عبد الرحمن بن عوف می گوید: در آن مرضی که ابوبکر فوت کرد روزی به دیدنش رفتم و به او گفتم: تو را خوب می بینم ای خلیفه ی رسول خدا. او در جواب گفت: دردم بسیار شدید است و آنچه که از شما مهاجران دیدم دردم را شدیدتر کرده است، من پیش خودم امور شما را به بهترین فردتان سپردم اما همه ی شما از این عمل ناراحت شدید و میل داشتید که برایتان باشد. تا این که می گوید: به او گفتم: ای خلیفه ی رسول خدا خود را ناراحت مکن که این ناراحتی بر کسالتت می افزاید. قسم به خدا! تو همیشه شایسته و مصلح بودی هیچ گاه بر چیزی از امور دنیا که از تو فوت شده ناراحت مباش و تو تنها این کار را برای صلاح امت انجام دادی ما نیز جز خیر از تو نمی بینیم.
ناراحتی صحابه یا به خاطر این بوده که آنها معترف به عدم نص بودند، اما معتقد بودند کسی که اختیار شده است نسبت به دیگران امتیازی ندارد، و یا معترف به وجود نص بودند اما فکر می کردند که به آن عمل نشده، بلکه ابوبکر از روی خودخواهی و علاقه ی بی جا او را اختیار کرده و لذا منکر آن بوده اند. و یا به خاطر این بوده که معتقد بودند تعیین خلیفه جز با اختیار امت نخواهد بود، اما از آنها نظر خواهی نشده است. و یا به این جهت بوده که معتقد بودند نص تنها درباره ی علی بن ابیطالب بوده که دیگران را بر او مقدم داشته اند، و یا به خاطر این بوده که می دیدند مردم اعتماد به نص ندارند و انتخاب هم روی اصول درستی صورت نمی گیرد، زیرا انتخاب ابوبکر که طبق گفته ی عمر شتاب زده بوده و انتخاب عمر نیز انتخاب شخصی و خصوصی بوده که سابقه نداشته است، و چون پای هرج و مرج در امر انتخاب خلیفه به میان آمده بود، هر کسی خود را شایسته تر از دیگری می دید و میل داشت خلیفه ی مسلمان ها باشد چنان که عبد الرحمن بن عوف در حدیثی که بلاذری در” الانساب” جلد 5 صفحه ی 20 آورده به این حقیقت اشاره کرده است و آن حدیث این است ” ای قوم شما را چنان می بینیم که هر کدامتان مشتاق رسیدن به خلافت اید و می خواهید استقرار آن را به تأخیر بیاندازید، آیا همه شما (رحمت خدا بر شما باد) امید دارید خلیفه باشید؟!
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 5 ص 569)