ابو حفص اصفهانی
او ادیب قرن چهام هجری و هم عصر صاحب بن عباد می باشد. روزی ابو حفص در رقعه ای به صاحب نگاشت: خداوند سایه سرورمان -صاحب- را مستدام بدارد، اگر نه این بود که یادآوری مایه سود بخشی، و افراختن شمشیر بعد از جنبش آن در نیام، سهل و هموارتر است نه یادآوری کردمی، و نه این شمشیر برنده را، تکان دادمی، ولی حاجتمندی که کاردش به استخوان رسیده، به روا گشتن حاجت شتاب، و در برابر بخشنده بیدریغ هم، دست طلب و الحاح دراز دارد. حال و روزگار این بنده ات -که خدایت موید بدارد- پریشان است، حتی موشها از انبار گندم در حال کوچ اند، اگر رای مبارک باشد که این بنده را با سایر چاکران که در نعمت غوطه ورند و از این رو رحل اقامت افکنده اند، دمساز فرمائی لطف خواهی فرمود.ان شا الله.
صاحب در کنار رقعه اش نگاشت: چه نیک سخن ساز کردی، ما هم به نیکی پاسخ آغاز کنیم: موشهای خانگی را به نعمت سرشار و نوال بی زوال، مژده بخش. گندم، همین هفته می رسد، سایر حوائج در راه است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 104