معاویه لباسهایى می پوشد که جایز نیست
ابو داود از طریق خالد این روایت را ثبت کرده است: مقدام بن معدى و عمرو بن اسود و یکى از قبیله بنى اسد که ساکن «قنسرین» بود به نمایندگى نزد معاویة بن ابى سفیان رفتند. معاویه به مقدام گفت: آیا خبر دارى که حسن بن على مرده است؟ مقدام برگشت. مردى «2» به او گفت: به عقیده تو این مصیبتى است؟
گفت: چطور این را مصیبت نمی دانم حال آن که پیامبر خدا (ص) او را در آغوش می گرفت و می فرمود: این از من است و حسین از على است. آن که از قبیله بنى اسد بود گفت: او آتشپاره اى بود که خداى عز و جل بیفسردش. مقدام به گفته خویش چنین ادامه داد: من امروز آن قدر سخنان ناراحت کننده به تو خواهم گفت که به خشم آئى. اى معاویه! اگر راست گفتم سخنم را تصدیق کن و اگر دروغ گفتم تکذیب کن. گفت: همین کار را خواهم کرد. مقدام گفت: ترا بخدا قسم آیا می دانى پیامبر خدا (ص) از پوشیدن جامه ابریشمین نهى کرده است؟ جوابداد: آرى. گفت: تو را بخدا قسم آیا می دانى پیامبر خدا (ص) از پوشیدن پوست حیوانات درنده و سوار شدن بر آن نهى کرده است؟ گفت: آرى. گفت: بخدا قسم من همه اینها را در خانه تو اى معاویه دیده ام! معاویه گفت: حالا فهمیدم که از دست تو اى مقدام رهائى ندارم!» «1»
به کسى که اقرار کند بسیارى از کارهاى خلاف شرع را- که بر ناروائیش اتفاق است- مرتکب گشته امید خیرى می توان برد! وقتى به او تذکر دادند که حکم شرع درباره کارهایش چیست- حکمى که از یاد برده یا به آن بى اعتنائى کرده- چرا دست از کارهاى خلاف شرعش بر نداشت؟! معاویه در حقیقت «طاغوت» و سلطه نامشروعى بود که مثل فرعونها عمل می کرد و از گناه و خلاف شرع باکى نداشت و از سنت ثابت پیامبر (ص) بى مهابا تخلف می نمود. به به! از حاکمى که بدون رضاى مردم بر حکومتشان دست اندازد و بر خلاف دین و شریعتشان بر آنها حکومت کند و در زندگانى شخصى پایبند آئینشان نماند!
امیر المؤمنین على بن ابیطالب (ع) در نامه اى به عمرو بن عاص می نویسد:
«… تو دینت را تابع دنیاى کسى کرده اى که گمراهیش آشکار است و بى حیا و بی آبرو است …» ابن ابى الحدید در شرح این فرمایش می نویسد: «تردیدى نیست که معاویه گمراهیش و تجاوز کاریش آشکار بوده است و هر تجاوز کار (از دین و سنت) ى گمراهگر است، اما این که بی حیا و بی آبرو بوده است از آن جهت که معاویه خیلى هوسبازى و بى عفتى می کرده و شبنشینى و محفلهاى عیاشى داشته است و از وقار و متانت بی بهره بوده و آداب ریاست را پیش از قیام علیه امیر المؤمنین رعایت نمی نموده است، اما از وقتى به آن قیام دست زده خود را محتاج متانت و آرامش دیده است و گرنه در دوره عثمان بسیار بى حیا و بى آبرو و آلوده به هر زشتى بوده است. و در دوره عمر از ترس او کمى آبروى خود را حفظ می کرده، اما در عین حال لباس ابریشمى و دیبا می پوشیده و در جام زرین و سیمین می نوشیده و قاطرها سوار می شده که جلى از دیبا داشته است و زینى زرنشان، و در آن وقت جوان بوده و حالات نوجوانى و مستى قدرت و فرماندهى داشته است. و مردم در کتابهاى شرح حال درباره او نوشته اند که در دوره عثمان در شام شراب می خورده است، لکن در این که پس از وفات امیر المؤمنین و برقرارى حکومتش شراب می خورده: یا نه اختلاف است. بعضى گفته اند: در پنهانى شراب می خورده است. و برخى که نمی خورده است؛ لکن در این اختلافى نیست که گوش به آواز و موسیقى سپرده و به رقص آمده و گذشته از آن به آواز خوانان و مطربان انعام و اکرام نموده است.» «1» بخوانید و ماهیت وى را دریابید!
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج10، ص: 307