نطق امام حسین سید الشهداء
ابن عباس خود را آماده نطق کرد و دست خویش برای آغاز سخن فرا برد، لیکن حسین به او اشاره کرده گفت: کمی صبر کن. زیرا من طرف صحبت و نظر او بودم و سهم من از اتهامات او بیشتر است. در نتیجه، ابن عباس خود داری نمود.
و حسین برخاسته پس از سپاس خدا و درود بر پیامبر (ص) گفت:
معاویه! هر سخنوری در وصف پیامبر (ص) هر قدر بکوشد و بگوید باز اندکی از بسیار بیش نگفته باشد … تو ای معاویه! نمی توانی حقیقت را بپوشی. سپیده صبحگاهی سیاهی شام را رسوا کرده و نور خورشید پرتو چراغ را خیره گردانیده است. در وصف کسانی که پس از رسول خدا (ص) حاکم گشتند در مورد بعضی به طور مبالغه آمیز به فضیلت تراشی پرداختی و بر دیگران جفاکارانه مزیت نهادی، و در مورد برخی زبان از تمجید شایسته بربستی و از حد انصاف منحرف گشتی. در ذکر فضائل آنکه براستی صاحب فضیلت است اگر جزئی از حقیقت به زبان آوردی شیطان ترا به کتمان دیگر حقائق و فضائل کشانید. شنیدم که از کمالات یزید و سیاستدانی و تدبیرش برای امت محمد (ص) دم زدی. میخواهی مردم را درباره یزید گمراه و دچار توهم کنی. پنداری آدم ناشناخته و محجوبی را توصیف می نمائی یا فرد غایب و نا مشهودی را معرفی می کنی یا از چیزهائی تعریف می کنی که
فقط تو می دانی. حال آنکه یزید خودش وضع و عقیده اش را نشان داده و باز نموده است. کارهایش را نگاه کن از سگبازیش بگاهی که سگها را بجان هم می اندازد و کبوتر بازیش و کنیزکان خنیاگرش و انواع هوسبازیهایش تا ترا در وصف خویش کمک کند. تصمیمی را که داری کنار بگذار. همان گناهانی که تا بحال مرتکب گشته ای کافی نیست که می خواهی وزر و وبال این موجود را بر دوش خود باز کنی و بچنین حالی به آستان دادرسی پروردگار در آئی؟ بخدا همچنان به باطل در انحراف و ستم فرو رفته ای و به بیدادگری پرداخته ای که دیگر جائی باقی نگذاشته ای تو با مرگ فقط یک چشم بهمزدن فاصله داری، بنابر این به کاری پسندیده دست بزن برای روز مشهور قیامت که غیر قابل اجتناب است و در آن گریز گاهی نیست. در سخنت ضمنا به ما تعرض نموده ای، و ما را از حق اجدادی محروم می شماری در حالی که بخدا قسم این حق را پیامبر (ص) از طریق ولادت برای ما به میراث نهاده است …
… به فرماندهی آن شخص بر مردم بدستور رسول خدا (ص) و با تعیین حضرتش استشهاد کردی. این حقیقت دارد و اتفاق افتاده است. در آن زمان آن شخص- یعنی عمرو بن عاص- از فضیلت مصاحبت پیامبر (ص) و بیعت با وی برخوردار بوده است.
و تا این تعیین صورت گرفت مردم اظهار نارضائی نمودند که چرا او فرمانده گشته و بر دیگران مقدم شمرده شده است و شروع کردند به برشمردن کارهایش. در نتیجه، پیامبر (ص) فرمود: ای گروه مهاجران! پس از این هیچکس جز من فرمانده شما نخواهد بود. باین ترتیب پیامبر (ص) آن کار و رویه را نسخ و ابطال کرد. بنابراین تو چگونه در مورد مهمترین کارهای عمومی به کار منسوخ پیامبر (ص) و رویه ای که توسط حضرتش نسخ و ابطال گشته استناد میکنی؟! یا چگونه می خواهی کسی را باین مقام مهم بگماری که بعضی او را دیندار نمی دانند و همه مردم را رها کرده دین باخته بیراهی را چسبیده ای و می خواهی مردم را گمراه کرده دنیای او را با بدبخت کردن خودت در آخرت آباد کنی. این همان زیانکاری آشکار است.
و از خدا برای خود و برای شما آمرزش می طلبم.
معاویه رو به ابن عباس گرداند که این دیگر کیست ای ابن عباس! نظر و گفته تو شاید تلخ تر باشد! ابن عباس گفت: او بخدا قسم ذریه پیامبر (ص) است
و یکی از «اصحاب کساء» و از خاندان پاک معصوم. از قصد و منظورت صرفنظر کن …
معاویه گفت: من همیشه بردبار بوده ام. و بهترین بردباری آنست که با خویشاوندان صورت گیرد. بروید در پناه خدا. آنگاه به دنبال عبد الرحمن بن ابی بکر، عبد اللّه بن عمر، و عبد اللّه بن زبیر فرستاد. آمده نشستند. در این هنگام، خدا را سپاس و ستایش کرده گفت:
تو ای عبد اللّه بن عمر! همیشه می گفتی دوست نداری شبی را بی آنکه بیعت جماعتی بر عهده ات باشد بسر آوری هر چند دنیا و موجودی هایش از آن تو باشد. اینک به تو اخطار می کنم که مبادا وحدت مسلمانان را بهم بزنی و در راه پراکندگی جمعشان تلاش نمائی و زمینه خونریزیشان را فراهم آوری. کار یزید یک تقدیر الهی بوده که انجام گرفته و انسانها اختیاری در این زمینه که حکومتشان می باشد ندارند. مردم بیعتشان را تأکید کرده و پیمان محکم بسته و عهد و قرار گذاشته اند. این بگفت و خاموش گشت.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 350