اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۳ مهر ۱۴۰۲

مشاجره علی(ع) با ولید بن عقبه

متن فارسی

شعرى دیگر از حسان درباره على (ع)

ابو المظفر سبط ابن جوزى حنفى، در (تذکره) خود ص 115، و گنجى شافعى در ص 55 (کفایه) و ابن طلحه شافعى در ص 20 (مطالب السؤول)، اشعار ذیل را به حسان نسبت می‌دهند و ابن طلحه، ضمن نقل اشعار گوید: این اشعار از قول حسان منتشر و گوش به گوش و زبان به زبان بازگو شده و اما اشعار عبارتند از:

خداوند درباره على و ولید قرآن نازل نمود-
على را مؤمن و ولید را فاسق خواند.
هرگز مؤمنى که خدا شناس است با فاسق خائن برابر نیست.
على با عزت و کرامت در پیشگاه خداوند حاضر میشود و ولید با هلاکت و خوارى.
به زودى ولید در جهنم به جزاى اعمال خود می‌رسد در حالی که على (ع) بدون شک داخل بهشت می‌شود.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه ج 2 ص 103 اشعار حسّان را نقل کرده و بعد از شعر سوم این ابیات را اضافه دارد:

به زودى ولید و على (ع) به حساب خوانده می‌شوند.
على به سبب خصلتهاى نیکو و ایمانش به بهشت می‌رود-
در حالی که جزاى ولید جز خوارى و جهنم نیست.
در پیشینیان ابان کسانى بودند که در شهرهاى ما شلوار کوتاه می‌پوشیدند «1»

و احمد زکى در (جمهرة الخطب) ج 2 ص 23 این اشعار حسان را از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نقل کرده است.
در این ابیات اشاره به آیه‌اى از قرآن شده که:
«أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ / آیا کسى که مؤمن است مانند کسى است که فاسق می‌باشد نه، مساوى نیستند»، این آیه درباره مشاجره‌اى که بین على و ولید بن عقبة بن ابى معیط واقع شد نازل شده است.

طبرى در ج 21 ص 62 تفسیر خود به سندش از عطاء بن یسار گوید: بین على و ولید صحبتى شد ولید گفت: من از تو زبان آورتر، و نیزه‌ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم.
على (ع) فرمود: ساکت شو، که فاسقى بیش نیستى و به سبب این مشاجره آیه فوق نازل شد.

و در ج 4 ص 185 (اغانى) و ج 3 ص 470 (تفسیر خازن)، آمده که: بین على و ولید منازعه‌اى واقع شد ولید به على (ع) گفت: ساکت باش که تو کودکى بیش نیستى و من پیرى سالخورده‌ام، بخدا قسم که نیزه‌ام از نیزه‌ات تیزتر و از تو زبان آورتر.
دلیرترم و در صف نبرد پر دل‏تر هستم. على فرمود ساکت شو، که فاسقى بیش نیستى.
و خداوند آیه فوق را بدین مناسبت نازل فرمود.

واحدى به اسناد خود از طریق ابن عباس در ص 263 کتاب (اسباب النزول) این روایت را به سندهاى صحیح نقل نموده و محب الدین طبرى در ج 2 ص 206 (الریاض)، از ابن عباس و قتادة از طریق حافظ سلفى و حافظ واحدى؛ و در ص 88 (ذخائر العقبى) روایت را نقل کند و خوارزمى در ص 188 (مناقب) خود و گنجى در ص 55 (کفایه) و نیشابورى در تفسیر خود ذکر نموده‌اند و ابن کثیر در ج 3 ص 462 تفسیر خود گوید که: عطاء بن یسار و سدى و جز این دو گویند که: آیه فوق درباره على ابن ابى طالب و عقبه «1» نازل شده است.

و جمال الدین زرندى در (نظم درر السمطین) حدیث را نقل کرده است.

و ابن ابى الحدید در ج 1 ص 394 و ج 2 ص 103 (شرح نهج البلاغة) روایت را نقل و از استاد خود حکایت کند که:
نزول این آیه در شأن على (ع) پیش همه معلوم و قطعى است و خبرش هم مشهور و همگى در نقل آن اتفاق دارند.

سیوطى در ج 4 ص 178 (در المنثور) با بررسى طریق روایت کرده و گفته که: ابو الفرج در (اغانى)، و واحدى، ابن عدى، ابن مردویه، خطیب بغدادى، ابن عساکر، این روایت را از طرق زیادى از ابن عباس روایت نموده‌اند و ابن اسحاق و ابن جریر از عطاء بن یسار با بررسى طریق روایت نموده است و ابن ابى حاتم از سدى (رض) مانند آنرا با بررسى طریق روایت کرده و باز ابن ابى حاتم از عبد الرحمن ابن ابى لیلى (رض) روایت را نقل و ابن مردویه، خطیب، ابن عساکر از ابن عباس نقل کرده‌اند.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 82

متن عربی

و من شعر حسّان فی أمیر المؤمنین:

ذکر له أبو المظفّر سبط ابن الجوزی الحنفیّ فی تذکرته «11» (ص 115)، و الکنجی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 82

الشافعی، فی کفایته «1» (ص 55)، و ابن طلحة الشافعی، فی مطالب السؤول (ص 20) و قال: فشت هذه الأبیات من قول حسّان، و تناقلها سمعٌ عن سمع و لسانٌ عن لسانٍ:

أنزلَ اللَّهُ و الکتابُ عزیزٌ             فی علیٍّ و فی الولیدِ قُرانا

فتبوّأ الولیدُ من ذاک فسقاً             و علیٌّ مبوّأٌ إیمانا

لیس من کان مؤمناً عَرفَ اللَّهَ             کمنْ کان فاسقاً خوّانا

فعلیٌّ یلقى لدى اللَّه عِزّا             و ولیدٌ یلقى هناک هوانا

سوف یُجزى الولیدُ خزیاً و ناراً             و علیٌّ لا شکَّ یجزى جِنانا

 و رواها له ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة «2» (2/103) و فیه بعد البیت الثالث:

سوف یُدعى الولیدُ بعد قلیلٍ             و علیٌّ إلى الحسابِ عِیانا

فعلیٌّ یُجزى بذاک جِناناً             و ولیدٌ یُجزى بذاک هَوانا «3»

رُبَّ جَدٍّ لعُقْبةَ بنِ أبانٍ             لابسٌ فی بلادنا تُبّانا «4»

 

و ذکرها له نقلًا عن شرح النهج الاستاذ أحمد زکی صفوت فی جمهرة الخطب «5» (2/23).

أشار بهذه الأبیات إلى قوله تعالى: (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ‏) «6». و نزوله فی علیّ علیه السلام و الولید بن عقبة بن أبی معیط فیما شجر بینهما.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 83

أخرج الطبری فی تفسیره «1» (21/62) بإسناده عن عطاء بن یسار، قال: کان بین الولید و علیّ کلامٌ، فقال الولید: أنا أبسط منک لساناً، و أحدُّ منک سناناً، و أردُّ منک للکتیبة. فقال علیٌّ: «اسکت فإنَّک فاسقٌ». فأنزل اللَّه فیهما: (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ‏) الآیة.

و فی الأغانی «2» (4/185)، و تفسیر الخازن «3» (3/470): کان بین علیّ و الولید تنازعٌ و کلامٌ فی شی‏ء، فقال الولید لعلیّ: اسکت فإنّک صبیٌّ و أنا شیخ، و اللَّه إنّی أبسط منک لساناً، و أحدُّ منک سِناناً، و أشجع منک جناناً، و أملأ منک حشواً فی الکتیبة. فقال له علیٌّ: «اسکت فإنّک فاسقٌ». فأنزل اللَّه هذه الآیة.

و أخرجه الواحدی بإسناده من طریق ابن عبّاس فی أسباب النزول «4» (ص 263)، و محبّ الدین الطبری فی الریاض «5» (2/206) عن ابن عبّاس و قتادة من طریق الحافظین السلفی و الواحدی، و فی ذخائر العقبى (ص 88)، و الخوارزمی فی المناقب «6» (ص 188)، و الکنجی فی الکفایة «7» (ص 55)، و النیسابوری فی تفسیره «8»، و ابن کثیر فی تفسیره (3/462) قال: ذکر عطاء بن یسار و السدّی و غیرهما: أنّها نزلت فی علیّ بن أبی طالب و عقبة- فیه تصحیفٌ لا یخفى-، و رواه جمال الدین الزرندی فی نظم درر السمطین «9».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 84

و ذکره ابن أبی الحدید فی شرح النهج «1») (1/394 و 2/103) و حکى عن شیخه: إنَّه من المعلوم الذی لا ریب فیه لاشتهار الخبر به، و إطباق الناس علیه.

 

 و أخرجه السیوطی فی الدرّ المنثور «2» (4/178) و قال: أخرج أبو الفرج فی الأغانی، و الواحدی، و ابن عدیّ، و ابن مردویه، و الخطیب، و ابن عساکر «3»، من طرق عن ابن عبّاس. و أخرج ابن إسحاق و ابن جریر عن عطاء بن یسار. و أخرج ابن أبی حاتم عن السدّی رضى الله عنه مثله. و أخرج ابن أبی حاتم عن عبد الرحمن بن أبی لیلى رضى الله عنه. و أخرج ابن مردویه و الخطیب و ابن عساکر عن ابن عبّاس. و ذکره الحلبی فی السیرة «4» (2/85).