اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۳ مهر ۱۴۰۲

اعتراض امام حسین(ع) به معاویه درباره گرفتن بیعت برای یزید

متن فارسی

نطق امام حسین سید الشهداء
ابن عباس خود را آماده نطق کرد و دست خویش برای آغاز سخن فرا برد، لیکن حسین به او اشاره کرده گفت: کمی صبر کن. زیرا من طرف صحبت و نظر او بودم و سهم من از اتهامات او بیشتر است. در نتیجه، ابن عباس خود داری نمود.
و حسین برخاسته پس از سپاس خدا و درود بر پیامبر (ص) گفت:
معاویه! هر سخنوری در وصف پیامبر (ص) هر قدر بکوشد و بگوید باز اندکی از بسیار بیش نگفته باشد … تو ای معاویه! نمی توانی حقیقت را بپوشی. سپیده صبحگاهی سیاهی شام را رسوا کرده و نور خورشید پرتو چراغ را خیره گردانیده است. در وصف کسانی که پس از رسول خدا (ص) حاکم گشتند در مورد بعضی به طور مبالغه آمیز به فضیلت تراشی پرداختی و بر دیگران جفاکارانه مزیت نهادی، و در مورد برخی زبان از تمجید شایسته بربستی و از حد انصاف منحرف گشتی. در ذکر فضائل آنکه براستی صاحب فضیلت است اگر جزئی از حقیقت به زبان آوردی شیطان ترا به کتمان دیگر حقائق و فضائل کشانید. شنیدم که از کمالات یزید و سیاستدانی و تدبیرش برای امت محمد (ص) دم زدی. میخواهی مردم را درباره یزید گمراه و دچار توهم کنی. پنداری آدم ناشناخته و محجوبی را توصیف می نمائی یا فرد غایب و نا مشهودی را معرفی می کنی یا از چیزهائی تعریف می کنی که
فقط تو می دانی. حال آنکه یزید خودش وضع و عقیده اش را نشان داده و باز نموده است. کارهایش را نگاه کن از سگبازیش بگاهی که سگها را بجان هم می اندازد و کبوتر بازیش و کنیزکان خنیاگرش و انواع هوسبازیهایش تا ترا در وصف خویش کمک کند. تصمیمی را که داری کنار بگذار. همان گناهانی که تا بحال مرتکب گشته ای کافی نیست که می خواهی وزر و وبال این موجود را بر دوش خود باز کنی و بچنین حالی به آستان دادرسی پروردگار در آئی؟ بخدا همچنان به باطل در انحراف و ستم فرو رفته ای و به بیدادگری پرداخته ای که دیگر جائی باقی نگذاشته ای تو با مرگ فقط یک چشم بهمزدن فاصله داری، بنابر این به کاری پسندیده دست بزن برای روز مشهور قیامت که غیر قابل اجتناب است و در آن گریز گاهی نیست. در سخنت ضمنا به ما تعرض نموده ای، و ما را از حق اجدادی محروم می شماری در حالی که بخدا قسم این حق را پیامبر (ص) از طریق ولادت برای ما به میراث نهاده است …
… به فرماندهی آن شخص بر مردم بدستور رسول خدا (ص) و با تعیین حضرتش استشهاد کردی. این حقیقت دارد و اتفاق افتاده است. در آن زمان آن شخص- یعنی عمرو بن عاص- از فضیلت مصاحبت پیامبر (ص) و بیعت با وی برخوردار بوده است.
و تا این تعیین صورت گرفت مردم اظهار نارضائی نمودند که چرا او فرمانده گشته و بر دیگران مقدم شمرده شده است و شروع کردند به برشمردن کارهایش. در نتیجه، پیامبر (ص) فرمود: ای گروه مهاجران! پس از این هیچکس جز من فرمانده شما نخواهد بود. باین ترتیب پیامبر (ص) آن کار و رویه را نسخ و ابطال کرد. بنابراین تو چگونه در مورد مهمترین کارهای عمومی به کار منسوخ پیامبر (ص) و رویه ای که توسط حضرتش نسخ و ابطال گشته استناد میکنی؟! یا چگونه می خواهی کسی را باین مقام مهم بگماری که بعضی او را دیندار نمی دانند و همه مردم را رها کرده دین باخته بیراهی را چسبیده ای و می خواهی مردم را گمراه کرده دنیای او را با بدبخت کردن خودت در آخرت آباد کنی. این همان زیانکاری آشکار است.
و از خدا برای خود و برای شما آمرزش می طلبم.
معاویه رو به ابن عباس گرداند که این دیگر کیست ای ابن عباس! نظر و گفته تو شاید تلخ تر باشد! ابن عباس گفت: او بخدا قسم ذریه پیامبر (ص) است
و یکی از «اصحاب کساء» و از خاندان پاک معصوم. از قصد و منظورت صرفنظر کن …
معاویه گفت: من همیشه بردبار بوده ام. و بهترین بردباری آنست که با خویشاوندان صورت گیرد. بروید در پناه خدا. آنگاه به دنبال عبد الرحمن بن ابی بکر، عبد اللّه بن عمر، و عبد اللّه بن زبیر فرستاد. آمده نشستند. در این هنگام، خدا را سپاس و ستایش کرده گفت:
تو ای عبد اللّه بن عمر! همیشه می گفتی دوست نداری شبی را بی آنکه بیعت جماعتی بر عهده ات باشد بسر آوری هر چند دنیا و موجودی هایش از آن تو باشد. اینک به تو اخطار می کنم که مبادا وحدت مسلمانان را بهم بزنی و در راه پراکندگی جمعشان تلاش نمائی و زمینه خونریزیشان را فراهم آوری. کار یزید یک تقدیر الهی بوده که انجام گرفته و انسانها اختیاری در این زمینه که حکومتشان می باشد ندارند. مردم بیعتشان را تأکید کرده و پیمان محکم بسته و عهد و قرار گذاشته اند. این بگفت و خاموش گشت.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 350

متن عربی

کلمة الإمام السبط:

فتیسّر ابن عبّاس للکلام و نصب یده للمخاطبة،

فأشار إلیه الحسین و قال: «علی رسلک، فأنا المراد، و نصیبی فی التهمة أوفر». فأمسک ابن عبّاس، فقام الحسین، فحمد اللَّه و صلّی علی الرسول، ثم قال:

 «أمّا بعد یا معاویة فلن یؤدّی القائل و إن أطنب فی صفة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم من جمیع جزءاً، و قد فهمت ما لبست به الخلف بعد رسول اللَّه، من إیجاز الصفة و التنکّب عن استبلاغ النعت، و هیهات هیهات یا معاویة، فضح الصبح فحمة الدجی، و بهرت

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 350

الشمس أنوار السُّرُج، و لقد فضّلت حتی أفرطت، و أستأثرت حتی أجحفت، و منعت حتی بخلت، و جرت حتی جاوزت، ما بذلت لذی حقّ من أتمّ «2» حقّه بنصیب حتی أخذ الشیطان حظّه الأوفر، و نصیبه الأکمل.

و فهمت ما ذکرته عن یزید، من اکتماله، و سیاسته لأُمّة محمد، ترید أن توهم الناس فی یزید، کأنّک تصف محجوباً، أو تنعت غائباً، أو تخبر عمّا کان ممّا احتویته بعلم خاصّ، و قد دلّ یزید من نفسه علی موقع رأیه، فخذ لیزید فیما أخذ به من استقرائه الکلاب المهارشة عند التهارش، و الحمام السبّق لأترابهنّ، و القینات ذوات المعازف، و ضروب الملاهی، تجده باصراً، و دع عنک ما تحاول، فما أغناک أن تلقی اللَّه بوزر هذا الخلق بأکثر ممّا أنت لاقیه! فو اللَّه ما برحت تقدّر «3» باطلًا فی جور، و حنقاً فی ظلم، حتی ملأت الأسقیة، و ما بینک و بین الموت إلّا غمضة، فتقدم علی عمل محفوظ فی یوم مشهود، و لات حین مناص.

و رأیتک عرضت بنا بعد هذا الأمر، و منعتنا عن آبائنا [تراثاً]، و لقد- لعمر اللَّه- أورثنا الرسول علیه الصلاة و السلام ولادة، و جئت لنابها ما «4» حججتم به القائم عند موت الرسول، فأذعن للحجّة بذلک، و ردّه الإیمان إلی النصف، فرکبتم الأعالیل، و فعلتم الأفاعیل، و قلتم: کان و یکون، حتی أتاک الأمر یا معاویة من طریق کان قصدها لغیرک، فهناک فاعتبروا یا أولی الأبصار.

و ذکرت قیادة الرجل القوم بعهد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و تأمیره له، و قد کان ذلک و لعمرو بن العاص یومئذ فضیلة بصحبة الرسول و بیعته له، و ما صار لعمرو یومئذ حتی أَنِفَ القوم إمرته، و کرهوا تقدیمه، و عدّوا علیه أفعاله، فقال صلی الله علیه و آله و سلم: لا جرم معشر

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 351

المهاجرین، لا یعمل علیکم بعد الیوم غیری، فکیف یحتجّ بالمنسوخ من فعل الرسول فی أوکد الأحوال و أولاها بالمجتمع علیه من الصواب؟ أم کیف صاحبت بصاحب تابع و حولک من لا یؤمن فی صحبته، و لا یعتمد فی دینه و قرابته؟ و تتخطّاهم إلی مسرف مفتون، ترید أن تلبس الناس شبهة یسعد بها الباقی فی دنیاه، و تشقی بها فی آخرتک، إنّ هذا لهو الخسران المبین، و أستغفر اللَّه لی و لکم».

فنظر معاویة إلی ابن عبّاس، فقال: ما هذا یا ابن عبّاس؟ و لما عندک أدهی و أمرّ. فقال ابن عبّاس: لعمر اللَّه إنّها لذریّة الرسول، و أحد أصحاب الکساء، و من البیت المطهّر، فالْهُ عمّا ترید، فإنّ لک فی الناس مقنعاً حتی یحکم اللَّه بأمره و هو خیر الحاکمین.

فقال معاویة: أَعوَدُ الحلم التحلّم، و خیرُه التحلّم عن الأهل، انصرفا فی حفظ اللَّه. ثم أرسل معاویة إلی عبد الرحمن بن أبی بکر، و إلی عبد اللَّه بن عمر، و إلی عبد اللَّه ابن الزبیر، فجلسوا، فحمد اللَّه و أثنی علیه معاویة، ثم قال:

یا عبد اللَّه بن عمر قد کنت تحدّثنا أنّک لا تحبّ أن تبیت لیلة و لیس فی عنقک بیعة جماعة، و أنّ لک الدنیا و ما فیها، و إنّی أُحذّرک أن تشقّ عصا المسلمین، و تسعی فی تفریق ملئهم، و أن تسفک دماءهم، و إنّ أمر یزید قد کان قضاء من القضاء، و لیس للعباد خیرة من أمرهم، و قد وکّد الناس بیعتهم فی أعناقهم، و أعطوا علی ذلک عهودهم و مواثیقهم. ثم سکت.