– آیا براى مسلم بن عقیل قاصد مرگ برخاست وقتیکه اشک شیعیان سرازیر شد.
– آقائی که ولّى و امامش او را خواند پس اجابت کرد دعوت او را بگوش شنوائى.
– حفظ کرد دوستى را براى صاحب خویشاوندى پس برگزید شرافتى را بر اهل و پیروان خود.
– بفدا شوم مرد آزاد پاک پاکیزهایکه داراى عزم راسخ و همواره ساجد و راکع بود.
– بفداى شجاع دلیر بزرگواریکه بسیار وفا داشت.
– افسوس و اندوه براى مسلم در حالیکه نیزهها او را ناراحت میکرد و از او بیقرارى و ترسى دیده نمیشد.
– تا آنگاه که بر او غلبه کرد باندهاى بدنام بعد از میدان کارزار و نزاع طولانى.
– آوردند او را نزد (ابن زیاد) ملعون پس بخشم درآورد ابن زیاد را بسخنى که از قلب محکم و شجاع تراوش میکرد.
– و وصیت نمود بابن سعد بآهستگى ولى او به بدجنسى وصیت او را فاش نمود.
– و بدن بى سر او را از بالاى قصر شوم بزیر انداختند در حالیکه روح او به تهلیل و تکبیر گویا بود که گوشها میشنید ذکر او را.
– افسوس براى شمشیرى از شمشیرهاى محمد که شکستگى لبه او از کارش انداخته بود
– افسوس بآمیخته شدن آب آشامیدنش بخونش، افسوس به افتادن دندان براق او.
– افسوس بر او که بالاى خاک افتاده بود در حالیکه پیشانى خونین و دندههاى او خورد شده.
– آقاى من اى پسر عقیل روز تو قرار دهنده دلهاست هدف دردها و المها.
– سیراب کند اشکها باقیماندههاى خانه تو را و ببارد باران بر خانههاى نو و جدید تو.
– سیراب کند هانى بن عروه را باران زیاد پس گوش فرا داد به صداى خوانندهاى که او را فرا خواند.
– اى آقایان از روزیکه دستم رسید به ایشان نگهدارى و رعایت میکنم شما را.
– غلام شما (خلعى) داستانش را بشما عرض میکند از زهر (دشمنان) که عقرب صفت و مار صفتند.
مطلع شدم که براى (خلیعى) قصائد بسیاریست که تمامش در مدح و رثاء خاندان پاک پیامبر (ص) که اگر جمع شود دیوان بزرگى خواهد شد و بر تو است که فهرست آنرا که در مجموعههاى مخطوطه نجف اشرف و کاظمین مشرفه یافت میشود مطالعه نمائى.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج6، ص- 27