اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۱۱ خرداد ۱۴۰۲

نظر علمای شیعه درباره «محدّث» و دروغ های قصیمی

متن فارسی

ثقة الاسلام کلینى در کتاب «اصول کافى» صفحه 84 تحت عنوان «فرق میان رسول و نبى و محدث» چهار حدیث درباره آن آورده است:
یکى از آنها را از «برید» و او از امام باقر و صادق علیهما السلام ذیل آیه «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبى و لا محدث» چنین آورده است: «برید می گوید: به امام عرض کردم: فدایت شوم، این کلمه (محدث) در قرائت ما نیست «1» و بر فرض، رسول و نبى و محدث کی ها هستند؟ فرمود: رسول کسى است که فرشته بر او ظاهر می شود و با او سخن می گوید، و نبى کسى است که در خواب می بیند.
و چه بسا نبوت و رسالت در یک فرد جمع می شود، و محدث کسى است که صدا را می شنود، ولى فرشته را نمی بیند. برید می گوید، گفتم، خدا شایسته ات بگرداند چگونه می تواند بفهمد آنچه را که در خواب دیده درست است و از ناحیه فرشته است؟ فرمود: خداوند به او چنان توفیق می دهد که آن را می فهمد، خداوند با قرآنتان کتاب‏هاى آسمانى و با پیامبرتان پیامبرى را ختم کرده است».
و حدیث دیگر نیز همینطور میان رسول و نبى و محدث فرق گذاشته است.
و دو حدیث دیگر نیز به تفصیل یاد شده است، یکى از آنها از «زرارة» است که می گوید:
از امام باقر علیه السلام از قول خدا «و کان رسولا نبیا» پرسیدم که منظور از رسول و نبى کیست؟ فرمود: نبى کسى است که در خواب می بیند و فرشته را مشاهده می کند. گفتم: منزلت امام چیست؟ فرمود: صدا را می شنود و در خواب نمی بیند و فرشته را مشاهده نمی کند. آنگاه این آیه را وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ‏ و لا محدث قرائت فرمود.
و دیگرى از «اسماعیل بن مرار» است که می گوید: حسن بن عباس معروف نامه اى به امام رضا علیه السلام نوشت که: قربانت گردم به من خبر بده که چه فرقى میان رسول و نبى و امام است؟ امام در جوابش نوشت یا گفت: رسول، کسى است که جبرئیل بر او نازل می شود، و او را می بیند و کلامش را می شنود و بر او وحى نازل می شود و چه بسا در خواب می بیند همانند رؤیاى حضرت ابراهیم علیه السلام.
نبى کسى است که گاهى کلام را می شنود و گاهى هم شخص را می بیند و کلام را نمی شنود، و امام کسى است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند.
تمام آنچه که در این باب کافى بوده همین است و صفحه 135 همان کتاب تحت عنوان «امامان علیهم السلام محدثون و تفهیم شدگان اند» پنج حدیث آورده است:
یکى از آنها از «حمران بن اعین» است که می گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: على (ع) محدث بوده است. وقتى که برگشتم پیش اصحابم به آن‏ها گفتم که چیز عجیبى برایتان آوردم، گفتند: چیست؟ گفتم: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: على علیه السلام محدث است، آنها گفتند: چه کارى کردى چرا نپرسیدى کى به او حدیث می کند؟!
برگشتم خدمت امام و به او عرض کردم: آنچه که به من فرموده بودى به اصحابم گفتم آنان پرسیدند: کى به او حدیث می کند؟ امام فرمود: فرشته به او حدیث می کند، گفتم: یعنى می فرمائید که او پیامبر است؟ حضرت دستش را به علامت نفى تکان داد و فرمود: او همانند همراه سلیمان و موسى است و یا مانند ذى القرنین است مگر به شما نرسیده که رسول خدا فرموده است: در میان شما مانند آنها است؟!
و حدیث دیگر ملخصش این است: امیر المؤمنین على علیه السلام که قاتلش را می شناخت و امور مهمى را که براى مردم بازگو می کرد، وسیله این آیه مبارکه «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبى و لا محدث» بود. و دو حدیث دیگر، یکى این است که: اوصیاء محمد (ص) «محدثون» اند و دیگرى: امامان، علماء راستگوى تفهیم شده محدث هستند.
حدیث پنجم در معنى محدث این است که: صدا را می شنود و شخص را نمی بیند.
شیخ الطائفه در امالى خود صفحه 260 از ابى عبد اللّه آورده است که: على علیه السلام محدث بوده و سلمان نیز محدث بوده است. راوى می گوید، گفتم:
نشانه محدث چیست؟ فرمود: فرشته پیش او می آید و در دلش چنین و چنان ایجاد می کند.
و نیز از ابى عبد اللّه علیه السلام آورده است: از ما کسى است که در دلش وارد می شود و بعضى دیگر در دلش انداخته می شود و برخى دیگر مورد خطاب قرار می گیرد.
و از «حرث نصرى» آورده است که او می گوید: به امام ششم گفتم: چیزى که از امام سؤال می شود و در آن باره چیزى پیششش نیست از کجا آن را مى- داند؟ فرمود: در دلش وارد می شود، یا در گوشش می زند. و به حضرت گفته شد:
هنگامى که سؤال شود چگونه جواب می دهد؟ فرمود: از روى الهام و شنیدن و چه بسا با هر دو و «صفار» در «بصائر الدرجات» از حمران بن اعین آورده است که به امام پنجم عرض کردم: آیا به من نفرمودى که: على علیه السلام «محدث» است؟
فرمود: چرا، گفتم: کى به او حدیث می کرد؟ فرمود: فرشته، گفتم: او پیامبر است یا رسول؟ فرمود: مثل او همانند همراه سلیمان و همراه موسى و ذى القرنین است، آیا به شما نرسیده که از على در مورد ذى القرنین پرسش کردند که او پیامبر است؟ فرمود: خیر او بنده اى است که خدا را دوست داشته خدا نیز او را دوست می داشته، خیرخواه مردم در راه خدا بوده و خدا نیز خیر خواهش بوده است».
و نیز از حمران نقل کرده که او گفته است: به امام پنجم عرض کردم:
موقعیت علماء (امامان) تا چه اندازه است؟ فرمود: همانند: مقام ذى القرنین و همراه سلیمان و داود».
و از «برید» نیز نقل می کند که گفته است: به امام پنجم و ششم عرض کردم: مقام و مرتبه شما تا چه اندازه است و به چه کسانى از گذشتگان شباهت دارید؟ فرمودند: همانند همراه موسى و ذى القرنین».
و از عمار نیز نقل کرده که گفته است: به امام پنجم عرض کردم: آنان (- امامان) داراى چه مرتبه و مقامى هستند؟ آیا پیامبرند؟ فرمود: خیر، آنان دانایانند و منزلت آنان همانند ذى القرنین است در دانش و همراه موسى و همراه سلیمان».

داورى و انصاف
اینها که برشمردیم قسمت عمده روایات شیعه در باب «محدث» بودن خاندان عصمت و طهارت بود که این نوع روایات زیاد است و در کتب شیعه پراکنده است. «1»
و مفاد این روایات، همواره جزء اعتقاد عموم شیعه در گذشته و حال بوده و فشرده آن چنین است: در میان امت اسلام، همانند امم گذشته افرادى هستند «محدث»، امیر المؤمنین و فرزندانش که امامان بعد از اویند، همان دانایان و محدثونند نه پیامبر، و این صفت منحصر به آنها و مخصوص به منصب امامتشان نیست، بلکه دختر پیغمبر فاطمه زهرا سلام اللّه علیها و سلمان فارسى نیز داراى این مقامند. آرى همه امامان «محدثند» اما هر محدثى امام نیست. و همانطور که در سابق گفتیم: «محدث» کسى است که حقائق را به یکى از راه هائى که در روایات گذشته تفصیل داده شده بداند، این است معنى محدث در نظر شیعه نه چیز دیگر.
و آخرین گفتار پیش شیعه و سنى درباره محدث همین است و بخصوص هر دو طائفه در این باب همین‏ها بود که گفته آمد. بنابراین چنانکه ملاحظه می کنید:
هیچ اختلافى میان شیعه و دیگر مذاهب اسلامى در این باره وجود ندارد، جز آنکه شیعه عمر را از «محدثین» نمی داند و این هم به خاطر سیره خاص او در مورد علم است که تاریخ براى ما روشن کرده است و فعلا در مقام بیان آن نیستیم «1».
آیا معقول است این حقیقتى را که مورد اتفاق شیعه و سنى در مورد «محدث بودن» است نسبت به طائفه اى فضیلت بزرگ شمرده شود و نسبت به دیگران گمراهى و منقصت؟!!
با من بیا تا از دروغگوى حجاز (عبد اللّه قصیمى)، جرثومه نفاق و بذرافشان فساد در جامعه اسلامى بپرسیم که چگونه در کتابش «الصراع بین الاسلام و الوثنیة» نظر می دهد که: امامان اهل بیت به نظر شیعه انبیاء هستند و به آن‏ها وحى می شود و فرشتگان براى آنان وحى می آورند و شیعیان درباره فاطمه و امامان از فرزندانش همان چیزى را که درباره انبیاء قائلند، درباره آنان معتقدند»!!!
او در این اظهار نظر به مکاتبه «حسن بن عباس» که در کافى ذکر شده و ما در صفحات قبل آن را آورده ایم، استناد کرده است.
چرا این مرد نمی فهمد که این افتراها و تهمت‏ها نسبت به امت بزرگى که آراء شایسته اش جهانگیر شده جز انکار مسأله «محدث بودن» که در قرآن مجید آمده و تکلم کردن فرشتگان با امامان اهل بیت و مادرشان فاطمه علیهم السلام نیست در صورتیکه همه مسلمین در این باره اتفاق دارند؟!
آیا شیعه با قبول اصل «محدث بودن» می تواند بگوید که: عمر بن خطاب و دیگران طبق عقیده عامه پیامبرند و فرشتگان بر آنان نازل می شده و وحى می رسانده اند؟!
اما شیعه هیچ گاه دروغ و تهمت را در عواطف مذهبى راه نمی دهد و از هیچ فردى از شیعه واقعى شنیده نشده است: بزرگى را متهم به دروغ و مطالب ناروا کند و حاشا که امتى را به چیزهائى متهم کند که از آن بدور است.
آیا پیش روى این مرد نصوص صریح شیعه مبنى بر اینکه امامان علیهم السلام عالمانند نه انبیاء نبوده است؟
آیا صریح این احادیث نبوده که مثل امامان اهل بیت همانند مثل همراه موسى و سلیمان و ذى القرنین است؟
آیا در «کافى» همان بابى که او گفتار امام باقر و صادق علیهما السلام را عوضى نقل کرده نبوده است: «خداوند با قرآنتان کتاب‏هاى آسمانى را پایان داده و با پیامبرتان نبوت را ختم کرده است»؟!
چرا، تمام اینها در برابر دیدگانش قرار داشته، اما از کوزه برون تراود آنچه که در اوست و کسى که فرزند ناپاک روح اموى و حامل انگیزه هاى نادرست باشد، طبعا ملازم با پستى و رذالت است و از فحش و ناسزا بدور نخواهد بود، و از خصوصیات زاده اموى این است که همانند افعى نیش می زند و هتک ناموس مسلمین می کند و با زبان زشت به آنان حمله می کند و به اهل بیت و شیعه اش به پیروى از اسلاف ناپاک و پلیدش افترا و تهمت می زند!!
و اینک نص گفتارش را در اینجا می آوریم، تا انسان جستجوگر با بصیرت کامل بتواند مقاصد شوم و کوشش‏هاى پی گیر این مرد را در مورد ایجاد اختلاف میان امت اسلام، و شق عصاى مسلمین از راه دروغ و تهمت دریابد.
او در کتاب «الصراع» جلد 1 صفحه 1 می نویسد: «بنظر شیعه به امامان اهل بیت، وحى می شود. در کافى گفته است: حسن بن عباس نامه اى به امام رضا نوشت و پرسید: میان رسول و نبى و امام چه فرقى است؟ او در جواب گفت: رسول کسى است که جبرئیل بر او نازل می شود و او را می بیند و کلامش را می شنود و وحى بر او نازل می گردد، و نبى گاهى سخن را می شنود و گاهى شخص را می بیند و سخن را نمی شنود، و امام کسى است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند، امامان هیچ کارى انجام نمی دهند، مگر با پیمانى از خدا و فرمانى از او هیچ گاه از آن تجاوز نمی کنند. و نیز در کافى نصوص متعدده دیگرى در این باره وجود دارد،
پس امامان به نظر شیعه پیامبرند و به آنها وحى می شود و رسول نیز هستند زیرا آنان همانند رسولان مأمور به تبلیغ چیزهائى که به آنها وحى شده نیز می باشند!!
و در جلد 2 صفحه 35 همان کتاب می نویسد: در جزء اول این کتاب گفته ایم:
شیعه می پندارد که به امامان اهل بیت وحى می شود و فرشتگان از ناحیه خدا و آسمان برایشان وحى می آورند.
و گذشت گفتارشان که: امامان، کارى نمی کنند و سخنى نمی گویند مگر با وحى الهى و نیز گذشت که: به نظر شیعه فرق میان محمد و امامان از ذریه اش این است که: محمد فرشته اى را که برایش وحى می آورد می بیند، اما امامان وحى و صداى فرشته را می شنوند، ولى شخص او را نمی بینند، و همین است فرق میان نبى و امام، و رسول و امام پیش شیعه، و معلوم است که این در حقیقت فرق نیست.
پس امامان از اهل بیت پیش شیعه انبیاء و رسولانند به هر معنائى که براى آنها باشد، زیرا کسى که نبى و رسول است، انسانى است که خداوند رسالتش را به او وحى کرده و به او تکلیف نموده که آن را تبلیغ و پخش نماید، خواه وحى خدا به او با واسطه فرشته باشد یا نه و خواه واسطه را ببیند یا نه، بلکه تنها از او بشنود و درک کند، و به اتفاق دیدن فرشته دخالتى در حقیقت معنى نبى و رسول ندارد و لذا می گویند: رسول، انسانى است که به او وحى شده و مأمور گشته که آن را تبلیغ نماید.
و نبى انسانى است که به او وحى شده اما مأمور به تبلیغ نیست.
بنابراین دیدن فرشته دخالتى در حقیقت معنى نبى و رسول ندارد و این واقعیتى است که همه در آن باره متفقند. پس شیعه آنچه را که درباره انبیاء و رسولان معتقد است درباره فاطمه و امامان از فرزندانش نیز عقیده دارد. آنها می پندارند که: آنان معصومند و به آنها وحى می شود و فرشتگان بر آنها با فرمان‏هاى الهى نازل می گردند و براى آنان معجزاتى است که کوچکترین آنها مرده زنده
کردن است، چنانکه در بهترین کتاب‏هایشان (کافى) تصریح کرده اند»!!
إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ‏ «قطعا دروغ را کسانى که ایمان بخدا ندارند نسبت می دهند، اینان همان دروغگویان اند» «1».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 74

متن عربی

نصوص الشیعة:

فأخرج ثقة الإسلام الکلینی فی کتابه أصول الکافی «2» (ص 84) تحت عنوان- باب الفرق بین الرسول و النبیّ و المحدَّث- أربعة أحادیث، منها: بإسناده

عن بُرید، عن الإمامین الباقر و الصادق- صلوات اللَّه علیهما- فی قوله عزّ و جلّ فی سورة الحجّ «3» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ‏) وَ لا مُحَدَّث. قال بُرید: قلت: جُعِلتُ فداک لیست هذه قراءتنا «4» فما الرسول و النبیّ و الُمحَدَّث؟ قال: «الرسول الذی یظهر له الملک فیکلّمه، و النبیّ هو الذی یرى فی منامه، و ربّما اجتمعت النبوّة و الرسالة لواحد، و المحدَّث الذی یسمع الصوت و لا یرى الصورة». قال: قلت أصلحک اللَّه کیف یعلم أنّ الذی رأى فی النوم حقٌّ و أنّه من الملک؟ قال: «یوفّق لذلک حتى یعرفه، و لقد ختم اللَّه عزّ و جلّ بکتابکم الکتب، و ختم بنبیّکم الأنبیاء».

و حدیث آخر أیضاً فصّل بهذا البیان بین النبیّ و الرسول و المحدَّث، و حدیثان بالتفصیل المذکور غیر أنّ فیهما مکان لفظة المحدَّث، الإمام؛ أحدهما

عن زرارة قال: سألتُ أبا جعفر علیه السلام عن قول اللَّه عزّ و جلّ: (وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا) ما الرسول و ما

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 75

النبیّ؟ قال: «النبیّ الذی یرى فی منامه و یسمع الصوت و لا یعاین المَلک، و الرسول الذی یسمع الصوت و یرى و یعاین الملک»، ثمّ تلا هذه الآیة (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ‏) و لا مُحَدَّث.

و الثانی:

عن إسماعیل بن مرار، قال: کتب الحسن بن العبّاس المعروف إلى الرضا علیه السلام: جُعلتُ فداک أخبرنی ما الفرق بین الرسول و النبیّ و الإمام؟ قال: فکتب- أو قال-: «الفرق بین الرسول و النبیّ و الإمام؛ أنّ الرسول الذی ینزل علیه جبرئیل علیه السلام فیراه و یسمع کلامه و ینزل علیه الوحی، و ربّما رأى فی منامه نحو رؤیا إبراهیم علیه السلام؛ و النبیّ ربّما سمع الکلام و ربّما رأى الشخص و لم یسمع؛ و الإمام هو الذی یسمع الکلام و لا یرى الشخص».

هذا تمام ما فی هذا الباب من الکافی «1»،

و أخرج فی (ص 135) تحت عنوان- باب أنّ الأئمّة: مُحدَّثون مُفهّمون- خمسة أحادیث منها، عن حمران بن أعین، قال: قال أبو جعفر علیه السلام: «إنّ علیّا کان مُحدَّثاً» فخرجتُ إلى أصحابی فقلتُ: جئتکم بعجیبة. فقالوا: و ما هی؟ فقلت: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: کان علیٌّ مُحدَّثاً، فقالوا: ما صنعت شیئاً ألا سألته من کان یحدِّثه؟ فرجعت إلیه فقلت: إنی حدّثت أصحابی بما حدّثتنی فقالوا: ما صنعت شیئاً ألا سألته من کان یحدّثه؟ فقال لی: «یحدِّثه ملَک». قلت: تقول إنّه نبیٌّ؟ قال: فحرّک یده هکذا، «أو کصاحب سلیمان، أو کصاحب موسى، أو کذی القرنین، أ وَ ما بلغکم أنّه قال: و فیکم مثله».

و حدیث آخر «2» ما ملخّصه: أنّ علیّا- أمیر المؤمنین- کان یعرف قاتله و یعرف الأمور العظام التی کان یحدّث بها الناس، بقول اللَّه عزّ ذکره: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ‏) وَ لا مُحَدّث.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 76

و حدیثان آخران «1» أحدهما: أنّ أوصیاء محمد صلى الله علیه و آله و سلم محدَّثون. و الثانی: الأئمّة علماء صادقونَ مُفهَّمونَ مُحدَّثون. و الحدیث الخامس فی معنى المُحدَّث، و أنّه یسمع الصوت و لا یرى الشخص. و لیس فی هذا الباب من کتاب الکافی غیر ما ذکرناه.

و روى شیخ الطائفة فی أمالیه «2» (ص 260) بإسناده عن أبی عبد اللَّه علیه السلام قال: «کان علیّ علیه السلام محدَّثاً، و کان سلمان محدَّثاً»، قال: قلت: فما آیة المحدَّث؟ قال: «یأتیه ملکٌ فینکت فی قلبه کیت کیت».

و بالإسناد عن أبی عبد اللَّه علیه السلام قال: منّا من یُنکت فی قلبه؛ و منّا من یُقذَف فی قلبه، و منّا من یُخاطب.

و بإسناده عن الحرث النصری قال: قلت لأبی عبد اللَّه علیه السلام: الذی یُسأل عنه الإمام و لیس عنده فیه شی‏ءٌ من أین یعلمه؟ قال: «یُنکَت فی القلب نکتاً، أو یُنقَر فی الأذن نقراً». و قیل لأبی عبد اللَّه علیه السلام: إذا سُئلَ کیف یُجیب؟ قال: «إلهامٌ و سماعٌ و ربّما کانا جمیعاً».

و روى الصفّار بإسناده فی بصائر الدرجات «3» عن حمران بن أعین قال: قلتُ لأبی جعفر علیه السلام: أ لستَ حدّثتنی أنّ علیّا کان مُحدَّثاً؟ قال: «بلى». قلتُ: من یحدِّثه؟ قال: «ملَکٌ». قلتُ: فأقول: إنّه نبیٌّ أو رسولٌ؟ قال: «لا. بل مَثَلُه مَثل صاحب سلیمان، و مثَل صاحب موسى، و مثَل ذی القرنین، أما بلغک أنّ علیّا سُئل عن ذی القرنین، فقالوا: کان نبیّا؟ قال: لا. بل کان عبداً أحبّ اللَّه فأحبّه، و ناصح اللَّه فناصحه».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 77

و بإسناده عن حمران قال: قلتُ لأبی جعفر علیه السلام ما موضع العلماء؟ قال: «مثل ذى القرنین، و صاحب سلیمان، و صاحب داود».

و بالإسناد عن بُرید قال: قلتُ لأبی جعفر و أبی عبد اللَّه علیهما السلام: ما منزلکم؟ بمن تشبَّهون ممّن مضى؟ فقال: «کصاحب موسى، و ذی القرنین، کانا عالمین و لم یکونا نبیّین».

و بالإسناد عن عمّار قال: قلت لأبی عبد اللَّه علیه السلام: ما منزلتهم؟ أنبیاءٌ هم؟ قال: «لا. و لکن هم علماء کمنزلة ذی القرنین فی علمه، و کمنزلة صاحب موسى، و کمنزلة صاحب سلیمان».

هذه جملةٌ من أخبار الشیعة فی الباب و هی کثیرةٌ مبثوثة فی کتبهم «1»، و هذه رءوسها، و مؤدّى هذه الأحادیث هو الرأی العام عند الشیعة سلفاً و خلفاً، و فذلکته:

إنّ فی هذه الأمّة أناساً محدَّثین کما کان فی الأمم الماضیة، و أمیر المؤمنین و أولاده الأئمّة الطاهرون علماء محدَّثون و لیسوا بأنبیاء. و هذا الوصف لیس من خاصّة منصبهم و لا ینحصر بهم، بل کانت الصدّیقة- کریمة النبیّ الأعظم- محدَّثة، و سلمان الفارسی محدَّثاً. نعم؛ کلّ الأئمّة من العترة الطاهرة محدَّثون، و لیس کلُّ محدَّث بإمام، و معنى المحدَّث: هو العالم بالأشیاء بإحدى الطرق الثلاث المفصّلة فی الأحادیث المتلوّة. هذا ما عند الشیعة لیس إلّا.

هذا منتهى القول عند الفریقین و نصوصهما فی المحدَّث، و أنت کما ترى لا یوجد أیّ خلاف بینهما، و لم تشذّ الشیعة عن بقیّة المذاهب الإسلامیّة فی هذا الموضوع بشی‏ء من الشذوذ إلّا فی عدم عدّهم عمر بن الخطّاب من المحدَّثین، و ذلک أخذاً بسیرته

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 78

الثابتة فی صفحات التاریخ من ناحیة علمه و لسنا فی مقام البحث عنه «1»، فهل من المعقول أن یُعَدّ هذا القول المتسالم علیه فی المحدَّث لأمّةٍ من قائلیه فضیلةً رابیةً، و على الأخرى منهم ضلالًا و منقصة؟ لاها اللَّه.

هلمَّ معی نسائل کیذبان الحجاز- عبد اللَّه القصیمی- جرثومة النفاق، و بذرة الفساد فی المجتمع، کیف یرى فی کتابه- الصراع بین الإسلام و الوثنیّة- أنّ الأئمّة من آل البیت عند الشیعة أنبیاء، و أنّهم یوحى إلیهم، و أنّ الملائکة تأتی إلیهم بالوحی، و أنّهم یزعمون لفاطمة و للأئمّة من وُلدها ما یزعمون للأنبیاء؟ و یستند فی ذلک کلّه على مکاتبة الحسن بن العبّاس المذکور (ص 47) نقلًا عن الکافی، هلّا یعلم هذا المغفّل أنّ هذه المفتریات و القذائف على أمّة کبیرة، أطلّت آراؤها الصالحة على أرجاء الدنیا، إنْ هی إلّا مآل القول بالمحدَّث الوارد فی الکتاب العزیز، و تکلّم الملائکة مع الأئمّة من آل البیت و أُمّهم فاطمة البتول کما هو مقتضى استدلاله، و أهل الإسلام کلّهم شرعٌ سواء فی ذلک. أ وَ للشیعیّ عندئذٍ أن یقول: إنّ عمر بن الخطّاب و غیره من المحدَّثین- على زعم العامّة- عندهم أنبیاء یوحى إلیهم، و إنَّ الملائکة تأتی إلیهم بالوحی؟ لکن الشیعة علماء حکماء لا یخدشون العواطف بالدجل و التمویه و قول الزور، و لا یُسمع لأحد من حملة روح التشیّع، و النزعة العلویّة الصحیحة، و مقتفی الآداب الجعفریّة أن یتّهم أمّة کبیرة بالطامّات، و حاشاها أن تُشوِّه سمعتها بالأکاذیب و الأفائک، و تقذف الأمم بما هی بریئة منه، أمَا کانت بین یدی الرجل تلکم النصوص الصریحة للشیعة على أنّ الأئمّة علماء و لیسوا بأنبیاء؟ أمَا کان صریح تلک الأحادیث بأنّ الأئمّة مَثَلهم کمَثَل صاحب موسى، و صاحب سلیمان، و ذی القرنین؟ أمَا کان

فی الکافی- فی الباب الذی قلبه الرجل على الشیعة- قول الإمامین الباقر و الصادق: «لقد ختم اللَّه بکتابکم الکتب و ختم بنبیّکم الأنبیاء»؟

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 79

نعم؛ هذه کلّها کانت بمرأى من الرجل غیر أنّ الإناء ینضح بما فیه، و ولید الروح الأمویّة الخبیثة و حامل نزعاتها الباطلة سَدِکٌ «1» بالقحّة و السفالة، و لا ینفکُّ عن الخنا و القذیعة، و من شأن الأمویّ أن یتفعّى «2» و یمین و یأفک، و یهتک ناموس المسلمین، و یسلقهم بألسنة حداد، و یفتری على آل البیت و شیعتهم اقتداءً بسلفه، و جریاً على شنشنته الموروثة، و نحن نورد نصّ کلام الرجل لیکون الباحث على بصیرةٍ من أمره، و یرى جهده البالغ فی تشتیت صفوف الأمّة، و شقِّ عصا المسلمین بالبهت و قول الزور، قال فی الصراع (1/1):

الأئمّة یوحى إلیهم عند الشیعة،

قال فی الکافی «3»: کتب الحسن بن العبّاس إلى الرضا یقول: ما الفرق بین الرسول و النبیّ و الإمام؟ فقال: «الرسول هو الذی ینزل علیه جبرئیل فیراه، و یسمع کلامه، و ینزل علیه الوحی، و النبیّ ربما یسمع الکلام، و ربّما رأى الشخص و لم یسمع، و الإمام هو الذی یسمع الکلام و لا یرى الشخص».

و قال: و الأئمّة لم یفعلوا شیئاً و لا یفعلونه إلّا بعهد من اللَّه و أمر منه لا یتجاوزونه. و فی الکتاب نصوصٌ أخرى متعدِدةٌ فی هذا المعنى، فالإئمّة لدى هؤلاء أنبیاء یوحى إلیهم، و رُسُل أیضاً، لأنَّهم مأمورون بتبلیغ ما یوحى إلیهم.

و قال فی (2/35): قد قدّمنا فی الجزء الأوّل: أنّ القوم یزعمون أنّ أئمّة أهل البیت یوحى إلیهم، و أنّ الملائکة تأتیهم بالوحی من اللَّه و من السماء، و تقدّم قولهم: إنّ الأئمّة لا یفعلون شیئاً و لا یقولونه إلّا بوحی من اللَّه، و تقدّم: أنّ الفرق عندهم بین محمد رسول اللَّه و بین الأئمّة من ذرّیته؛ أنّ محمداً کان یرى الملک النازل علیه بالوحی، و أمّا الأئمّة فیسمعون الوحی و صوت الملک و کلامه و لا یرون شخصه، و هذا هو

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 80

الفرق لدیهم بین النبیّ و الإمام، و بین الرسل و الأئمّة، و هو فرقٌ لا حقیقة له، فالأئمّة من آل البیت عندهم أنبیاء و رُسُل بکلّ ما فی کلمة النبیّ و الرسول من معنى؛ لأنَّ النبیّ الرسول هو إنسانٌ أوحى اللَّه إلیه رسالة و کُلِّف تبلیغها و نشرها، سواءٌ أ کان وحی اللَّه إلیه بواسطة الملک أم بلا واسطة، و سواءٌ أُرِی شخص تلک الواسطة أم لم یرَه، بل سمع منه و عقل عنه، هذا هو النبیّ الرسول. و رؤیة الملک لا دخل له فی حقیقة معنى النبیّ و الرسول بالإجماع، و لهذا یقولون: الرسول هو إنسانٌ أُوحی إلیه و أُمر بالبلاغ، و النبیُّ هو إنسانٌ أُوحی إلیه و لم یُؤمر بالبلاغ و لم یجعلوا لرؤیة الملک دخلًا فی حقیقة النبیّ و حقیقة الرسول، و هذا لا ینازع فیه أحدٌ من الناس، فالشیعة یزعمون لفاطمة و للأئمّة من ولدها ما یزعمون للأنبیاء و الرسُل من المعانی و الحقائق، فهم یزعمون أنّهم معصومون، و أنّهم یوحى إلیهم، و أنّ الملائکة تنزل علیهم بالرسالات، و أنّ لهم معجزات، أقلّها إحیاؤهم الأموات؛ کما یقولون فی أفضل کتبهم. انتهى.

 (إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ‏) «1»