– 17- (مناشده مردی عراقی بر جابر انصاری بحدیث غدیر «2»)
علّامه گنجی- شافعی در «کفایة الطالب» صفحه 16 با دقت در سند آورده گوید: این روایت را در ضمن روایات عالی «3» استادان متعدد بمن خبر دادند، از جمله آنها: شریف خطیب ابو تمام، علی بن ابی الفخار بن ابی منصور هاشمی در کرخ- بغداد- و ابو طالب عبد اللطیف بن محمّد بن علی بن حمزه قبیطی، در- نهر معلّی، وابراهیم بن عثمان بن یوسف بن ایوب کاشغری، همگی آنها باخبار از ابو الفتح، محمّد بن عبد الباقی بن سلیمان- معروف به نسیب ابن البطّی، و کاشغری نیز باخبار از ابو الحسن علی بن ابی القاسم طوسی، معروف به «ابن تاج القرآء» و آندو باخبار از ابو عبد اللّه مالک بن احمد بن علی بانیاسی، از ابو الحسن احمد بن محمّد بن موسی بن صلت، بحدیث از ابراهیم بن عبد الصمد هاشمی، از ابو سعید اشجّ، از مطلب بن زیاد از عبد اللّه بن محمّد بن عقیل، روایت کرده اند که گفت: من نزد جابر بن عبد اللّه در خانه او بودم، و علی بن الحسین علیهما السّلام، و محمّد بن حنفیّه، و ابو جعفر نیز حضور داشتند، مردی از اهل عراق داخل شد و (بجابر) گفت: سوگند بخدا «1» برای من حدیث کن آنچه را دیدی و از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله شنیدی، گفت: در جحفه، در غدیر خم بودیم، و در آنجا مردم بسیار از (قبایل) جهینه، و مزینه، و غفار، بودند، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله از خیمه خود (خباء- و در فراید مذکور است- یا- فسطاط چادر بافته شده از موی حیوانات) بیرون آمد و سه بار بدست خود اشاره کرد، سپس دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه.و حموینی در «فراید السمطین» در باب نهم این حدیث را روایت کرده گوید:
خبر داد مرا، شیخ مجد الدین، عبد اللّه بن محمود بن مودود حنفی هنگام خواندن من نزد او در بغداد در تاریخ سوم رجب سال 672: شیخ ابو بکر، مسمار بن عمر بن عویس بغدادی بطور سماع بر او (شنیدن از او) گفت: خبر داد ما را، ابو الفتح، محمّد بن عبد الباقی، معروف به- ابن البطّی- بطور سماع بر او، و نیز حموینی گفت خبر داد ما را، پیشوای فقیه، کمال الدین، ابو غالب، هبة اللّه سامری هنگام خواندن من نزد او در جامع نصر «2» در بغداد شب یکشنبه بیست و هفتم ماه رمضان سال 682 گفت:خبر داد، شیخ محاسن بن عمر بن رضوان حرائینی بطور سماع بر او بیست و یکم ماه محرمسال 622 گفت: خبر داد ابو بکر، محمّد بن عبد اللّه بن نصر زعفرانی بطور سماع بر او در شانزدهم ماه رجب سال 505 گفت: خبر داد ابو عبد اللّه، مالک بن احمد بن علی بن ابراهیم- فرا- بانیاسی بطور سماع بر او، از ابن الزّاغونی (شرح حال او در ج 1 ص 186 ذکر شد) در ماه شعبان سال 463 که گفت: خبر داد ابو الحسن احمد بن محمّد بن موسی بن قاسم بن صلت هنگام قرائت پیش او در حالیکه من میشنیدم در سیزدهم ماه رجب سال 405، از ابراهیم بن عبد الصمد هاشمی مکنّی به ابی اسحاق، گفت: خبر داد، ابو سعید اشجّ، از ابی طالب مطلب بن زیاد، از عبد اللّه بن محمّد بن عقیل که گفت در نزد جابر بودم .. بشرح و لفظ حدیث مزبور.و همین روایت را ابن کثیر در جلد 5 تاریخش صفحه 213 ذکر نموده و گفته: مطلب بن زیاد از قول عبد اللّه بن محمّد بن عقیل گفت که از جابر بن عبد اللّه شنیده که گفت: در جحفه در غدیر خم بودیم که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله از خیمه (در لفظ روایت- خباء او فسطاط- مذکور است) بیرون شد و دست علی را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، استاد ما، ذهبی گفت که این حدیث حسن است.
امینی گوید: برای ما مهمّ نیست که ابن کثیر قسمتی از حدیث را مشتمل بر ذکر گروهی که نزد جابر بوده اند از آن انداخته و مناشده مرد عراقی را بر جابر ذکر نکرده و حدیث را کوچک و بی قدر ذکر نموده!! زیرا صفحات تاریخ نامبرده «البدایة و النهایة» لسان بی شرم او و دست جنایتکار او را نسبت بودایع پیغمبر بزرگ صلی اللّه علیه و آله و فضایل ذریه و عترت او که آل اللّه هستند آشکار میسازد و درون آلوده او را که از عداوت نسبت بخاندان پیغمبر صلی اللّه علیه و آله شعله ور است نشان میدهد، چنانچه مشاهده میکنید (در کتاب مزبور) دوستان این خاندان را دشنام و ناسزا میدهد و نسبت بدشمنان این خاندان و مخالفین آنها مدح و ستایش مینماید؟!! و روایات صحیح و صریح در مناقب اهل بیت را بساختگی بودن متهم مینماید، و راوی آنروایات را با وصف ثقه بودن آنها بضعف منسوب مینماید، و هیچیک از این امور او مبتنی برقاعده و دلیلی نبوده. سخنان حق را از موضوعهای اصلی منحرف میسازد، و اگر بخواهیم در مقام ذکر تمام آنچه که مورد تصرّفات ستمکارانه و تعصبات معاندانه او واقع گشته برآئیم، یک کتاب ضخیم تشکیل می یابد! و برای اثبات تحریفات و تصرفات بیجای او کافی است شما را آنچه نامبرده از داستان آغاز دعوت نبوی صلی اللّه علیه و آله ذکر نموده در مورد نزول آیه: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ : (انذار کن بترسان از عذاب خداوند خویشاوندان خود را آنان که نزدیکترند): نامبرده در جلد 3 تاریخ خود صفحه 40 بعد از ذکر حدیثی که از طریق بیهقی در مورد آیه شریفه مذکوره روایت شده، گوید: و بتحقیق این حدیث را ابو جعفر، ابن جریر از محمّد بن حمید رازی روایت کرده و سند روایت را تا آخر بیان داشته، سپس گوید:
و بعد از ذکر این فرمایش خود که فرمود: و همانا من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام، این جمله را اضافه فرمود: و بتحقیق خداوند مرا امر فرموده که شما را بسوی آن دعوت نمایم، پس کدامین یک از شما مرا بر این امر پشتی بانی میکند تا برادر من باشد؟ و چنین و چنان .. گفت (مراد امیر المؤمنین علی علیه السّلام است) در قبال این پیشنهاد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله همگی خاموش نشستند، و من در حالیکه نورس تر و جوان ترین آنها بودم و چشمم با چرک آلوده تر و ساق پایم از همه لاغرتر و شکمم بزرگتر بود گفتم: ای پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله من حاضرم پشتیبان تو بر این امر باشم، در این هنگام (رسول خدا صلی اللّه علیه و آله) گردن مرا گرفت و گفت: همانا این برادر من است و چنین و چنان است، از او شنوائی داشته باشید و امر او را اطاعت کنید، گفت: در این هنگام آنگروه برخاستند در حالیکه میخندیدند و به ابی طالب میگفتند: (محمّد صلی اللّه علیه و آله) تو را امر کرد که در قبال فرزند خود فرمانبردار و مطیع باشی! و بهمین لفظ (حدیث مزبور را) در جلد 3 تفسیرش صفحه 351 ذکر نموده و گوید: این روایت را ابو جعفر ابن جریر از ابن حمید عینا تا آخر آن ذکر نموده. و ما اکنون لفظ طبری را عینا ذکر میکنیم، تا حقیقت آشکار و از کژی و ناراستی متمایز و مشهود گردد:نامبرده در جلد 2 تاریخ خود صفحه 217 از چاپ اول چنین گفته: همانا من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و بتحقیق خدای تعالی مرا امر فرموده که شما را بسوی آن بخوانم، پس کدامین یک از شما مرا بر این امر پشتیبانی میکند تا او برادر و وصیّ و خلیفه من در میان شما بوده باشد؟ گفت (یعنی علی علیه السّلام):
آنگروه همگی خاموش ماندند و من گفتم در حالیکه سنّ من از همه کمتر بود و چشمم آب آلوده تر و شکمم بزرگتر و ساق پایم نازکتر: من، ای پیامبر خدا، پشتیبان تو بر این امر خواهم بود، پس (پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله) گردن مرا گرفت و فرمود: همانا این، برادر من و وصیّ من و خلیفه من است در میان شما، پس باو شنوا باشید و اطاعت کنید، گفت: در این هنگام آنگروه برخاستند در حالیکه میخندیدند و بابی طالب میگفتند: (محمّد صلی اللّه علیه و آله) تو را امر کرده که به پسر خود شنوا باشی و امر او را گردن نهی!! .. بنابراین .. مرجع شکوه ما ذات اقدس خداوند است.
(افزایش چاپ دوم «الغدیر» بلی. طبری (به پندار بدون دلیل ابن کثیر) این روایت را که در جلد 19 تفسیرش صفحه 74 ذکر کرده آنرا تحریف نموده! آیا بجا نبود که ابن کثیر بر آنچه طبری در تاریخ خود آورده وقوف می یافت که در آنجا آنرا بدون تحریف آورده؟ و یا بآنچه غیر از طبری از پیشوایان حدیث و تاریخ در تألیفات خود ذکر نموده اند توجّهی مینمود؟ یا اینکه او تحت تأثیر کینه و عناد خود قرار گرفته که سخنان تحریف شده را اختیار کرده است؟!! در حالیکه خدای تعالی بآنچه در سینه های آکنده بکین آنها است آگاهست!!
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 410