اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مهر ۱۴۰۲

موقعیت شعر و شاعران از نظر قرآن و حدیث

متن فارسی

موقعیت شعر و شاعران از نظر قرآن و حدیث

آنچه امامان بر حقّ ما در تشویق شعرا فرمودند، رفتارى است که از جدّ بزرگوارشان آموخته‌اند، زیرا رسول اکرم (ص) فوق العاده شاعران را در مدح پاکان و ذم مخالفین تشویق میفرمود، خود حضرت شعر می‌خواند و از دیگران می‌خواست که شعر بخوانند و شاعران را اجازه میفرمود تا شعر بسرایند و به آنان که رسالت شعر را مراعات مینمودند ارج می‌نهاد و ما حضرت را می‌نگریم چگونه در مقابل شعر عمویش ابى طالب بی‌تابى میفرمود.
آن هنگام که طلب باران نمود و خدایش باران بارید، چنین گفت: بر أبى طالب از خدا نیکى باد، اگر او زنده بود چشمانش از این حادثه روشن میشد، حال کیست که شعرى از او بخواند؟ عمر برخاست و عرض کرد: شاید این شعر را خواسته‌اید:

و ما حملت من ناقة فوق ظهرها                                      أبرّ و أوفى ذمّة من محمّد

هیچ شترى بر پشت خود نیکوتر و با وفاتر از محمد حمل نکرده است.

رسول اکرم (ص) فرمود: این گفته عمویم نیست. از حسّان بن ثابت است، سپس حضرت على (ع) برخواست و عرض کرد شاید این شعر را اراده فرموده‌اید:

و ابیض یستسقى الغمام بوجهه                                    ربیع الیتامى عصمة للأرامل‏
تلوذ به الهلّاک من آل هاشم                                           فهم عنده فى نعمة و فواضل‏

«سفید روئى که به یمن روى او از ابر طلب باران میشود، او (محمد) پناه یتیمان و بیوه زنان است»
«بنى هاشم در سختى و درماندگى به دامن پر مهر و محبت او پناهنده میشوند».

رسول خدا فرمود: آرى این است شعر ابو طالب.
در این هنگام شخصى از طائفه کنانه برخاست و در سروده خود گفت:

«پروردگارا! ستایش تو راست و سپاس تو گفتن بر ماست. چه، به میمنت روى محمد، به باران رسیدیم.
او با چشمانى نگران رحمت حق، خدا را خواند که باران بارد.
لحظه‌اى چند نگذشت، که دانه‌هاى در فام باران، بر سرمان ریخت»
«ابرها به شدّت باریدند و مسیل‏ها به جوشش آمدند و حتى مناطق بلند قبیله مضر را سیراب نمودند. پس پیغمبر، چونانکه عمویش وصف او گوید، داراى آبروئى است که به واسطه او خداوند ابرها را به ریزش می‌آورد، این مطلبى است آشکار و آن هم خبرى است که می‌شنویم».

پیغمبر فرمود: مرحبا اى کنانى، خداوند به هر بیت شعر خانه‌اى در بهشت به تو پاداش دهد «1».

در جنگ بدر، چون چشمان حضرت به کشتگان به خون آغشته افتاد، به ابى بکر فرمود: اگر عمویم زنده بود، می‌دید که چگونه شمشیرهاى ما، مردان نامى آنان را به خون کشیده است.
عموى پیغمبر حضرت ابو طالب چنین سروده بود: «2»

«سوگند به خدا اگر آنچه من میبینم به صورت جدّ در آید، شمشیرهاى ما با گوشت و خون بزرگانشان آشنا خواهد شد.»

و باز رسول خدا را می‌نگریم که از شعر عمویش عباس مسرور گشته، چه او از حضرت درخواست نمود تا در مدحش شعرى بسراید. پیغمبر فرمود، بگو دهانت خورد مباد، عباس چنین سرود:

«اى پیغمبر! سرشت پاکت در سایه‌هاى قدس الهى به ودیعت بود قبل از هر آفرینشى و به دنیا فرود آمدى، ولى هنوز به قالب بشرى در نیامده بودى و نه به صورت گوشت و خون، بلکه هسته وجودى تو از نسلها میگذشت و از اصلاب عبور میکرد، تا به صحنه وجود آمدى و جهان هستى را روشن نمودى. ما در پرتو روشنائیت راه صلاح و رشد عقلى خود را می‌سپاریم «1».

و هنگامی که عمرو بن سالم بر پیغمبر وارد شد و شعر خود را خواند حضرت فرمود: حقّا که ما را یارى نمودى، خدا یار تو باشد. شعر او چنین شروع میشود:

«پروردگارا! من با محمّد، سوگند پدران خود را با پدر پیشین او خاطرنشان ساختم و اینکه ما فرزندان توئیم و به اسلام گرائیده و از تو دست بردار نیستیم.
خداوندا! محمّد را یارى کن و بندگانت را به یارى او فرست «2».

ابو لیلى نابغه جعدى را می‌نگریم، که بر پیغمبر وارد میشود و دویست بیت شعرى که در مدح حضرت سروده بود، می‌خواند. پیغمبر مسرور گشته دعایش میکند که دهانت خورد مباد.
اول شعر او این است:

«اى دوست من! لحظه‌اى خشم را فرو خوابانده و در کنارى آرام گیر، در مقابل حوادث و بازیهاى دهر میخواهید زبان به ملامت باز کنید یا با اخلاق بزرگ منشانه در گذرید»

قسمت دیگر از شعرش که در حضور پیغمبر سرود این قطعه است:

«به خدمت رسول خدا شتافتم، هنگامی که چراغ هدایت بشر را به یک دست و به دست دیگرش قرآن بود که چون ستاره‌اى تابناک می‌درخشید. من و هر که با من بود، چنان در گرایش شدیم که طلوع و غروب ستاره سهیل را نفهمیدیم. همه سعیم این است که پرهیزگار شوم چه، از آتش سوزان ترسانم.»

تا اینکه به این شعر رسید:

«ما با گرایش به اسلام به آسمان مجد و بزرگى رسیده‌ایم و آرزو این است که به جلوه‌گاه بالاترى برشویم.»

پیغمبر به ابو لیلى فرمود: کدام جلوه‌گاه بالاتر؟ عرض کرد: بهشت. حضرت فرمود: بلى! به خواست خدا.
و سپس چنین سرود:

«حلم و بردبارى موقعى نتیجه میدهد و از کدورت محفوظ میماند که گاهگاهى توأم با تندى باشد. و تندى هم اگر توأم با حلم نگردد که از خطرات محفوظش دارد بى فائده است.»

در این موقع رسول خدا (ص)، دو بار فرمود: نیکو سرودى، دهانت سالم باد.
او را می‌دیدند با وجود زیادى عمر دندانهایش چون دانه‌هاى تگرک آب شده شفاف و براق، هیچ یک از دندانهایش نه شکسته و نه افتاده بود «1».

و باز سرور آن جناب را می‌بینیم هنگامی که کعب بن زهیر لامیّه خود را براى حضرت می‌خواند و پیغمبر بردى به او صله داد که بعدها معاویه به بیست هزار درهم از او خرید و پیوسته خلفاء آن را در روزهاى عید می‌پوشیدند «2».
در مستدرک حاکم ج 3 ص 582 آمده که چون کعب قصیده خود را در حضور حضرت خواند به این شعر رسید که «3»:

«همانا محمّد پیامبر خدا چون شمشیرى است که بدان کسب روشنى میشود.
و شمشیر برنده‌ای است از شمشیرهاى کشیده شده در راه خدا.»

پیغمبر با آستین خود به مردم فرمان سکوت داد تا قصیده کعب را بشنوند.
و روایتى دیگر میگوید: کعب مصرع آخر را «من سیوف الهند» سروده بود پیغمبر فرمود: نه، «من سیوف اللّه»«1».

و باز عبد اللّه بن رواحه را می‌بینیم که بر حضرت شعر می‌خواند و او مسرور میشود. براء بن عازب گوید: پیغمبر اکرم (ص) را دیدم که خاکهاى خندق را حمل میکند و گرد و خاک روى شکم حضرت را پوشانده بود، حضرت در آن هنگام شعر عبد اللّه بن رواحه را زمزمه میکرد «2»:

«خداوندا! اگر تو نبودى ما به هدایت نمی‌رسیدیم و نه انفاقى در راهت می‌نمودیم و نه به سپاس تو به نماز می‌ایستادیم، تو خود آرامشى بر ما فرود آر و گامهاى ما را استوار گردان. دشمنان بر ما ستم نمودند و ما در مقابل فتنه‌هایشان پایمردى نمودیم «3».

و از روایت ابن سعد در (طبقاتش) و ابن اثیر چنین بر می‌آید که شعرهاى بالا مربوط به عامر بن اکوع است: ابن اثیر درج 3 (اسد الغابة) ص 72 روایت نموده که رسول خدا هنگام رفتن به خیبر به عامر فرمود، از مرکب خود فرود آى و از اشعار خود به آهنگ حدى بخوان.
راوى گوید که عامر از اسب فرود آمد و شعر بالا را سرود.
سپس رسول خدا فرمود: خدا بر تو رحم آورد، و در (طبقات) ج 3 ص 619 چنین است که: خدایت بیامرزد.

و نیز پیغمبر اکرم را از شعر حسّان بن ثابت در وجد و سرور می‌بینیم؛ حسان روز غدیر خم جریان غدیر را به شعر در آورد، پیغمبر دعا کرد که:

لا تزال یا حسّان مؤیّدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک. ./ تا آن هنگام که با سخنت ما را یارى کنى از تأییدات روح القدس بهرمند گردى.

حضرت پیغمبر (ص) منبرى در مسجد براى حسان میگذارد و او بر منبر می‌ایستاد و فضایل پیغمبر و مکتب او را، بازگو میکرد؛ و باز رسول خدا فرمود که: «خداوند حسّان را تا موقعی که از ما دفاع میکند تأیید فرماید»«1».

و همچنین سرور حضرت رسول را (ص) از شعر ابى کبیر هذلى مشاهده میکنیم، عایشه گوید: پیغمبر اکرم (ص) پاپوش خود را اصلاح می‌نمود و من نشسته به ریسندگى مشغول بودم ناگهان چشمم به صورت مبارکش افتاد که در چهره‌اش عرق می‌درخشید از این حالت مبهوت شدم، حضرت رسول به من نگریست و فرمود: چه شده که چنین بهت زده مینگرى؟ گفتم: اى رسول خدا دیدم در چهره شما دانه‌هاى عرق نور افشانى میکنند، اگر ابو کبیر هذلى تو را میدید میدانست که سروده او از هر کس به تو شایسته‌تر است. فرمود: مگر ابو کبیر چه سروده؟ گفت این است شعر «2»:

«او از آزار رحم مادر پاک و از آلودگیهاى دایه و پستانش بر کنار و هیچگونه بیمارى دامنگیر او نیست. و هنگامی که به خطوط زیباى صورتش مینگرم چون درخشش دانه‌هاى باران که از آسمان ریزان است میدرخشد.»

پیغمبر اکرم از سخن عائشه اظهار سرور فرمود «3».

پیغمبر اکرم (ص) پیوسته شعرا را به سرودن و ضبط اشعار خود وادار می‌فرمود و به آنها راهنمائى میکرد که گفتار مخالفین و حسب و نسب و تاریخ پیدایش آنها را از افراد مطلع یاد گرفته و با ذکر نقاط ضعف، به مقابله برخاسته آنان را خفیف و سر شکسته سازند، چونان که آنها را امر میفرمود به فرا گرفتن قرآن (و تا این حد به مسأله شعر اهمیت میداد) این عمل را یارى دین میدانست و جهادى مقدّس، به خاطر حفظ دین حنیف اسلام.

شخصیت شاعر را به او می‌فهماند که در اجتماعات چه شأنى دارد و در چه جهادى است. به شعرا میفرمود: دشمنان را هجو گوئید زیرا که مؤمن با جان و مال خود باید در راه خدا مجاهده کند. به آنکه جان محمّد در قبضه قدرت اوست قسم یاد میکنم که این عمل شما چنان است که با تیرهاى آتشین قلب دشمن را بشکافید و آنها را نابود سازید.

و باز به لفظ دیگر از رسول اکرم شنیده شد که حضرت فرمود: وقتی که به وسیله شعر با مخالفین به مخالفت بر می‌خیزید، مانند مجاهدانید که تیرها را به نشان دشمن پرتاب میکنند «1».

و رسول خدا (ص) پیوسته شعرا را بر می‌انگیخت تا با تیر دلدوز شعر به پیکار با مخالفین برخیزند و وادارشان میکرد که با حماسه‌هاى شجاعت انگیز ضدّیت و جبهه بندى کفار را درهم کوبند، روح نیرومند دینى را در بین مسلمین دمیده و حمیّتشان را در مقابل حمیّت جاهلیت تقویت مینمود. چه، شعر است که آنها را به هیجان و نشاط می‌آورد و آنها را در راه نشر معارف و دعوت به حق تحریک میکند و به دفاع از حریم اسلام و امیدارد.

به شاعر میفرمود: مشرکین را و آنانکه از طریق حق به دورند هجو کنید زیرا که در این هگام روح القدس همراه شماست «2» و به دیگر شاعر میفرمود: آنها را هجو کنید که جبرئیل یار و مددکار شماست «1».

براء بن عازب گوید: به رسول خدا (ص) خبر آوردند که ابو سفیان بن حارث ابن عبد المطّلب تو را نکوهش میکند، عبد اللّه بن رواحه در مجلس حاضر بود و از حضرت رسول (ص) تقاضا کرد که به من اجازه فرما تا درباره این گمراه شعرى بسرایم، حضرت سئوال کردند که توئى سراینده آن شعر که با جمله (ثبّت اللّه) شروع میشود؟ عرض کرد: آرى من سروده‌ام!

فثبّت اللّه ما أعطاک من حسن تثبیت موسى و نصرا مثل ما نصروا

خداوند بر قرار دارد آنچه از حسن و نیکوئى به تو عطا فرموده چونان که موسى را پا بر جا داشت و تو را یارى کند چونان که آنها را یارى نمود.

پیغمبر اکرم دعایش فرمود که خدا به تو هم پاداش خیر دهاد.
براء گوید: کعب بر خواست و مانند عبد اللّه تقاضا کرد که در ردّ ابو سفیان شعرى بسراید. حضرت فرمود تو صاحب آن شعرى که سر آغازش جمله «همّت» است؟ عرض کرد آرى من سروده‌ام که:

همّت سخینة ان تغالب ربّها فلیغلبنّ مغالب الغلّاب‏

سخینة خواست بر پرورش دهنده خود غالب گردد، ولى چون دیگران در چنگال خشم او در آمد.

حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: خداوند پاداش تو را فراموش نمی‌کند.
براء گوید: حسّان به پا خاست و از رسول گرامى اجازه خواست که با شمشیر زبان، گوینده را به خاک مذلّت و رسوائى بنشاند و مفتضحش کند.
پیغمبر فرمود: نزد ابو بکر برو! و از خصوصیات خانوادگى و اخلاقى آن گروه کسب اطّلاع کن و سپس آنها را هجو نما که جبرئیل در انجام این وظیفه، یار تو است «2».

شعرائی که به وظیفه مقدس شاعرى می‌پردازند و با شمشیر زبان پشت دشمن را می‌شکنند مشمول این آیه هستند:

«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا / مگر کسانیکه ایمان آوردند و عمل نیک انجام دادند و زیاد به یاد خدا بودند که اینان بعد از اینکه ظلم کشیدند یارى حق شامل حالشان می‌شود.»

آرى اینان‌اند که از شعرای بى بند و بار در آیه «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»‏ استثناء شده‌اند.
گویند: چون این آیه در مذمت شعراء نازل شد، عده‌اى به نزد رسول اکرم آمده و میگریستند که خداوند ما را نکوهش نموده است، پیغمبر اکرم دنباله آیه را خواند که «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ …» و شما هستید که مصداق این قسمت از آیه هستید: «وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً / و زیاد یاد خدا کنند» و باز شمائید که این تکه از آیه شامل حالتان می‌شود: «وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا / که بعد از آن که ظلم شدند یارى می‌شوند «1».

گویند: کعب بن مالک به خدمت حضرت رسول (ص) رسید و پرسید: نظر شما در آیاتى که در سوره شعراء درباره شاعران وارد شده چیست؟ حضرت پیغمبر فرمودند: به حقیقت که شما با شمشیر زبان در جهادید «2»

علاوه بر اینکه شاعران مذهبى و کسانی که حقائق زندگى را واگو میکنند از مذمت آیات به دورند، باید گفت که: آیات نکوهش متوجه کسانی است که از ظلم و باطل ترویج می‌کنند.

شیخ صدوق در کتاب عقائدش از امام صادق (ع) روایتى نقل میکند: که مراد از آیه، نکوهش کسانى است که به دروغ داستان سرائى دارند.

على بن إبراهیم در کتاب تفسیر خود ص 474 نقل می‌کند که حضرت صادق (ع) فرمود: آیاتى که مذمت شعرا در آن شده مشمول کسانی است که دین خدا را تغییر داده و با اوامر الهى مخالفت می‌ورزند و موجب نشر عقائد فاسد در بین مردم شده آنان را به پیروى راههاى باطل وادارند. مؤکّد استفاده ما از آیه دنباله آیه است که میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ‏ / آیا نمی‌نگرى که این شاعران به هر درى می‌زنند و به هر جانبى میل پیدا می‌کنند و به هر مذهب و عقیده‌اى در می‌آیند.»

در تفسیر عیاشى از حضرت صادق (ع) روایتى است که حضرت فرمودند: مراد از آیه گروهى هستند که علم غیر صحیح آموخته و به گمراهى افتادند و مردم را به گمراهى سوق دادند.

پس در آیات نکوهشى، ذمى درباره شاعران به حق نرسیده است و تنها مراد آیه این بوده که شاعران باطل سرا را مذمت کند؛ چه، شعر با امواج نامرئی که به وجود می‌آورد در روح شنونده اثر میگذارد و قرآن می‌خواهد جلوى این اثرهاى نامطلوب شعر را بگیرد. اسلام علاوه بر اینکه شاعران به حق را نکوهش ننموده تعریف هم نموده است؛ روایتى است که شیعه و سنى نقل کنند:

«إنّ من الشعر لحکمة و إنّ من البیان لسحرا «1»: پاره‌اى از شعرها حکمت است و برخى بیانها چون جادو مؤثر است.»

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 17

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 17

الشعر و الشعراء فی السنّة و الکتاب

کلّ ما ذکرنا عنهم- صلوات اللَّه علیهم- کان تأسِّیاً بقدوتهم النبیِّ الطاهر صلى الله علیه و آله و سلم، فإنَّه أوّل فاتح لهذا الباب بمصراعیه مدحاً و هجاءً، بإصاخته للشعراء المادحین له و لأسرته الکریمة، و کان ینشد الشعر و یستنشده، و یجیز علیه و یرتاح له، و یکرم الشاعر مهما وجد فی شعره هذه الغایة الوحیدة، کارتیاحه لشعر عمّه شیخ الأباطح أبی طالب- سلام اللَّه علیه- لمّا استسقى فسُقی،

قال: «للَّه درُّ أبی طالب لو کان حیّا لقرّت عیناه، من ینشدنا قوله؟».

فقام عمر بن الخطاب فقال: عسى أردت یا رسول اللَّه:

و ما حَمَلَتْ من ناقةٍ فوقَ ظهرِها             أبرَّ و أوفى ذمّةً من محمد

 

 

فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «لیس هذا من قول أبی طالب، هذا من قول حسّان ابن ثابت!».

فقام علیّ بن أبی طالب علیه السلام

و قال: «کأنَّک أردتَ یا رسول اللَّه:

و أبیضُ یُستَسقى الغَمامُ بوجهِهِ             ربیعُ الیتامى عِصمةٌ للأراملِ‏

تلوذُ به الهلّاکُ من آلِ هاشمٍ             فهم عنده فی نعمةٍ و فواضلِ‏

 

فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: أجل».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 18

فقام رجل من بنی کنانة، فقال:

لک الحمدُ و الحمدُ ممّن شکر             سُقینا بوجه النبیِّ المطرْ

دعا اللَّهَ خالقَهُ دعوةً             و أشخصَ منهُ إلیهِ البصرْ

فلم یکُ إلّا کإلقا الرِّدا             و أَسرعَ حتى أتانا الدَّرَرْ

دِفاقُ العَزالِیَ جمّ البُعاق «1»             أغاثَ به اللَّهُ علیا مضرْ

فکان کما قالَهُ عمّهُ             أبو طالب ذا رواءٍ غَزرْ

به اللَّهُ یسقی صُیوبَ الغَمامِ             فهذا العیانُ و ذاک الخبرْ

 

فقال رسول اللَّه: «یاکنانی بوّأک اللَّه بکلِّ بیت قلته بیتاً فی الجنّة» «2».

و لمّا نظر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یوم بدر إلى القتلى مصرّعین، قال لأبی بکر:

 «لو أنَّ أبا طالب حیٌّ لعلم أنَّ أسیافنا أخذت بالأماثل»، و ذلک لقول أبی طالب:

و إنّا لعمر اللَّه إن جدَّ ما أرى             لَتَلْتَبِسَنْ أسیافُنا بالأماثل «3»

 

و کارتیاحه صلى الله علیه و آله و سلم لشعر عمِّه العبّاس بن عبد المطّلب لمّا قال: یا رسول اللَّه أرید أن أمتدحک.

فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «قل لا یفضضِ اللَّه فاک»

فأنشأ یقول:

من قبلِها طِبتَ فی الظلالِ و فی             مستودَعٍ حیث یُخصَفُ الورقُ‏

ثمَّ هبطتَ البلادَ لا بشرٌ             أنت و لا مُضغةٌ و لا عَلَقُ‏

بل نطفةٌ ترکبُ السفینَ و قدْ             ألجمَ نسراً و أهلَه الغرقُ‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 19

تُنقلُ من صالب إلى رَحمٍ             إذا مضى عالمٌ بدا طبقُ‏

حتى احتوى بیتُک المهیمنُ من             خِندف علیاءَ تحتها النطقُ‏

و أنت لمّا وُلِدتَ أشرقتِ الأ             رضُ و ضاءتْ بنورِکَ الأُفقُ‏

فنحن فی ذلک الضیاء و فی             النور و سبل الرشاد نخترقُ «1»

 

و کارتیاحه صلى الله علیه و آله و سلم لشعر عمرو بن سالم

و قوله له: «نُصِرتَ یا عمرو بن سالم»

لمّا قدم علیه و أنشده أبیاتاً، أوّلها «2»:

لاهُمَّ إنّی ناشدٌ محمدا             حِلْفَ أبینا و أبیه الأَتْلَدا

کنتَ لنا أباً و کنّا وَلَدا             ثَمَّتَ أسلَمنا فلم ننزعْ یدا

فانصرْ رسول اللَّه نصراً عَتَدا             و ادعُ عبادَ اللَّه یأتوا مَدَدا

 

الى آخر الأبیات.

و کارتیاحه صلى الله علیه و آله و سلم لِشعر النابغة الجعدی و دعائه له

بقوله: «لا یفضضِ اللَّه فاک»

لمّا أنشده أبیاتاً من قصیدته مائتی بیت، أوّلها:

خلیلیَّ غُضّا ساعةً و تهجّرا             و لوما على ما أحدثَ الدهرُ أو ذَرا

 

و ممّا أنشده رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم:

أتیتُ رسول اللَّه إذ جاءَ بالهدى             و یتلو کتاباً کالمجرّة نَیِّرا

و جاهدتُ حتى ما أحسُّ و من معی             سهیلًا إذا ما لاحَ ثمّ تحوّرا

أقیمُ على التقوى و أرضى بفعلِها             و کنت من النار المخُوفةِ أحذرا

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 20

و لمّا بلغ إلى قوله:

بلغنا السماءَ مجدُنا و جدودُنا             و إنّا لنرجو فوق ذلک مظهرا

 

قال النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم: «أین المظهر یا أبا لیلى؟». قال: الجنَّة. قال: «أجل إن شاء اللَّه تعالى».

ثمَّ قال:

و لا خیرَ فی حِلمٍ إذا لم یکنْ لهُ             بوادرُ تَحمی صَفْوَهُ أن یُکدَّرا

و لا خَیر فی جَهلٍ إذا لم یکنْ لهُ             حلیمٌ إذا ما أورد الأمرَ أصدرا

 

فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «أجدتَ لا یفضضِ اللَّه فاک». مرّتین.

فکانت أسنانه کالبَرَد المنهلّ، ما انفصمت له سنٌّ و لا انفلتت، و کان معمَّراً «1».

و کارتیاحه صلى الله علیه و آله و سلم لشعر کعب بن زهیر لمّا أنشده فی مسجده الشریف لامیّته التی أوّلها:

بانت سعاد فقلبی الیومَ متبولُ             مُتیَّمٌ إثرها لم یُفْدَ مکبولُ‏

 

فکساه النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم بردة، اشتراها معاویة بعد ذلک بعشرین ألف درهم، و هی التی یلبسها الخلفاء فی العیدین «2».

و فی مستدرک الحاکم «3» (3/582): لمّا أنشد کعب قصیدته هذه رسول اللَّه و بلغ قوله:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 21

إنَّ الرسول لسیفٌ یُستضاء به             و صارمٌ من سیوف اللَّه مسلولُ‏

 

أشار صلى الله علیه و آله و سلم بکمّه إلى الخلق لیسمعوا منه.

و یُروى أنَّ کعباً أنشد: من سیوف الهند. فقال النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم: «من سیوف اللَّه» «1».

و کارتیاحه صلى الله علیه و آله و سلم لشعر عبد اللَّه بن رواحة،

قال البراء بن عازب: رأیت النبیَّ صلى الله علیه و آله و سلم ینقل من تراب الخندق حتى وارى التراب جلد بطنه، و هو یرتجز بکلمة عبد اللَّه بن رواحة:

لاهُمَّ لو لا أنت ما اهتدَیْنا             و لا تصدّقنا و لا صَلّینا

فأنزِلَنْ سکینةً علینا             و ثبِّتِ الأقدامَ إن لاقینا

إنَّ أُولاءِ قد بَغَوا علینا             و إنْ أرادوا فتنةً أبَیْنا «2»

 

و یظهر من روایة ابن سعد فی طبقاته «3» و ابن الأثیر «4» أنَّ الأبیات لعامر بن الأکوع.

روى الثانی فی أُسد الغابة «5» (3/82): أنَّ النبیَّ صلى الله علیه و سلم قال لعامر فی مسیره إلى خیبر: «انزل یا ابن الأکوع واحدِ لنا من هناتک» «6».

قال: نزل یرتجز برسول اللَّه صلى الله علیه و سلم:

لاهُمَّ لو لا أنت ما اهتدینا             و لا تصدّقنا و لا صلّینا

 

إلى آخر الأبیات.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 22

فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «یرحمک ربّک- و فی لفظ- رحمک اللَّه».

و فی الطبقات لابن سعد «1» (3/619): «غفر لک ربّک».

و کارتیاحه صلى الله علیه و سلم لشعر حسّان بن ثابت یوم غدیر خُمّ و دعائه له

بقوله: «لا تزالُ یا حسّان مؤیَّداً بروح القُدس ما نصرتَنا بلسانک».

و کان صلى الله علیه و آله و سلم یضع لحسّان منبراً فی مسجده الشریف، یقوم علیه قائماً یفاخر عن رسول اللَّه، و یقول رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «إنَّ اللَّه یؤیِّد حسّان بروح القُدس ما نافحَ أو فاخر عن رسول اللَّه» «2».

و کارتیاحه لشعر أبی کبیر الهذلی.

قالت عائشة: کان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یخصف نعله، و کنت جالسةً أغزل، فنظرت إلیه، فجعل جبینه یعرق، و عرقه یتولّد نوراً، قالت: فبُهِتُّ، فنظر إلیّ فقال: «ما لکِ بهتِّ».

فقلت: یا رسول اللَّه، نظرت إلیک فجعل جبینک یعرق، و عرقک یتولّد نوراً، و لو رآک أبو کبیر الهُذَلی لعلم أنّک أحقُّ بشعره.

قال: «و ما یقول أبو کبیر؟». قلت: یقول:

و مبرَّأٌ من کلِّ غُبَّرِ حَیضةٍ             و فسادِ مُرضعةٍ و داءٍ مُعْضِلِ‏

و إذا نظرت إلى أسرّةِ وجهِهِ             بَرِقَتْ کبرقِ العارض المتهلّلِ‏

 

قالت: فوضع رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم ما کان بیده، و قام و قبّل ما بین عینیَّ، و قال:

 «جزاکِ اللَّه خیراً یا عائشة. ما سُرِرْتِ منّی کسروری منک» «3».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 23

و کان صلى الله علیه و آله و سلم یحثُّ الشعراء إلى هذه الناحیة، و یأمرهم بالاحتفاظ بها، و یرشدهم إلى أخذ حدیث المخالفین له و أحسابهم، و تأریخ نشآتهم ممّن یعرفها، و هجائهم، کما کان یأمرهم بتعلّم القرآن العزیز، و کان یراه نصرةً للإسلام و جهاداً دون الدین الحنیف، و کان یصوِّر للشاعر جهاده و ینصّ به،

و یقول:

 «اهجوا بالشعر؛ إنَّ المؤمن یجاهد بنفسه و ماله، و الذی نفس محمد بیده کأنّما تنضحونهم بالنبل». و فی لفظ آخر: «فکأنّ ما ترمونهم به نضح النبل». و فی ثالث: «و الذی نفس محمد بیده فکأنّما تنضحونهم بالنبل فیما تقولون لهم من الشعر» «1».

و کان صلى الله علیه و آله و سلم یثوِّر شعراءه إلى الجدال بنبال النظم و حسام القریض، و یحرِّضهم 2/8 إلى الحماسة فی مجابهة الکفّار فی قولهم المضادِّ لمبدئه القدسیِّ، و یبثُّ فیهم روحاً دینیّا قویّا، و یؤکِّد فیهم حمیّةً تجاه الحمیّة الجاهلیّة، و کان یوجِد فیهم هیاجاً و نشاطاً فی النشر و الدعایة، و شوقاً مؤکّداً إلى الدفاع عن حامیة الإسلام المقدّس، و رغبةً فی المجاهدة بالنظم بمثل

قوله صلى الله علیه و آله و سلم للشاعر: «اهج المشرکین؛ فإنَّ روح القدُس معک ما هاجیتهم» «2»،

و قوله: «اهجُهم؛ فإنَّ جبریل معک» «3».

قال البراء بن عازب: إنَّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم قیل له: إنَّ أبا سفیان بن الحارث بن عبد المطّلب یهجوک، فقال عبد اللَّه بن رواحة: یا رسول اللَّه ائذن لی فیه.

فقال: «أنت الذی تقول: ثبّت اللَّه؟». قال: نعم.

قلت یا رسول اللَّه:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 24

فثبّت اللَّه ما أعطاک من حسنٍ             تثبیتَ موسى و نصراً مثل ما نُصروا

 

قال صلى الله علیه و آله و سلم: «و أنت یفعل اللَّه بک خیراً مثل ذلک».

قال: ثمّ وثب کعب، فقال: یا رسول اللَّه ائذن لی فیه. قال: «أنت الذی تقول: هَمّت؟». قال: نعم.

قلت یا رسول اللَّه:

همّتْ سَخینةُ أن تغالبَ ربَّها             فَلَیُغْلَبَنَّ مُغالبُ الغلّابِ‏

 

قال صلى الله علیه و آله و سلم: «إنَّ اللَّه لم ینسَ ذلک لک».

قال: ثمَّ قام حسّان فقال: یا رسول اللَّه ائذن لی فیه، و أخرج لساناً له أسود. فقال: یا رسول اللَّه ائذن لی إن شئتَ أفریتُ به المزاد «1».

فقال: «اذهب إلى أبی بکر لیحدِّثک حدیث القوم و أیّامهم و أحسابهم، ثمَّ اهجهم و جبریل معک» «2».

و هذه الطائفة من الشعراء هم المعنیّون بقوله تعالى: (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا) «3».

و هم المستثنون فی صریح القرآن من قوله تعالى: (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ‏) «4».

و لمّا نزلت هذه الآیة جاءت عدّة من الشعراء إلى رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم و هم یبکون قائلین: إنّا شعراء، و اللَّه أنزل هذه الآیة. فتلا النبیُّ صلى الله علیه و سلم: (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 25

الصالِحاتِ) قال: أنتم (وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً) قال: أنتم (وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا) قال: أنتم «1».

و إنَّ کعب بن مالک، أحد شعراء النبی الأعظم، حین أنزل اللَّه تبارک و تعالى فی الشعر ما أنزل، أتى النبیّ صلى الله علیه و سلم فقال: إنَّ اللَّه تبارک و تعالى قد أنزل فی الشعر ما قد علمت، و کیف ترى فیه؟ فقال النبیُّ صلى الله علیه و سلم: «إنَّ المؤمن یجاهد بسیفه و لسانه» «2».

على أنَّ فی وسع الباحث أن یقول: إنَّ المراد بالشعراء فی الآیة الکریمة کلُّ من یأتی بکلامٍ شعریّ منظوماً [کان‏] أو منثوراً، فتکون مصادیقها أحزاب الباطل و قوّالة الزور،

فعن مولانا الصادق علیه السلام: «إنَّهم القصّاصون».

رواه شیخنا الصدوق فی عقائده «3».

و فی تفسیر علیّ بن إبراهیم «4» (ص 474) أنَّه قال: نزلت فی الذین غیّروا دین اللَّه [بآرائهم‏] «5» و خالفوا أمر اللَّه، هل رأیتم شاعراً قطّ تبعه أحد؟ إنّما عنى بذلک الذین وضعوا دیناً بآرائهم فتبعهم على ذلک الناس، و یؤکِّد ذلک قوله [تعالى‏]: (أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ‏) «6» یعنی یناظرون بالأباطیل، و یجادلون بالحجج، و فی کلِّ مذهب یذهبون.

و فی تفسیر العیّاشی «7»: عن أبی عبد اللَّه علیه السلام قال: «هم قومٌ تعلّموا و تفقّهوا بغیر علم، فضلّوا و أضلّوا».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 26

فلیس فی الآیة حطٌّ لمقام الشعر بما هو شعر، و إنّما الحطُّ على الباطل منه و من المنثور، و قد ثبت عنه صلى الله علیه و آله و سلم عند فریقی الإسلام

قوله: «إنَّ من الشعر لَحکمةً و إنَّ من البیان لَسحراً» «1».