نامه عثمان به اهل مکه
ابن قتیبه می نویسد : عثمان نامه ای نوشته توسط نافع بن طریف برای اهالی مکه و کسانی که در اجتماع حج حضور داشتند فرستاد و در آن استمداد نمود. نافع روز عرفه به مکه رسید و در حالی که عبد الله بن عباس – که از طرف عثمان آن سال به سرپرستی حاجیان منصوب گشته بود – مشغول نطق برای مردم بود . پس نافع برخاسته نامه را بدین شرح برای آنان خواند :
بسم الله الرحمن الرحیم
از بنده خدا عثمان امیر المومنین به مسلمانانی که در مراسم حج حضور یافته اند : پس از سپاس و ستایش پروردگار… من در حالی این نامه را برای شما می نویسم که در محاصره ام و از آب چاه قصر (خلافت) استفاده می کنم و غذا از ترس این که ذخیره غذاییم تمام شده و خود و همراهانم از گرسنگی بمیریم به اندازه کافی نمی خورم ، و در حالی که مرا به توبه نمی خوانند تا پذیرفته و توبه کنم، و نه دلیل و استدلال مرا حاضرند بشنوند تا زبان به استدلال گشایم. بنابراین هر کسی را که نامه ام را دریافت می دارد به خدا قسم می دهم که بیاید به دادم برسد و حق مرا بگیرد و نگذارد به من ظلم و کار باطل و ناروا روا دارند.
آنگاه عبد الله بن عباس که نطقش را برای قرائت نامه عثمان قطع کرده بود، به نطقش ادامه داد و هیچ اشاره ای به نامه عثمان و استمدادش ننمود. “
امینی گوید : این نامه ای است از عثمان به کسانی که در مراسم حج سال 35 هجری حضور داشته اند، و می توان باور داشت که نامه او است. نامه دیگری خطاب به حاجیان وجود دارد منسوب به عثمان که متضمن آیات حکمت آمیز و پند و اندرزهای خیرخواهانه است و آثار پارسایی و خداترسی و پایبندی به دین از مضمونش می درخشد ومی نماید که نویسنده اش سخت دلبسته پیروی از قرآن و سنت و اجرای آن است و قدم جای قدم دو خلیفه پیشین می گذارد. مفاد این نامه با روحیات و رویه عثمان سازگاری ندارد و نمی آید به این که او نوشته باشد. این نامه را طبری در تاریخش ثبت کرد و دکتر طهحسین از معانی مترقی و جملات دلپسند و ترتیب جالب و مطالب گرانقدرش خوشش آمده تا در ضمیمه کتاب « الفتنه الکبری » آورده است و دیگر نیندیشیده و توجه ننموده است که سند تاریخی این نامه منسوب به عثمان روایتی است از قول ابن ابی سبره قرشی عامری مدنی ، و تنها کسی که از این نامه عثمان خبرداده همین شخص است و او جاعل و دروغ سازی زبردست و پیشینه دار است که در جلد پنجم ” الغدیر ” در ردیف جاعلان و روایت سازان از او یاد کردیم و او را معرفی نمودیم . واقدی درباره او می گوید : زیاد روایت می کند و سخنش حجت نیست، صالح بن احمد از قول پدرش می گوید : او روایت جعل می کرده است. عبد الله بن احمد از قول پدرش می گوید : او چیزی نیست، روایت جعل می کرده و دروغ می ساخته است. ابن معین می گوید : روایاتش ارزشی ندارد، و روایاتش سست است. ابن الدینی می گوید : در حدیث ، ضعیف (و کم اعتماد) بوده است. و هم او دیگر بار می گوید : زشت روایت بوده است. جوزجانی می گوید : روایاتش را سست و غیر قابل اعتماد شمرده اند. بخاری می گوید : ضعیف (و کم اعتماد) است. و دیگر بار می گوید : زشت روایت است. نسایی می گوید : روایاتش متروک و غیر قابل اعتنا است. ابن عدی می گوید : همه آنچه روایت کرده درست بخاطر سپرده نشده است و او در شمار کسانی است که حدیث و روایت جعل می کنند . ابن حبان می گوید : از کسانی است که روایات جعلی را از قول افراد معتمد و موثق نقل می کنند ، و نمیتوان به روایاتش استدلال و استناد کرد. حاکم نیشابوری می گوید : او روایات جعلی و ساختگی را به اشخاص موثق نسبت می دهد .
( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 268 )