اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۸ مهر ۱۴۰۲

مقایسه معانی مختلف کلمه «مولیٰ»

متن فارسی

حقیقت معنی مولی از میان معانی (متعدد) نیست مگر: اولی بالشیء، و این معنی جامع تمامی آن معانی است و در هر یک از آن معانی با نوعی از توجه ماخوذ است و لفظ مولی بر هیچ یک از آن معانی اطلاق نشده مگر به مناسبت این معنی، بنابراین

1- پروردگار سبحان اولی (سزاوارتر) است به خلق خود از هر غالب و قاهر، ما سوا را آفریده، به طوری که حکمتش خواسته و تصرف میکند به مقتضای اراده خود.

2- و عمو از همه مردم محافظت فرزند برادرش و عطوفت به او اولی (سزاوارتر) است و او جایگزین پدر او است، که اولی (سزاوارتر) به او بوده.

3- و پسر عمو اولی (سزاوارتر) به یگانگی و پشتیبانی پسر عموی خود است چه آن دو دو شاخه های یک درختند.

4- و فرزند اولی (سزاوارترین) خلق است به اطاعت پدر و فروتنی در برابر او. خدای متعال فرماید: “و اخفض لهما جناح الذل منالرحمه”

5- و فرزند خواهر، نیز اولی (سزاوارترین) خلق است به فروتنی و خضوع نسبت به دائی خود که برادر مادرش بوده.

6- و معتِق (آزاد کننده) اولی (سزاوارتر) است به تفضل نسبت به کسی که آزاد کرده است از غیر خود.

7- و معتَق (آزاده شده) اولی (سزاوارتر) است به اینکه احسان و نیکی کسی را که او را آزاد کرده منظور دارد و به وسیله فرمان بردن اوامر او و فروتنی در قبال او سپاسگذاری او را بنماید.

8- و عبد (بنده مملوک) نیز اولی (سزاوارتر) است به تبعیت و اطاعت امر مولای خود از غیرش و این اطاعت امر مالک بر او واجب است و سعادت او منوط به آن میباشد.

9- و مالک اولی (سزاوارتر) است به سرپرستی و حفاظت بنده های مملوک خود و امور آنها و تصرف در آنان تا حدودی که به حد ستم نرسد.

10- و تابع اولی (سزاوارتر) است به یاری متبوع خود از کسی که تابع (پیرو) او نیست.

11- و منعم علیه، اولی (سزاوارتر) است به سپاسگذاری منعم خود از غیرش.

12- و شریک اولی (سزاوارتر) است به رعایت حقوق شرکت و حفظ رفیق و شریکش تا به او زیانی نرسد.

13- و حلیف (هم پیمان) امر او واضح است، چه او اولی (سزاوارتر) است به قیام به حفظ کسی که با او هم پیمان است و دفع هرستمکاری از ساحت او.

14- و همچنین است صاحب (رفیق)، او اولی (سزاوارتر) است به ادای حق صحبت از غیرش.

15- همانطور که جار (همسایه) اولی (سزاوارتر) است به رعایت حقوق همسایگانش از آنها که دور هستند.

16- و مانند آن است -نزیل (وارد بر قومی)- او اولی (سزاوارتر) است به قدردانی و حقشناسی آنهائی که در میان آنها قرار گرفته و بدانها پناه برده و در پرتو آنها (از آنچه گریزان بوده) ایمن گردیده است.

17- و صهر (داماد) اولی (سزاوارتر) است به مراعات حقوق کسی که داماد او گردیده و بدین وسیله پشتیبانی یافته و در زندگی نیرومند گشته، در حدیث است که: سه کس دارای سمت پدری است، پدری که تو را به وجود آورده، کسی که به تو زن داده، کسی که به تو تعلیم داده.

18- و بر آن قیاس کن، قریب (نزدیک) را، چه او اولی (سزاوارتر) است به امر نزدیکانش و دفاع از آنان و کوشش در راه مصالح آنان.

19- و منعم، اولی (سزاوارتر) است به زیادتی مهر و صفا بر کسی که مورد انعام او واقع گشته و اینکه نیکی را نسبت به او تکرار نماید.

20- و عقیده (وابسته) مانند حلیف (هم پیمان) است در اولویت برای یاری کردن آن کس که با او پیوند نموده (عهد بسته).

21- و همانند آن دو است محب و

22 – ناصر، چه هر یک از این دو اولی (سزاوارتر) هستند به دفاع از کسی که او را دوست دارند یا یاری او را به عهده گرفته اند.

23- و در مورد ” ولی ” و

24 – سید و

25 – متصرف در امر و

26 – متولی امر- به شرحی که قبلا داده شد.

از چگونگی حال آگاه شدید. حال که وضعیت معانی مشروحه بالا و عدم تناسب آنها با مورد بحث روشن گشت، دیگر برای مولی باقی نمانده مگر یک معنی، و آن: اولی بالشیء است و این اولویت به حسب استعمال در هر یک از مواردش مختلف است، و بنابراین اشتراک در مولی، اشتراک معنوی است، و این اشتراک (معنوی) است از اشتراک لفظی اولی بهتر است، چه آنکه اشتراک لفظی مستلزم وضع های زیاد و نامعلوم است به نص ثابت که بنا به اصل مسلم آنها وضعها منتفی است

(الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 649)

متن عربی

على أنَّ الذی نرتئیه فی خصوص المقام- بعد الخوض فی غِمار اللغة، و مجامیع

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 649

الأدب، و جوامع العربیّة-: أنَّ الحقیقة من معانی المولى لیس إلّا الأَولى بالشی‏ء، و هو الجامع لهاتیک المعانی جمعاء، و مأخوذ فی کلٍّ منها بنوعٍ من العنایة، و لم یطلق لفظ المولى على شی‏ء منها إلّا بمناسبة هذا المعنى:

1- فالربّ سبحانه هو أَولى بخلقه من أیّ قاهر علیهم؛ خلق العالمین کما شاءت حکمته، و یتصرّف بمشیئته.

2- و العمّ أَولى الناس بکلاءة ابن أخیه و الحنان علیه، و هو القائم مقام والده الذی کان أَولى به.

3- و ابن العمّ أَولى بالاتحاد و المعاضدة مع ابن عمّه لأنّهما غصنا شجرة واحدة.

4- و الابن أَولى الناس بالطاعة لأبیه و الخضوع له، قال اللَّه تعالى: (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ) «1».

5- و ابن الأُخت أیضاً أَولى الناس بالخضوع لخاله الذی هو شقیق أُمّه.

6- و المعتِق- بالکسر- أَولى بالتفضّل على من أعتقه من غیره.

7- و المعتَق- بالفتح- أَولى بأن یعرف جمیل من أعتقه علیه، و یشکره بالخضوع بالطاعة.

8- و العبد أیضاً أَولى بالانقیاد لمولاه من غیره، و هو واجبه الذی نیطت سعادته به.

9- و المالک أَولى بکلاءة ممالیکه و أمرهم و التصرّف فیهم بما دون حدّ الظلم.

10- و التابع أَولى بمُناصرة متبوعه ممّن لا یتبعه.

11- و المنعَم علیه أَولى بشکر مُنعِمه من غیره.

12- و الشریک أَولى برعایة حقوق الشرکة و حفظ صاحبه عن الإضرار.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 650

13- و الأمر فی الحلیف واضح، فهو أَولى بالنهوض بحفظ من حالفه و دفع عادیة الجور عنه.

14- و کذلک الصاحب أَولى بأن یؤدّی حقوق الصحبة من غیره.

15- کما أنَّ الجار أَولى بالقیام بحفظ حقوق الجوار کلّها من البعداء.

16- و مثلها النزیل، فهو أَولى بتقدیر من آوى إلیهم و لجأ إلى ساحتهم و أَمِن فی جوارهم.

17- و الصهر أَولى بأن یرعى حقوق من صاهره، فشدّ بهم أزره، و قَوّى أمره، و فی الحدیث: «الآباء ثلاثة: أبٌ ولدک، و أبٌ زوّجک، و أبٌ علّمک».

18- و اعطف علیها القریب الذی هو أولى بأمر القریبین منه و الدفاع عنهم و السعی وراء صالحهم.

19- و المنعِم أَولى بالفضل على من أنعم علیه، و أن یُتبع الحسنة بالحسنة.

20- و العقید کالحلیف فی أولویّة المناصرة له مع عاقده، و مثلهما.

21، 22- المحبّ و الناصر، فإنّ کلّا منهما أَولى بالدفاع عمّن أحبّه، أو التزم بنصرته.

23- و قد عرفت الحال فی الولیّ.

24- و السیِّد.

25- و المتصرِّف فی الأمر.

26- و المتولّی له.

إذن فلیس للمولى إلّا معنىً واحد و هو الأَولى بالشی‏ء، و تختلف هذه الأولویّة بحسب الاستعمال فی کلٍّ من موارده، فالاشتراک معنویٌّ، و هو أَولى من الاشتراک اللفظیِّ المستدعی لأوضاع کثیرة غیر معلومة بنصٍّ ثابت، و المنفیّة بالأصل المحکّم.