ثقة الاسلام کلینى در کتاب «اصول کافى» صفحه 84 تحت عنوان «فرق میان رسول و نبى و محدث» چهار حدیث درباره آن آورده است:
یکى از آنها را از «برید» و او از امام باقر و صادق علیهما السلام ذیل آیه «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبى و لا محدث» چنین آورده است: «برید می گوید: به امام عرض کردم: فدایت شوم، این کلمه (محدث) در قرائت ما نیست «1» و بر فرض، رسول و نبى و محدث کی ها هستند؟ فرمود: رسول کسى است که فرشته بر او ظاهر می شود و با او سخن می گوید، و نبى کسى است که در خواب می بیند.
و چه بسا نبوت و رسالت در یک فرد جمع می شود، و محدث کسى است که صدا را می شنود، ولى فرشته را نمی بیند. برید می گوید، گفتم، خدا شایسته ات بگرداند چگونه می تواند بفهمد آنچه را که در خواب دیده درست است و از ناحیه فرشته است؟ فرمود: خداوند به او چنان توفیق می دهد که آن را می فهمد، خداوند با قرآنتان کتابهاى آسمانى و با پیامبرتان پیامبرى را ختم کرده است».
و حدیث دیگر نیز همینطور میان رسول و نبى و محدث فرق گذاشته است.
و دو حدیث دیگر نیز به تفصیل یاد شده است، یکى از آنها از «زرارة» است که می گوید:
از امام باقر علیه السلام از قول خدا «و کان رسولا نبیا» پرسیدم که منظور از رسول و نبى کیست؟ فرمود: نبى کسى است که در خواب می بیند و فرشته را مشاهده می کند. گفتم: منزلت امام چیست؟ فرمود: صدا را می شنود و در خواب نمی بیند و فرشته را مشاهده نمی کند. آنگاه این آیه را وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ و لا محدث قرائت فرمود.
و دیگرى از «اسماعیل بن مرار» است که می گوید: حسن بن عباس معروف نامه اى به امام رضا علیه السلام نوشت که: قربانت گردم به من خبر بده که چه فرقى میان رسول و نبى و امام است؟ امام در جوابش نوشت یا گفت: رسول، کسى است که جبرئیل بر او نازل می شود، و او را می بیند و کلامش را می شنود و بر او وحى نازل می شود و چه بسا در خواب می بیند همانند رؤیاى حضرت ابراهیم علیه السلام.
نبى کسى است که گاهى کلام را می شنود و گاهى هم شخص را می بیند و کلام را نمی شنود، و امام کسى است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند.
تمام آنچه که در این باب کافى بوده همین است و صفحه 135 همان کتاب تحت عنوان «امامان علیهم السلام محدثون و تفهیم شدگان اند» پنج حدیث آورده است:
یکى از آنها از «حمران بن اعین» است که می گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: على (ع) محدث بوده است. وقتى که برگشتم پیش اصحابم به آنها گفتم که چیز عجیبى برایتان آوردم، گفتند: چیست؟ گفتم: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: على علیه السلام محدث است، آنها گفتند: چه کارى کردى چرا نپرسیدى کى به او حدیث می کند؟!
برگشتم خدمت امام و به او عرض کردم: آنچه که به من فرموده بودى به اصحابم گفتم آنان پرسیدند: کى به او حدیث می کند؟ امام فرمود: فرشته به او حدیث می کند، گفتم: یعنى می فرمائید که او پیامبر است؟ حضرت دستش را به علامت نفى تکان داد و فرمود: او همانند همراه سلیمان و موسى است و یا مانند ذى القرنین است مگر به شما نرسیده که رسول خدا فرموده است: در میان شما مانند آنها است؟!
و حدیث دیگر ملخصش این است: امیر المؤمنین على علیه السلام که قاتلش را می شناخت و امور مهمى را که براى مردم بازگو می کرد، وسیله این آیه مبارکه «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبى و لا محدث» بود. و دو حدیث دیگر، یکى این است که: اوصیاء محمد (ص) «محدثون» اند و دیگرى: امامان، علماء راستگوى تفهیم شده محدث هستند.
حدیث پنجم در معنى محدث این است که: صدا را می شنود و شخص را نمی بیند.
شیخ الطائفه در امالى خود صفحه 260 از ابى عبد اللّه آورده است که: على علیه السلام محدث بوده و سلمان نیز محدث بوده است. راوى می گوید، گفتم:
نشانه محدث چیست؟ فرمود: فرشته پیش او می آید و در دلش چنین و چنان ایجاد می کند.
و نیز از ابى عبد اللّه علیه السلام آورده است: از ما کسى است که در دلش وارد می شود و بعضى دیگر در دلش انداخته می شود و برخى دیگر مورد خطاب قرار می گیرد.
و از «حرث نصرى» آورده است که او می گوید: به امام ششم گفتم: چیزى که از امام سؤال می شود و در آن باره چیزى پیششش نیست از کجا آن را مى- داند؟ فرمود: در دلش وارد می شود، یا در گوشش می زند. و به حضرت گفته شد:
هنگامى که سؤال شود چگونه جواب می دهد؟ فرمود: از روى الهام و شنیدن و چه بسا با هر دو و «صفار» در «بصائر الدرجات» از حمران بن اعین آورده است که به امام پنجم عرض کردم: آیا به من نفرمودى که: على علیه السلام «محدث» است؟
فرمود: چرا، گفتم: کى به او حدیث می کرد؟ فرمود: فرشته، گفتم: او پیامبر است یا رسول؟ فرمود: مثل او همانند همراه سلیمان و همراه موسى و ذى القرنین است، آیا به شما نرسیده که از على در مورد ذى القرنین پرسش کردند که او پیامبر است؟ فرمود: خیر او بنده اى است که خدا را دوست داشته خدا نیز او را دوست می داشته، خیرخواه مردم در راه خدا بوده و خدا نیز خیر خواهش بوده است».
و نیز از حمران نقل کرده که او گفته است: به امام پنجم عرض کردم:
موقعیت علماء (امامان) تا چه اندازه است؟ فرمود: همانند: مقام ذى القرنین و همراه سلیمان و داود».
و از «برید» نیز نقل می کند که گفته است: به امام پنجم و ششم عرض کردم: مقام و مرتبه شما تا چه اندازه است و به چه کسانى از گذشتگان شباهت دارید؟ فرمودند: همانند همراه موسى و ذى القرنین».
و از عمار نیز نقل کرده که گفته است: به امام پنجم عرض کردم: آنان (- امامان) داراى چه مرتبه و مقامى هستند؟ آیا پیامبرند؟ فرمود: خیر، آنان دانایانند و منزلت آنان همانند ذى القرنین است در دانش و همراه موسى و همراه سلیمان».
داورى و انصاف
اینها که برشمردیم قسمت عمده روایات شیعه در باب «محدث» بودن خاندان عصمت و طهارت بود که این نوع روایات زیاد است و در کتب شیعه پراکنده است. «1»
و مفاد این روایات، همواره جزء اعتقاد عموم شیعه در گذشته و حال بوده و فشرده آن چنین است: در میان امت اسلام، همانند امم گذشته افرادى هستند «محدث»، امیر المؤمنین و فرزندانش که امامان بعد از اویند، همان دانایان و محدثونند نه پیامبر، و این صفت منحصر به آنها و مخصوص به منصب امامتشان نیست، بلکه دختر پیغمبر فاطمه زهرا سلام اللّه علیها و سلمان فارسى نیز داراى این مقامند. آرى همه امامان «محدثند» اما هر محدثى امام نیست. و همانطور که در سابق گفتیم: «محدث» کسى است که حقائق را به یکى از راه هائى که در روایات گذشته تفصیل داده شده بداند، این است معنى محدث در نظر شیعه نه چیز دیگر.
و آخرین گفتار پیش شیعه و سنى درباره محدث همین است و بخصوص هر دو طائفه در این باب همینها بود که گفته آمد. بنابراین چنانکه ملاحظه می کنید:
هیچ اختلافى میان شیعه و دیگر مذاهب اسلامى در این باره وجود ندارد، جز آنکه شیعه عمر را از «محدثین» نمی داند و این هم به خاطر سیره خاص او در مورد علم است که تاریخ براى ما روشن کرده است و فعلا در مقام بیان آن نیستیم «1».
آیا معقول است این حقیقتى را که مورد اتفاق شیعه و سنى در مورد «محدث بودن» است نسبت به طائفه اى فضیلت بزرگ شمرده شود و نسبت به دیگران گمراهى و منقصت؟!!
با من بیا تا از دروغگوى حجاز (عبد اللّه قصیمى)، جرثومه نفاق و بذرافشان فساد در جامعه اسلامى بپرسیم که چگونه در کتابش «الصراع بین الاسلام و الوثنیة» نظر می دهد که: امامان اهل بیت به نظر شیعه انبیاء هستند و به آنها وحى می شود و فرشتگان براى آنان وحى می آورند و شیعیان درباره فاطمه و امامان از فرزندانش همان چیزى را که درباره انبیاء قائلند، درباره آنان معتقدند»!!!
او در این اظهار نظر به مکاتبه «حسن بن عباس» که در کافى ذکر شده و ما در صفحات قبل آن را آورده ایم، استناد کرده است.
چرا این مرد نمی فهمد که این افتراها و تهمتها نسبت به امت بزرگى که آراء شایسته اش جهانگیر شده جز انکار مسأله «محدث بودن» که در قرآن مجید آمده و تکلم کردن فرشتگان با امامان اهل بیت و مادرشان فاطمه علیهم السلام نیست در صورتیکه همه مسلمین در این باره اتفاق دارند؟!
آیا شیعه با قبول اصل «محدث بودن» می تواند بگوید که: عمر بن خطاب و دیگران طبق عقیده عامه پیامبرند و فرشتگان بر آنان نازل می شده و وحى می رسانده اند؟!
اما شیعه هیچ گاه دروغ و تهمت را در عواطف مذهبى راه نمی دهد و از هیچ فردى از شیعه واقعى شنیده نشده است: بزرگى را متهم به دروغ و مطالب ناروا کند و حاشا که امتى را به چیزهائى متهم کند که از آن بدور است.
آیا پیش روى این مرد نصوص صریح شیعه مبنى بر اینکه امامان علیهم السلام عالمانند نه انبیاء نبوده است؟
آیا صریح این احادیث نبوده که مثل امامان اهل بیت همانند مثل همراه موسى و سلیمان و ذى القرنین است؟
آیا در «کافى» همان بابى که او گفتار امام باقر و صادق علیهما السلام را عوضى نقل کرده نبوده است: «خداوند با قرآنتان کتابهاى آسمانى را پایان داده و با پیامبرتان نبوت را ختم کرده است»؟!
چرا، تمام اینها در برابر دیدگانش قرار داشته، اما از کوزه برون تراود آنچه که در اوست و کسى که فرزند ناپاک روح اموى و حامل انگیزه هاى نادرست باشد، طبعا ملازم با پستى و رذالت است و از فحش و ناسزا بدور نخواهد بود، و از خصوصیات زاده اموى این است که همانند افعى نیش می زند و هتک ناموس مسلمین می کند و با زبان زشت به آنان حمله می کند و به اهل بیت و شیعه اش به پیروى از اسلاف ناپاک و پلیدش افترا و تهمت می زند!!
و اینک نص گفتارش را در اینجا می آوریم، تا انسان جستجوگر با بصیرت کامل بتواند مقاصد شوم و کوششهاى پی گیر این مرد را در مورد ایجاد اختلاف میان امت اسلام، و شق عصاى مسلمین از راه دروغ و تهمت دریابد.
او در کتاب «الصراع» جلد 1 صفحه 1 می نویسد: «بنظر شیعه به امامان اهل بیت، وحى می شود. در کافى گفته است: حسن بن عباس نامه اى به امام رضا نوشت و پرسید: میان رسول و نبى و امام چه فرقى است؟ او در جواب گفت: رسول کسى است که جبرئیل بر او نازل می شود و او را می بیند و کلامش را می شنود و وحى بر او نازل می گردد، و نبى گاهى سخن را می شنود و گاهى شخص را می بیند و سخن را نمی شنود، و امام کسى است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند، امامان هیچ کارى انجام نمی دهند، مگر با پیمانى از خدا و فرمانى از او هیچ گاه از آن تجاوز نمی کنند. و نیز در کافى نصوص متعدده دیگرى در این باره وجود دارد،
پس امامان به نظر شیعه پیامبرند و به آنها وحى می شود و رسول نیز هستند زیرا آنان همانند رسولان مأمور به تبلیغ چیزهائى که به آنها وحى شده نیز می باشند!!
و در جلد 2 صفحه 35 همان کتاب می نویسد: در جزء اول این کتاب گفته ایم:
شیعه می پندارد که به امامان اهل بیت وحى می شود و فرشتگان از ناحیه خدا و آسمان برایشان وحى می آورند.
و گذشت گفتارشان که: امامان، کارى نمی کنند و سخنى نمی گویند مگر با وحى الهى و نیز گذشت که: به نظر شیعه فرق میان محمد و امامان از ذریه اش این است که: محمد فرشته اى را که برایش وحى می آورد می بیند، اما امامان وحى و صداى فرشته را می شنوند، ولى شخص او را نمی بینند، و همین است فرق میان نبى و امام، و رسول و امام پیش شیعه، و معلوم است که این در حقیقت فرق نیست.
پس امامان از اهل بیت پیش شیعه انبیاء و رسولانند به هر معنائى که براى آنها باشد، زیرا کسى که نبى و رسول است، انسانى است که خداوند رسالتش را به او وحى کرده و به او تکلیف نموده که آن را تبلیغ و پخش نماید، خواه وحى خدا به او با واسطه فرشته باشد یا نه و خواه واسطه را ببیند یا نه، بلکه تنها از او بشنود و درک کند، و به اتفاق دیدن فرشته دخالتى در حقیقت معنى نبى و رسول ندارد و لذا می گویند: رسول، انسانى است که به او وحى شده و مأمور گشته که آن را تبلیغ نماید.
و نبى انسانى است که به او وحى شده اما مأمور به تبلیغ نیست.
بنابراین دیدن فرشته دخالتى در حقیقت معنى نبى و رسول ندارد و این واقعیتى است که همه در آن باره متفقند. پس شیعه آنچه را که درباره انبیاء و رسولان معتقد است درباره فاطمه و امامان از فرزندانش نیز عقیده دارد. آنها می پندارند که: آنان معصومند و به آنها وحى می شود و فرشتگان بر آنها با فرمانهاى الهى نازل می گردند و براى آنان معجزاتى است که کوچکترین آنها مرده زنده
کردن است، چنانکه در بهترین کتابهایشان (کافى) تصریح کرده اند»!!
إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ «قطعا دروغ را کسانى که ایمان بخدا ندارند نسبت می دهند، اینان همان دروغگویان اند» «1».
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج5، ص: 74