قرینه چهاردم- در حدیث زید بن ارقم به طرق بسیارش که: داماد او از او درباره حدیث غدیر خم سوال نمود، زید بن ارقم به او گفت: شما اهل عراق، در شما هست آنچه هست (از سخن چینی و نفاق)؟ دامادش به او گفت: با کی بر تو نخواهد بود، از من ایمن هستی. زید گفت: بلی، ما در جحفه بودیم، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله (از جایگاه خود) بیرون آمد… تا پایان حدیث.
و در صفحه 53 ج 1 گذشت از عبد الله بن العلا که به زهری پس از آنکه او داستان غدیر را حدیث نمود، گفت: در شام این حدیث را بازگو منما،
و در ص 183 همین مجلد از سعید بن مسیب برای شما نقل نمودم که گفت: به سعد بن ابی وقاص گفتم: میخواهم راجع به موضوعی از تو سوال کنم ولی پرهیز میکنم. گفت آنچه میخواهی سوال کن من پسر عموی توام. ظاهر از این کلمات این است که در بین مردم برای حدیث (غدیر) معنائی متبادر بوده که روایت کننده آن ترس داشته از بیان آن که مبادا در اثر تولید عداوت نسبت به وصی (پیغمبر صلی الله علیه و آله) در عراق و در شام به او بدی و آسیبی برسد. و به همین علت زید بن ارقم از داماد عراقی خود پرهیز کرد زیرا او از آنچه از دو روئی و ضدیت در میان عراقیین از آن روز پیدا شده بود آگاه بود و لذا سرّ خود را فاش نمیکرد تا (طرف) به او اطمینان و ایمنی داد، آنگاه داستان را برای او بیان نمود. با این کیفیت دیگر نمیتوان فرض نمود که معنای حدیث (مولی) همان معنای مبتذل و شایع در هر مسلمی باشد، و بلکه معنای حدیث امری است که فقط به قامت امام (علی علیه السلام) راست می آید که بدان سبب بر ما سوای خود برتری می یابد، و آن معنای خلافت است که با اولویت که مراد ما است یکسان و متحد است.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج1، ص: 663