…پس اگر این نصوص درست بوده و خلافت پیمانی از ناحیه خدا است و جبرئیل آن را آورده و آسمان ها در برابرش لرزیدند و فرشتگان به آن ندا در دادند و پیامبر اکرم آن را اعلام فرمود و خدا و رسول و مؤمنان جز ابوبکر را نخواستند، پس مجوز او در آنچه که به طور صحیح از او در صحیح بخاری در باب فضیلت ابوبکر آمده چه بوده، که در روز سقیفه خطاب به حاضران گفته است”: با عمر بن خطاب یا ابو عبیده ی جراح بیعت جراح بیعت کنید.”؟! و در تاریخ طبری جلد 3 صفحه 209 آمده که ابوبکر گفته است “: این عمر و اینهم ابو عبیده است با هر کدام خواستید بیعت کنید.”!! و در صفحه ی 201 همان کتاب و مسند احمد جلد 1 صفحه ی 56 چنین آمده است: برای شما یکی از این دو مرد را می پسندم، حال هر کدام را که می خواستید (انتخاب کنید) آنها عمر و ابو عبیده هستند. و در” الامامۀ و السیاسۀ ” جلد 1 صفحه ی 7 چنین آمده است: من شما را به سوی ابو عبیده یا عمر دعوت می کنم و هر دو را برای شما و دینتان می پسندم و هر دو برای آن شایستگی دارند. و در صفحه ی 10 گفته است: من درباره ی یکی از این دو مرد: ابو عبیده ی جراح و یا عمر برای شما خیر خواهی می کنم، پس با هر کدامشان خواستید بیعت کنید.”
امینی می گوید:
به به، این مجد و شرف و این عزت و بزرگی و افتخار و کرامت برای پیامبر اکرم و اسلام و مسلمین کافی است که مثل ابو عبیده ی جراح که جز او و ابو طلحه کسی در مدینه دارای شغل مقدس گور کنی نبوده خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خدا باشد!!! چقدر این امت خوشبخت است که در میان گور کنهایش کسی وجود دارد که بعد از پیامبر اکرم جانشین او می شود و این خلاء را پر می کند و پیشوای مردم در امر دین می گردد!! چرا او با آنکه امین است خلیفه ی مسلمین نباشد در صورتی که معاویۀ بن ابی سفیان به خاطر امین بودن و دانشش چنانکه گذشت امید می رفت که پیامبر باشد؟!! فقط این حقیقت برایم روشن نیست: آن زمان که ابو بکر خلافت اسلامی را به ابو عبیده می بخشید وضع آسمان ها چگونه بوده است؟!! در صورتی که هنگامی که رسول خدا خلافت را برای علی درخواست کرده بود (چنانکه در روایات ساختگی گذشته است ) آسمان ها لرزیده و فرشتگان به فغان آمده بودند و خداوند امتناع فرموده بود که جز ابوبکر کسی خلیفه باشد!!! و حال آنکه پیامبر اکرم با دستور صریح خداوند توانا او را نازل بمنزله ی خود قرار داده بود. آری جا داشت آسمان ها از این کار درهم فرو ریزند و زمین شکافته شود و کوه ها منهدم گردند.
-24 چه چیز مجوز این بود که ابوبکر در مقابل این گفته ی عمر” دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم “بگوید: بلکه تو ای عمر! دستت را بگشا، زیرا تو در امر خلافت از من نیرومندتر هستی؟! در صورتی که هر کدام از آنها می خواستند دست دیگری را باز کنند و با او بیعت نمایند و بالاخره عمر دست ابوبکر را گشود و با او بیعت کرد و به او گفت: تو نیروی مرا هم داری!!
-25 چگونه ابوبکر خلافت را مخصوص به مهاجران و وزارت را متعلق به انصار می داند و می گوید “: زمامداران از ما و وزیران از شما؟”
-26 چه چیز برای ابوبکر جائز شمرده که بگوید”: من زمام این امر (خلافت) را به عهده گرفتم در صورتی که نسبت به آن بی علاقه بودم به خدا قسم دوست می دارم که برخی از شما به جای من عهده دار آن بودید؟ ” چگونه ابوبکر چیزی را که خدا برایش قرار داده و جبرئیل آن را آورده و به رسول خدا خبر داده کراهت دارد و دوست می دارد که دیگری به جای او عهده دار آن باشد؟ در صورتیکه او بین رسول خدا و آرزویش آنگاه که از خدا درخواست کرده بود که خلافت را برای علی قرار بدهد، حائل گردید و خداوند برای درخواست پیامبرش ارجی قائل نشد و جز ابوبکر را شایسته ی این مقام ندانست؟!
-27 چه چیز استعفای ابوبکر را تجویز می کرد که مکرر بگوید “: دست از من بردارید، دست از من بردارید که من بهتر از شما نیستم نیازی به بیعت شما ندارم از بیعتم صرفنظر کنید؟!” او چگونه برای مردم آزادی در قبول استعفایش و رد آنچه را که خدا و پیامبر برایش خواسته اند، قائل است؟!
-28 علت اینکه تا سه روز از مردم کناره گرفته بود و هر روزی یکبار بر مردم آشکار می شد و می گفت “: بیعتم را از شما برداشتم با هر کس که می خواهید بیعت کنید با آنکه تا هفت روز مردم را مخیر کرده بود، روی چه اصلی بوده است؟! اصلا او چگونه این حق را به خودش می دهد: بیعتی را که با مردم در مورد خلافت کرده پس بگیرد و استعفا نماید در صورتی که خدا و مؤمنان جز او را شایسته ی این کار نمی دانند؟! به علاوه او چگونه می تواند سرنوشت مردم را به دست آنها بسپرد در صورتیکه خواسته ی رسولخدا در این مورد، رد شده و در آسمان ها روزی که پیامبر اکرم خواسته اش را آشکار کرد واقع شد آنچه که واقع شد؟!!
-29 عذر ابوبکر در خطبه اش چه بوده که گفته است “: ای مردم! این علی بن ابیطالب است که از ناحیه ی من بیعتی بگردنش نیست و او در کارش مختار است، آگاه باشید که همگی در بیعتتان مختارید و اگر برای خلافت کسی جز مرا شایسته می دانید، من نخستین کسی هستم که با او بیعت خواهم کرد؟! شاید مقتضای آزادی در رأی پیرامون بیعت، ایجاب کرده که حوادثی پدید آید آنچه را که در آسمان ها پدید آید آنچه را که در آسمان ها پدید آمده بوده در برابر آن ناچیز باشد از قبیل اینکه: عمر پیش ابوبکر دوید و چنان سر صدا راه انداخت که دو گوشه ی دهانش کف کرده بود، به حباب بن منذر بدوی که مخالف بیعت با ابوبکر بوده گفته شد: خدا ترا بکشد، بینی حباب شکسته و دستش آسیب دید، درباره ی سعد رئیس خزرجیان داد زدند که: او را بکشید خدا او را بکشد که او منافق است، قیس بن سعد عمر را گرفت و به او گفت: به خدا قسم اگر یک مو از او کم شود، دندانهایت را خورد خواهم کرد، زبیر در حالی که شمیرش را کشیده داشت گفت: شمشیر را در غلاف نخواهم کرد تا با علی بیعت شود، عمر گفت: این سگ (زبیر) را دور کنید، مردم شمشیر را از دستش گرفتند و آن را به سنگ زدند، در اثر فشار سینه ی مقداد را مصدوم کردند، به خانه ی نبوت هجوم بردند و در خانه ی زهرا را باز کردند و کسانیکه در آن بودند به زور، به خاطر بیعت بیرون آوردند، عمر با مقداری آتش به سوی خانه ی فاطمه رفت و به اهل خانه گفت: از خانه بیرون می آئید یا خانه را با اهلش آتش بزنم؟! فاطمه از پشت پرده بیرون آمد در حالی که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت “: ای پدر! ای رسول خدا! ببین بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابو قحافه چه می کشیم”! علی علیه السلام را به خاطر بیعت گرفتن همانند شتر سرکش، کشان کشان به مسجد بردند و به او گفتند: بیعت کن و گر نه کشته خواهی شد! او خود را به قبر برادرش رسول خدا چسبانید و در حال گریه می گفت “: ای پسر مادرم، مردم مرا ضعیف شمردند و بیم آن می رفت که مرا بکشند ” و صدها حوادثی نظیر آنچه که گفته شد و شاید این همه اصرار از ناحیه ی خدا و فرشتگان و مؤمنان در اینکه خلافت جز شایسته ی ابوبکر نیست، دروغی است که به نام خدا و پیامبر و مؤمنان ساخته شده و یا آنکه درست است نهایت آنکه مقید به اراده و خواست خود ابوبکر است، خیر، این مطلب جز دروغ بنام خدا چیز دیگر نیست!
-30 مجوز عمر چه بوده که بعد از وفات رسول خدا به ابو عبیده ی جراح گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم، زیرا طبق فرموده ی رسول خدا تو امین این امتی؟ آنگاه ابو عبیده به عمر گفت: از آن روزی که اسلام آوردم چنین لغزشی از تو ندیده بودم، آیا با من بیعت می کنی در صورتی که میان شما صدیق و ثانی اثنین (دومی دوتا- ابوبکر-) است. پس با در دست داشتن این همه نصوص چه چیز او را وادار به این خلاف بزرگ کرده است و اصلا در برابر این نص مؤکد الهی این گونه استبداد رأی چرا؟ و البته برای آن نظائر بسیار است.
-31 و چگونه عمر کار مسلمین را به شوری می گذارد و می گوید: هر کس با امیری از غیر راه شوری بیعت کند، بیعتش و بیعت کسی که با او بیعت کرده ارزش ندارد و در معرض کشته شدن خواهد بود؟!
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 5 ص 580 تا 584)