اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۷ خرداد ۱۴۰۲

نظر خلیفه درباره‏ اموال و صدقات

متن فارسی

30 برداشت خلیفه درباره  ى اموال و صدقات

تصمیمى که خلیفه درباره ى فدک عملى کرد نسبت به برنامه ى کلى او درباره ى دیگر اموال- از غنائم جنگى و صدقات و مالیات‏ها- تازگى و شگفتى نداشت، زیرا او درباره ى همه ى آن‏ها و درباره ى کسانى که حق استفاده از آن را دارند عقیده ى خود سرانه اى داشت و بر آن بود که مال مال خدا است و چون خود را سرپرست مسلمانان می پنداشت به خود حق می داد که آن اموال را براى هر مصرفى خواست بگذارد و هر تصمیمى را که میلش کشید درباره ى آن عملى کند و این بود که به گفته ى امیر مؤمنان: برخاسته میان خوردنگاه و جاى بیرون دادنش خودپسندانه به خرامیدن پرداخت و فرزندان نیاکانش نیز با او به پا خاسته دارائى خدا را چنان می خوردند که شتران گیاه بهارى را. «1»

آرى با اموالى صله ى رحم می کرد! که همه ى مسلمانان در استفاده از آن برابر بودند و هر یک از افراد جامعه ى متدین- از خواهندگان و محرومان- حقى مشخص در آن داشتند. و در آئین حق و قانون مقدس اسلام روا نیست که هیچ کس را از بهره ى خود محروم سازند و بدون رضایت او حقش را به دیگرى دهند.
آورده اند که پیامبر درباره ى مصرف اموال غنائم گفت یک پنجم آن از خداست و چهار پنجم از لشگریان و هیچ فردى از ایشان در استفاده ى از آن بر دیگرى مقدم نیست.
و تیرى را که (در جنگ) از پهلوى خود بیرون می آورى، تو از برادر مسلمانت به آن سزاوارتر نیستى. «1»
و خود حضرت (ص) چون به غنیمتى دست می یافت همان روز آن را بخش می کرد، متأهل‏ها را دو سهم می داد و مجردها را یک سهم. «2»
و سنت ثابت درباره ى صدقات آن است که مردم هر اجتماعى تا وقتى در میانشان یک نیازمند هست به استفاده از صدقات خویش سزاوارترند و کارگزارى و سرپرستى صدقات، براى باجگیرى و سرازیر کردن باج‏ها به پایتخت خلیفه نیست بلکه براى آن است که اموال از توانگران گرفته شود و به هزینه تهیدستان هم محله با ایشان برسد. پیامبر آن گاه که معاذ را به یمن فرستاد تا مردم آن جا را به اسلام و نماز دعوت کند از جمله سفارش‏هایش به او این بود که: چون آن (نماز و اسلام) را پذیرفتند به ایشان بگو: خداوند بر شما واجب کرده است که زکات اموال شما از توانگرانتان گرفته و به تهیدستانتان داده شود. «3»
عمرو بن شعیب گفت: معاذ بن جبل همچنان به کارهاى سپاهى می پرداخت تا پیامبر او را به یمن فرستاد و او همانجا ماند تا پیامبر و پس از او بو بکر در گذشتند آن گاه بر عمر در آمد و عمر او را بر سر همان کار سابق فرستاد و معاذ یک سوم از زکات مردم آنجا را براى او فرستاد و عمر این کار را نپسندید و گفت: من تو را براى باجگیرى و جزیه ستانى نفرستادم، بلکه فرستادمت تا از توانگران مردم بگیرى و به تهیدستان شان رد کنى. معاذ گفت: آن چه را براى تو فرستادم هیچ کس را نیافتم که آن را از من بگیرد «4».
و این هم از نامه ى امیر المؤمنین به قثم پسر عباس در هنگامى که وى از سوى حضرت کارگزار مکه بوده: و بنگر در آن چه از مال خدا نزد تو گرد آمده و آن را به هزینه ى کسانى از عیالمندان و گرسنگان که پیرامونت هستند برسان به طورى که آن را به کسانى که به راستى تهیدست و بی چیز باشند رسانده باشى و آن چه از آنزیاد آید نزد ما فرست تا آن را میان کسانى که نزد ما هستند بخش کنیم نهج البلاغه 2/128.
و هم على (ع) است که چون هنگام خلافت یافتنش عبد اللّه بن زمعه به نزد وى می آید و مالى می خواهد به او می گوید: این مال نه از آن من است و نه از آن تو، بلکه تنها غنیمت‏هاى مسلمانان است که به نیروى شمشیر ایشان به چنگ آمده، اگر تو هم با ایشان در پیکار شرکت کرده باشى بهره ى تو نیز مانند بهره ى ایشان خواهد بود و گرنه آن چه را دست ایشان چیده در دهان دیگران نباید نهاد. نهج البلاغه 1/461.
این هم از سخنان او است که: قرآن بر پیامبر (ص) فرود آمد و اموال بر چهار قسم بود: اموال مسلمانان که آن را مطابق قوانین ارث (پس از مرگ ایشان) میان وارثان بخش کرده است، غنائم و خراج که آن را میان مستحقانش قسمت کرده است، و خمس که خداوند آن را در جاى خود نهاده، و صدقات که خداوند آن را در جاى خود نهاده بر گردید به آن چه در ج 6 ص 77 از چاپ دوم گذشت.
و از اصفهان مالى براى امیر مؤمنان آوردند که آن را هفت بخش کرد، یک گرده نان زیاد آمد پس آن را نیز شکست و هفت تکه کرد و هر تکه ى آن را بر روى یکى از آن بخش‏هاى اموال نهاد سپس میان مردم قرعه انداخت تا اولین بار چه کسى سهم خود را بردارد. «1»
دو زن- یکى عرب و دیگرى از موالیان وى- به نزد او شده چیزى خواستند پس بفرمود تا هر کدام از آن دو را یک پیمانه خوراکى و چهل درهم دادند پس آن که از اموالى بود سهم خود را گرفت و رفت و آن زن عرب گفت: اى امیر مؤمنان! من عرب هستم و او از موالى بود و آن گاه توبه من همان اندازه می دهى که به او دادى؟ على به او گفت: من در کتاب خدا نگریستم و در آن براى فرزندان اسماعیل (عرب نژادها) هیچ برتریى بر فرزندان اسحاق (یهودى نژادان) ندیدم «2».
و به همین ملاحظات متعدد بود که صحابه نمی پسندیدند خلیفه ى دوم برخى از مردم را بر برخى دیگر در حقوق مالى مقدم داشته و در این مورد برتری هائى و ویژگی هائى را که در افراد، معتبر می شمرد ملاک کار گرداند چنان چه زنان پیامبر- مادران مؤمنان- را بر دیگران مقدم بدارد، و جنگاوران بدر را بر دیگران و مهاجران را بر انصار و جهاد کنندگان را بر دیگران با آن که وى هیچ کس از ایشان را محروم نمی نمود «1» و بر فراز منبر می گفت: هر کس مال می خواهد به نزد من آید که خداوند مرا بر آن، خزینه دار گردانیده است «2».
و پس از خواندن آیات مربوط به احکام اموال می گفت: به خدا هیچ کس از مسلمانان نیست مگر حقى در این مال دارد- خواه به او داده شود خواه نه- حتى اگر یک چوپان در شهر عدن باشد. «3»
و می گفت: از بستگان رسول خدا (ص) آغاز کنید و همین‏طور نزدیکان به ایشان و نزدیکان به آن نزدیکان. و سیاهه ى حقوق را بر همین مبنا تنظیم کرد.
و به نقل بو عبید می گفت: پیامبر پیشواى ما است پس، از دودمان او شروع می کنیم و سپس به نزدیکان ایشان و نزدیکان به آن نزدیکان. «4»
و پیش از همه ى این‏ها شیوه ى خداوندى درباره ى اموال در آیاتى چند از قرآن آمده مثل:
1- و بدانید که آن چه از چیزى غنیمت بردید پس یک پنجم آن از خدا است و از رسول و خویشان وى و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان (انفال 41)
2- صدقات فقط براى مستمندان و تهیدستان و کارگزاران آن است و براى کسانى از نامسلمانان که دل ایشان با گرفتن آن نرم شود و نیز براى آزادى بندگان و دادن وام وامداران و صرف در راه خدا و یارى به درماندگان در سفر، قانونى است از سوى خدا و خدا دانا و فرزانه است (توبه 59)
3- آن چه خداوند از مال ایشان نصیب پیغمبر خویش کرد، اسبى و  شترى بر آن نتاختید ولى خداوند پیغمبران خویش را به هر که خواهد مسلط کند و خدا بر هر چیز توانا است. هر چه خدا از اموال مردم این دهکده ها نصیب پیغمبر خویش کرد از آن خدا و پیغمبر و خویشاوندان وى و یتیمان و تهیدستان و در راه ماندگان است (حشر 6/7)
این سنت خدا است و سنت پیامبرش ولى عثمان آن چه را در قرآن عزیز بوده فراموش کرده و با قانونى که پیامبر اکرم درباره ى اموال آورده به مخالفت برخاسته و از روش گذشتگانش روى بر تافته و از جاده ى عدل و انصاف دور شده و فرزندان خاندان فرومایه اش را پیش انداخته، همان میوه هاى شجره ى ملعونه اى را که نامشان در قرآن آمده و همان مردان تباهکار و هرزه و میگسار و بد سگال را.
از آن زشت کردار نفرین شده شان بگیر تا آن سوگند پیشه ى حقیر که عیبجو و پادوى سخن چینى است. آرى اینان را عثمان از بزرگان نیکوکار ملت و از افراد صحابه ى پیامبر برتر می شمرد و از مال مسلمانان به یکایک از خویشانش ملیون ملیون پاره هاى زر و سیم می بخشید- بدون آن که هیچ حساب و کتابى را نگهدارد- و ایشان را بر همه ى افراد دیگر- هر که باشند و هر قدر به پیغمبر نزدیک باشند- مقدم می داشت و هیچ کس هم جرأت نمی کرد به کار امر بمعروف و نهى از منکر پردازد چرا که به چشم خود می دیدند با کسانى که به این دو کار واجب برمی خیزند با چه روش سنگدلانه اى رفتار می کند و چه پرده دری ها و تبعیدها، و چه کتک‏ها با آن شلاقش که از شلاق عمر هم سخت‏تر بود «1» و به دنبال آن هم تازیانه و چوبدستى او می آمد «2» و اینک نمونه اى چند از برنامه اى که خلیفه درباره ى اموال پیاده کرد.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 337

متن عربی

30- رأی الخلیفة فی الأموال و الصدقات

لم تکن فدک ببدع من سائر الأموال من الفی‏ء و الغنائم و الصدقات عند الخلیفة بل کان له رأی حرّ فیها و فی مستحقّیها، کان یرى المال مال اللَّه، و یحسب نفسه ولیّ المسلمین، فیضعه حیث یشاء و یفعل فیه ما یرید، فقام کما قال مولانا أمیر المؤمنین: «نافجاً حضنیه بین نثیله و مُعتلفه، و قام معه بنو أبیه یَخضمون مال اللَّه خَضمة الإبل نبتة الربیع» «1».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 337

کان یصل رحمه بمال یستوی فیه المسلمون کلّهم، و لکلّ فرد من الملأ الدینیّ منه حقّ معلوم للسائل و المحروم، لا یسوغ فی شرعة الحقّ و ناموس الإسلام المقدّس حرمان أحد من نصیبه و إعطاء حقّه لغیره من دون مرضاته.

جاء عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فی الغنائم: «للَّه خمسه و أربعة أخماس للجیش، و ما أحد أولى به من أحد، و لا السهم تستخرجه من جنبک، لیس أنت أحقّ به من أخیک المسلم» «1».

و کان صلى الله علیه و آله و سلم إذا جاءه فی‏ء قسّمه من یومه فأعطى ذا الأهل حظّین، و أعطى العزب حظّا «2».

و السنّة الثابتة فی الصدقات أنّ أهل کلّ بیئة أحقّ بصدقتهم ما دام فیهم ذو حاجة، و لیس الولایة على الصدقات للجبایة و حملها إلى عاصمة الخلافة و إنّما هی للأخذ من الأغنیاء و الصرف فی فقراء محالّها،

و قد ورد فی وصیّة رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم معاذاً حین بعثه إلى الیمن یدعوهم إلى الإسلام و الصلاة أنّه قال: «فإذا أقرُّوا لک بذلک فقل لهم: إنّ اللَّه قد فرض علیکم صدقة أموالکم تُؤخذ من أغنیائکم فتردّ فی فقرائکم» «3».

قال عمرو بن شعیب: إنّ معاذ بن جبل لم یزل بالجند إذ بعثه رسول اللَّه إلى الیمن حتى مات النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم و أبو بکر، ثمّ قدم على عمر فردّه على ما کان علیه فبعث

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 338

إلیه معاذ بثلث صدقة الناس، فأنکر ذلک عمر و قال: لم أبعثک جابیاً و لا آخِذَ جزیة، و لکن بعثتک لتأخذ من أغنیاء الناس فتردّها على فقرائهم. فقال معاذ: ما بعثت إلیک بشی‏ء و أنا أجد أحداً یأخذه منّی. الحدیث «1».

و من کتاب لمولانا أمیر المؤمنین إلى قثم بن العبّاس یوم کان عامله على مکة: «و انظر إلى ما اجتمع عندک من مال اللَّه فاصرفه إلى من قبلک من ذوی العیال و المجاعة مصیباً به مواضع الفاقة و الخلّات، و ما فضل عن ذلک فاحمله إلینا لنقسّمه فیمن قبلنا» نهج البلاغة «2» (2/128).

و قال علیه السلام لعبد اللَّه بن زمعة لمّا قدم علیه فی خلافته یطلب منه مالًا: «إنّ هذا المال لیس لی و لا لک، و إنّما هو فی‏ء للمسلمین و جلب أسیافهم، فإن شرکتهم فی حربهم کان لک مثل حظّهم، و إلّا فجناة «3» أیدیهم لا تکون لغیر أفواههم». نهج البلاغة «4» (4611).

و من کلام له علیه السلام: «إنّ القرآن أُنزل على النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم و الأموال أربعة: أموال المسلمین فقسّمها بین الورثة فی الفرائض، و الفی‏ء فقسّمه على مستحقّیه، و الخمس فوضعه اللَّه حیث وضعه، و الصدقات فجعلها اللَّه حیث جعلها». راجع ما أسلفناه فی (6/77).

و أتى علیّا أمیر المؤمنین مال من أصبهان فقسّمه بسبعة أسباع ففضل رغیف فکسره بسبع [کِسَر] «5» فوضع على کلّ جزء کسرة ثمّ أقرع بین الناس أیُّهم یأخذ أوّل «6».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 339

و أتته علیه السلام امرأتان تسألانه عربیّة و مولاة لها، فأمر لکلّ واحدة منهما بکرّ من طعام و أربعین درهماً، فأخذت المولاة الذی أُعطیت و ذهبت، و قالت العربیّة: یا أمیر المؤمنین تعطینی مثل الذی أعطیت هذه و أنا عربیّة و هی مولاة؟ قال لها علیّ رضى الله عنه: إنّی نظرت فی کتاب اللَّه عزّ و جلّ فلم أرَ فیه فضلًا لولد إسماعیل على ولد إسحاق «1».

و لذلک کلّه کانت الصحابة لا ترتضی من الخلیفة الثانی تقدیمه بعضاً من الناس على بعض فی الأموال بمزیّة معتبرة کان یعتبرها فیمن فضّله على غیره، کتقدیم زوجات النبی صلى الله علیه و آله و سلم أُمّهات المؤمنین على غیرهنّ، و البدریّ على من سواه، و المهاجرین على الأنصار، و المجاهدین على القاعدین، من دون حرمان أیّ أحدٍ منهم «2»، و کان یقول على صهوات المنابر: من أراد المال فلیأتنی فإنّ اللَّه جعلنی له خازناً و قاسماً «3».

و یقول بعد قراءة آیات الأموال: و اللَّه ما من أحد من المسلمین إلّا و له حقّ فی هذا المال أُعطی منه أو مُنِع حتى راعٍ بعدن «4».

و یقول: أبدأ برسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم ثمّ الأقرب فالأقرب إلیه. فوضع الدیوان على ذلک.

و فی لفظ أبی عبید: إنّ رسول اللَّه إمامنا فبرهطه نبدأ، ثمّ بالأقرب فالأقرب «5».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏8، ص: 340

و قبل هذه کلّها سنّة اللَّه فی الذکر الحکیم حول الأموال مثل قوله تعالى:

1- (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ‏) «1».

2- (إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ‏) «2».

3- (وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ* ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ‏) «3».

هذه سنّة اللَّه و سنّة نبیّه غیر أنّ الخلیفة عثمان نسی ما فی الکتاب العزیز، و شذّ عمّا جاء به النبیُّ الأقدس فی الأموال، و خالف سیرة من سبقه، و تزحزح عن العدل و النصفة، و قدّم أبناء بیته الساقط، أثمار الشجرة الملعونة فی کتاب اللَّه، رجال العیث و العبث؛ و الخمور و الفجور، من فاسق إلى لعین؛ إلى حلّاف مهین همّاز مشّاء بنمیم، و فضّلهم على أعضاء الصحابة و عظماء الأُمّة الصالحین، و کان یهب من مال المسلمین لأحد من قرابته قناطیر مقنطرة من الذهب و الفضّة من دون أیّ کیل و وزن، و یؤثرهم على من سواهم کائناً من کان من ذی قربى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم و غیرهم. و لم یکن یجرؤ أحد علیه بالأمر بالمعروف و النهی عن المنکر لما کان یرى سیرته الخشنة مع أُولئک القائمین بذلک الواجب، و یشاهد فیهم من الهتک و التغریب و الضرب بدرّة کانت أشدّ من الدرّة العمریّة «4» مشفوعة بالسوط و العصا «5»، و إلیک نبذة من سیرة الخلیفة فی الأموال: