش که نکوهش نیست برداشت نخستین را برتر بشمارید. در پاسخ می گوئیم آن چه از نمای گفتار «جز خود را به پرتگاه نمی افکنند» بر می آید این است که گفتار یاد شده به همه فرازهای پیش از خود بر می گردد نه به یک فراز تنها، زیرا مانند آن است که کسی بگوید: «فلانی از فلان چیز دوری می نماید و از آن روی بر می تابد و با این کار جز به خود زیان نمی زند» که این زیان باید کیفری برای هر دو کار وی شمرده شود نه یکی از دو کار وی به تنهائی. پایان
ابن کثیر نیز در تفسیر خود 2/127 برداشت نخستین را به گزارش از ابن حنفیه و قتاده و مجاهد و ضحاک و کسانی جز ایشان آورده و می نویسد: این برداشت روشن تر است- و خدا بهتر می داند- و ابن جریر نیز همان را برگزیده.
نسفی نیز در تفسیر خود که در کناره تفسیر خازن چاپ شده (2/10) برداشت نخست را یاد کرده سپس می نویسد: و گفته شده که گوشه سخن به ابو طالب است با این همه، برداشت نخستین به سخنان استوار ماننده تر است.
و نیز زمخشری در کشاف 1/448 و شوکانی در تفسیر خود 2/103 و دیگران برداشت نخستین را یاد کرده و برداشت دوم را نیز با داغ «و گفته شده»
یاد کرده اند و سپس که آلوسی آمده، برداشت نخستین را به گستردگی آورده و سپس نیز برداشت دوم را آورده و به دنبال آن می نویسد: «این برداشت را امام رازی درست ندانسته.» آن گاه فشرده گفتار او را یاد کرده.
اکنون قرطبی که کور کورانه به کار برخاسته و همچون کسی که شبانه به گرد آوری هیزم برخیزد گزارشی را از این جا و آن جا سر هم کرده، ای کاش ما را راهنمائی می کرد که این بافته ها را از کجا آورده؟ از که گرفته؟ زنجیره گزارش خود را سرانجام به که رسانیده؟ و کدام یک از حافظان در آوردن این گزارش با او هماهنگی نموده؟ و کدام نگارنده ای پیش از وی آن را نوشته؟
و کیست که گفته باشد ابو طالب آن چکامه را- که قرطبی یاد کرده- در روز درگیری با ابن زبعری سروده؟ و کیست که آن روز را هنگام فرود آمدن این فراز شمرده باشد؟ و چه هماهنگی و پیوستگی هست میان این فراز و هشدار دادن پیامبر (ص) به ابو طالب با آن سروده هایش؟ و سخنی را که قرطبی بافته و بر پیامبر بسته: «ای عمو! درباره تو آیه ای فرود آمد» آیا کسی از دیگر پیشوایان دانش حدیث- از گذشتگان و آیندگان وی- نیز گزارش کرده است؟ و آیا قرطبی باز پسین پاره از گزارش خود را به جز در تفسیر خودش (!) در هیچ کجا یافته است؟ و آیا در چاه کژدم ها و مارها نیز فرو رفته تا آن را تهی از ابو طالب بیابد؟ و آیا کارگزار بستن و گشودن گردن بندهای آهنین بوده تا بداند که آن سرور مکیان را با آن نمی بندند؟ یا نه، همه این سخنان را با پشتگرمی به گفته پیامبر می نویسد؟ چه خوش آن که خواب ها راست دربیاید. و به هر پندار همه خرده هائی که- به فرود آرندگان این فراز (!) درباره ابو طالب- گرفتیم بر قرطبی به گونه ای استوارتر می توان گرفت.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 11

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 11

أبو طالب فی الذکر الحکیم

لقد أغرق القوم نزعاً فی الوقیعة و التحامل علی بطل الإسلام و المسلم الأوّل بعد ولده البارّ، و ناصر دین اللَّه الوحید، فلم یقنعهم ما اختلقوه من الأقاصیص حتی عمدوا إلی کتاب اللَّه فحرّفوا الکلم عن مواضعه، فافتعلوا فی آیات ثلاث أقاویل نأت عن الصدق، و بعدت عن الحقیقة بُعد المشرقین، و هی عمدة ما استند إلیه القوم فی عدم تسلیم إیمان أبی طالب، فإلیک البیان:

الآیة الأولی:

قوله تعالی: (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ

) «1».

أخرج الطبری و غیره من طریق سفیان الثوری عن حبیب بن أبی ثابت عمّن سمع ابن عبّاس أنّه قال: إنّها نزلت فی أبی طالب، ینهی عن أذی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أن یؤذی، و ینأی أن یدخل فی الإسلام «2».

و قال القرطبی: هو عامّ فی جمیع الکفّار، أی ینهون عن اتّباع محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ینأون عنه، عن ابن عبّاس و الحسن. و قیل: هو خاصّ بأبی طالب ینهی الکفّار عن أذایة محمد صلی الله علیه و آله و سلم و یتباعد عن الإیمان به، عن ابن عبّاس أیضاً.

روی أهل السیر قال: کان النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم قد خرج إلی الکعبة یوماً و أراد أن یصلّی، فلمّا دخل فی الصلاة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 12

قال أبو جهل- لعنه اللَّه-: من یقوم إلی هذا الرجل فیفسد علیه صلاته؟ فقام ابن الزبعری فأخذ فرثاً و دماً فلطّخ به وجه النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فانفتل النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم من صلاته، ثمّ أتی أبا طالب عمّه فقال: «یا عمّ ألا تری إلی ما فُعل بی؟» فقال أبو طالب: من فَعل هذا بک؟ فقال النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: «عبد اللَّه بن الزبعری»، فقام أبو طالب و وضع سیفه علی عاتقه و مشی معه حتی أتی القوم، فلمّا رأوا أبا طالب قد أقبل جعل القوم ینهضون، فقال أبو طالب: و اللَّه لئن قام رجل لجلّلته بسیفی. فقعدوا حتی دنا إلیهم، فقال: یا بنیّ من الفاعل بک هذا؟ فقال: «عبد اللَّه بن الزبعری». فأخذ أبو طالب فرثاً و دماً فلطّخ به وجوههم و لحاهم و ثیابهم و أساء لهم القول، فنزلت هذه الآیة: (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ

). فقال النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: یا عم نزلت فیک آیة. قال: و ما هی؟ قال تمنع قریشاً أن تؤذینی، و تأبی أن تؤمن بی. فقال أبو طالب:

          و اللَّه لن یصلوا إلیک بجمعهم             حتی أُوسَّد فی التراب دفینا

 

 

إلی آخر الأبیات التی أسلفناها (7/334، 352). فقالوا: یا رسول اللَّه هل تنفع نصرة أبی طالب «1»؟ قال: نعم دفع عنه بذاک الغلّ، و لم یقرن مع الشیاطین، و لم یدخل فی جبّ الحیّات و العقارب، إنّما عذابه فی نعلین من نار [فی رجلیه ] «2» یغلی منهما دماغه فی رأسه، و ذلک أهون أهل النار عذاباً «3».

قال الأمینی: نزول هذه الآیة فی أبی طالب باطل لا یصحّ من شتّی النواحی:

1- إرسال حدیثه بمن بین حبیب بن أبی ثابت و ابن عبّاس، و کم و کم غیر ثقة فی أُناس رووا عن ابن عبّاس، و لعلّ هذا المجهول أحدهم.

2- إنّ حبیب بن أبی ثابت انفرد به و لم یروه أحد غیره و لا یمکن المتابعة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 13

علی ما یرویه، و لو فرضناه ثقة فی نفسه بعد قول ابن حبّان «1»: إنّه کان مدلّساً. و قول العقیلی «2»: غمزه ابن عون و له عن عطاء أحادیث لا یتابع علیها. و قول القطّان: له غیر حدیث عن عطاء لا یتابع علیه و لیست بمحفوظة. و قول الآجری عن أبی داود: لیس لحبیب عن عاصم بن ضمرة شی ء یصحّ، و قول ابن خزیمة: کان مدلّساً «3».

و نحن لا نناقش فی السند بمکان سفیان الثوری، و لا نؤاخذه بقول من قال: إنّه یدلّس و یکتب عن الکذّابین «4».

3- إنّ الثابت عن ابن عبّاس بعدّة طرق مسندة یضادّ هذه المزعمة، ففیما رواه الطبری و ابن المنذر و ابن أبی حاتم و ابن مردویه من طریق علیّ بن أبی طلحة و طریق العوفی عنه أنّها فی المشرکین الذین کانوا ینهون الناس عن محمد أن یؤمنوا به، و ینأون عنه یتباعدون عنه «5».

و قد تأکّد ذلک ما أخرجه الطبری و ابن أبی شیبة و ابن المنذر و ابن أبی حاتم و عبد بن حمید من طریق وکیع عن سالم عن ابن الحنفیة، و من طریق الحسین بن الفرج عن أبی معاذ، و من طریق بشر عن قتادة.

و أخرج عبد الرزّاق و ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبی حاتم و أبو الشیخ عن قتادة و السدی و الضحّاک، و من طریق أبی نجیح عن مجاهد، و من طریق یونس عن ابن زید قالوا: ینهون عن القرآن و عن النبیّ، و ینأون عنه یتباعدون عنه «6».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 14

و لیس فی هذه الروایات أیّ ذکر لأبی طالب، و إنّما المراد فیها الکفار الذین کانوا ینهون عن اتّباع رسول اللَّه أو القرآن، و ینأون عنه بالتباعد و المناکرة، و أنت جدّ علیم بأنّ ذلک کلّه خلاف ما ثبت من سیرة شیخ الأبطح الذی آواه و نصره و ذبّ عنه و دعا إلیه إلی آخر نفس لفظه.

4- إنّ المستفاد من سیاق الآیة الکریمة أنّه تعالی یرید ذمّ أُناس أحیاء ینهون عن اتّباع نبیّه و یتباعدون عنه، و إنّ ذلک سیرتهم السیّئة التی کاشفوا بها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و هم متلبّسون بها عند نزول الآیة، کما هو صریح ما أسلفناه من روایة القرطبی و أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أخبر أبا طالب بنزول الآیة.

لکن نظراً إلی ما یأتی عن الصحیحین فیما زعموه من أنّ قوله تعالی فی سورة القصص: (إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ

). نزلت فی أبی طالب بعد وفاته. لا یتمّ نزول آیة ینهون عنه و ینأون النازلة فی أُناس أحیاء فی أبی طالب، فإنّ سورة الأنعام التی فیها الآیة المبحوث عنها نزلت جملة واحدة «1» بعد سورة القصص بخمس سور کما فی الإتقان «2» (1/17) فکیف یمکن تطبیقها علی أبی طالب و هو رهن أطباق الثری، و قد توفّی قبل نزول الآیة ببرهة طویلة؟

5- إنّ سیاق الآیات الکریمة هکذا: (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ* وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 15

وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ

) «1».

و هو کما تری صریح بأنّ المراد بالآیات کفّار جاءوا النبیّ فجادلوه و قذفوا کتابه المبین بأنّه من أساطیر الأوّلین، و هؤلاء الذین نهوا عنه صلی الله علیه و آله و سلم و عن کتابه الکریم، و نأوا و باعدوا عنه، فأین هذه کلّها عن أبی طالب، الذی لم یفعل کلّ ذلک طیلة حیاته، و کان إذا جاءه فلکلاءته و الذبّ عنه بمثل قوله:

          و اللَّه لن یصلوا إلیک بجمعهم             حتی أوسَّد فی التراب دفینا

 

و إن لهج بذکره نوّه برسالته عنه بمثل قوله:

          أ لم تعلموا أنّا وجدنا محمداً             رسولًا کموسی خطّ فی أوّل الکتب

 

و إن قال عن کتابه هتف بقوله:

          أو یؤمنوا بکتاب منزل عجب             علی نبیٍّ کموسی أو کذی النونِ

 

و قد عرف ذلک المفسّرون فلم یقیموا للقول بنزولها فی أبی طالب وزناً، فمنهم من عزاه إلی القیل، و جعل آخرون خلافه أظهر، و رأی غیر واحد خلافه أشبه، و إلیک جملة من نصوصهم:

قال الطبری فی تفسیره «2» (7/109): المراد المشرکون المکذّبون بآیات اللَّه ینهون الناس عن اتّباع محمد صلی الله علیه و آله و سلم و القبول منه و ینأون عنه و یتباعدون عنه. ثمّ رواه من الطرق التی أسلفناها عن ابن الحنفیة و ابن عباس و السدی و قتادة و أبی معاذ، ثمّ ذکر قولًا آخر بأنّ المراد ینهون عن القرآن أن یسمع له و یعمل بما فیه، و عدّ ممّن قال به قتادة و مجاهد و ابن زید، و مرجع هذا إلی القول الأوّل، ثمّ ذکر القول بنزولها فی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 16

أبی طالب و روی حدیث حبیب بن أبی ثابت عمّن سمع ابن عبّاس و أردفه بقوله فی (ص 110):

و أولی هذه الأقوال بتأویل الآیة قول من قال: تأویل و هم ینهون عنه عن اتّباع محمد صلی الله علیه و آله و سلم من سواهم من الناس و ینأون عن اتّباعه، و ذلک أنّ الآیات قبلها جرت بذکر جماعة المشرکین العادین به و الخبر عن تکذیبهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و الإعراض عمّا جاءهم به من تنزیل اللَّه و وحیه، فالواجب أن یکون قوله (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ

) خبراً عنهم، إذ لم یأتنا ما یدلّ علی انصراف الخبر عنهم إلی غیرهم، بل ما قبل هذه الآیة و ما بعدها یدلّ علی صحّة ما قلنا من أنّ ذلک خبر عن جماعة مشرکی قوم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم دون أن یکون خبراً عن خاصّ منهم، و إذ کان ذلک کذلک فتأویل الآیة: و إن یرَ هؤلاء المشرکون یا محمد کلّ آیة لا یؤمنوا [بها] «1» حتی إذا جاءوک یجادلونک یقولون إن هذا الذی جئتنا به إلّا أحادیث الأوّلین و أخبارهم، و هم ینهون عن استماع التنزیل و ینأون عنک، فیبعدون منک و من اتّباعک، و إن یهلکون إلّا أنفسهم. انتهی.

و ذکر الرازی فی تفسیره «2» (4/28) قولین: نزولها فی المشرکین الذین کانوا ینهون الناس عن اتّباع النبیّ و الإقرار برسالته. و نزولها فی أبی طالب خاصّة، فقال: و القول الأوّل أشبه لوجهین:

الأوّل: أنّ جمیع الآیات المتقدّمة علی هذه الآیة تقتضی ذمّ طریقتهم فکذلک قوله: (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ

). ینبغی أن یکون محمولًا علی أمر مذموم، فلو حملناه علی أنّ أبا طالب کان ینهی عن إیذائه لما حصل هذا النظم.

و الثانی: أنّه تعالی قال بعد ذلک (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ

) یعنی به ما تقدّم

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 17

ذکره، و لا یلیق ذلک بأن یکون المراد من قوله و هم ینهون عنه النبی عن أذیّته، لأنّ ذلک حسن لا یوجب الهلاک.

فإن قیل: إنّ قوله: (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ

) یرجع إلی قوله: (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ

) لا إلی قوله (یَنْهَوْنَ عَنْهُ

). لأنّ المراد بذلک أنّهم یبعدون عنه بمفارقة دینه و ترک الموافقة له و ذلک ذمّ فلا یصحّ ما رجحتم به هذا القول قلنا: إنّ ظاهر قوله: (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ

) یرجع إلی کلّ ما تقدّم ذکره لأنّه بمنزلة أن یقال: إنّ فلاناً یبعد عن الشی ء الفلانی و ینفر عنه و لا یضرّ بذلک إلّا نفسه، فلا یکون هذا الضرر متعلّقاً بأحد الأمرین دون الآخر. انتهی.

و ذکر ابن کثیر فی تفسیره (2/127) القول الأوّل نقلًا عن ابن الحنفیّة و قتادة و مجاهد و الضحّاک و غیر واحد، فقال: و هذا القول أظهر و اللَّه أعلم، و هو اختیار ابن جریر.

و ذکر النسفی فی تفسیره «1» بهامش تفسیر الخازن (2/10) القول الأوّل ثمّ قال: و قیل: عنی به أبو طالب: و الأوّل أشبه.

و ذکر الزمخشری فی الکشّاف «2» (1/448) و الشوکانی فی تفسیره «3» (2/103) و غیرهما القول الأوّل و عزوا القول الثانی إلی القیل، و جاء الآلوسی»

 و فصّل فی القول الأوّل ثمّ ذکر الثانی و أردفه بقوله: و ردّه الإمام. ثمّ ذکر محصّل قول الرازی.

و لیت القرطبی لمّا جاءنا یخبط فی عشواء و بین شفتیه روایة التقطها کحاطب لیل دلّنا علی مصدر هذا الذی نسجه، ممّن أخذه؟ و إلی من ینتهی إسناده؟ و من ذا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 18

الذی صافقه علی روایتها من الحفّاظ؟ و أیّ مؤلّف دوّنه قبله، و من الذی یقول: إنّ ما ذکره من الشعر قاله أبو طالب یوم ابن الزبعری؟ و من الذی یروی نزول الآیة یوم ذلک؟ و أیّ ربط و تناسب بین الآیة و إخطارها النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علی أبی طالب و بین شعره ذاک؟ و هل روی قوله فی هذا النسیج: یا عم نزلت فیک آیة. غیره من أئمّة الحدیث ممّن هو قبله أو بعده؟ و هل وجد القرطبی للجزء الأخیر من روایته مصدراً غیر تفسیره؟ و هل أطلّ علی جبّ الحیّات و العقارب فوجده خالیاً من أبی طالب؟ و هل شدّ الأغلال و فکّها هو لیعرف أنّ شیخ الأبطح لا یغلّ بها؟ أم أنّ مدرکه فی ذلک الحدیث النبویّ؟ حبّذا لو صدقت الأحلام، و علی کلّ فهو محجوج بکلّ ما ذکرناه من الوجوه.