نخستین باری که مصریان بعلت نارضائی از عثمان به مدینه آمدند علی (ع) همراه سی تن از مهاجران و انصار سواره نزد آنها رفتند و آنها را راضی به بازگشت کردند. وقتی برگشتند، علی (ع) نزد عثمان رفته به او اطلاع داد که مصریان برگشتند. فردای آنروز مروان به عثمان توصیه کرد که نطق کن و به مردم بگو مردم مصر برگشتند و آنچه درباره امام و زمامدارشان باطلاعشان رسیده بود بی اساس بود. پیش از این که مردم از شهرستانها برخاسته بطرف مدینه براه بیفتند و جمعیتی در اینجا علیه تو گرد آید که قادر به دفع آنها نباشی نطق تو در شهرستانها پخش میشود. عثمان زیر بار نرفت. ولی مروان چندان اصرار بخرج داد تا روزی عثمان به منبر رفته پس از حمد و ستایش خدا گفت: این عده از مردم مصردرباره امام و زمامدارشان چیزی بگوششان رسیده بود ولی وقتی فهمیدند که بی اساس بوده به شهر و دیار خویش بازگشتند. عمرو بن عاصی از گوشه مسجد فریاد زد: آی عثمان از خدا بترس تو مرتکب گناهان بزرگی شده ای وما را با خود بان کشانده ای. حالا باید از آنها توبه کنی و دست بشوئی تا ما هم از آن توبه کرده دست بشوئیم.
عثمان از اینطرف بر سر او داد زد که این حرفها به تو رسیده ای پسر نابغه؟ از وقتی ترا از استانداری عزل کرده ام مخالف من شده ای از سوی دیگر فریاد برآمد که به خدا باز گرد و توبه کن تا مردم دست از سرت بردارند. در این هنگام عثمان دستهایش را برآورد و رو به قبله گردانیده گفت: خدایا! من اولین کسی هستم که به درگاهت توبه میکنم و رو به تو میارم. و روانه خانه گشت. عمرو بن عاصی بیرون آمده به فلسطین رفت و به خانه ای که در آنجا داشت، و میگفت: بخدا حتی اگر چوپانی ببینم او را علیه عثمان میشورانم!
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 197)