در شماره دوم از سال اول نامه مصری «الوقت» که در سال 1367 چاپ شده گزارشی میخوانیم که متن آن چنین است:
(هیئت فتوا دهندگان در الازهر میگوید «در اسلام کمونیسم نیست»- به نقل از نامه نیکوی الاهرام)
وزارت داخله کتابی به پیشگاه استاد برتر سرپرست دانشگاه الازهر داد که نگارنده آن، پرداخته بود به بررسی در آئین یار دانای پیامبر ابوذر غفاری -خدا او را بیامرزد- و پژوهش را رسانده بود به این سخن که در اسلام کمونیسم هست کار وزارت نامبرده برای این بود که برداشت دین را در این باره بشناسد و بداند که آیا میشود این کتاب را در دسترس مردم گذاشت یا نه. پیشگاه استاد برتر نیز این کار را واگذار کرد به هیئت فتوا دهندگان در الازهر که با سرپرستی پیشگاه استاد شیخ عبد المجید سلیم مفتی پیشین و سرپرست این هیئت فراهم آمده و در پیرامون موضوع کتاب بحثی گسترده پیش کشیدند سپس فتوای خود را درباره آن بیرون داده و وزارت داخله نیز این فتوا را از پیشگاه استاد برتر تلقی کردهاند که این هم متن آن است -پس از سر آغاز- در اسلام کمونیسم نیست.
یکی از بنیادهای کیش اسلام احترام به مالکیت است و اینکه هر انسانی میتواند با بهرهبرداری- از راهها و دستافزارهای مشروع- بپردازد به فراهم آوردن دارایی و افزودن آن به هر گونه که میتواند و دوست میدارد و از همین راههاآنچه را میخواهد به مالکیت خود در آرد. توده یاران پیامبر و جز ایشان از آئین شناسان مجتهد، بر آن رفتهاند که در دارائی توانگران هیچ حقی برای دیگران نیست مگر همان چه را خداوند واجب کرده است از زکات و مالیات و هزینههایی که به همسر یا خویشاوندان خود باید داد و آنچه به خاطر پیشامدهایی زودگذر و انگیزههایی ویژه واجب میشود همچون یاری دردمندان و خوراک دادن به گرسنگان بیچاره و نیز مانند کفارهها و آنچه را برای دفاع از میهن و نگهداری نظام کشور بایسته است- اگر آنچه در خزانه دارایی توده مسلمانان است برای اینکار بسنده نباشد- و نیز برای سایر مهمات شایسته مردم، که در نامههای روشنگر قرآن و آئین نامههای پیامبر و نامههای فقه اسلامی این مطلب به گستردگی یاد شده. این بود بخششهای واجب، جز اینکه اسلام هر یک از مسلمانان را که توانایی داشته باشد بدان میخواند که با میل خود هر چه را از مالش بخواهد به کارهای خوب و نیکوکارانه برساند بدون اینکه ریخت و پاش بیهوده در این راه روا دارد چنانکه خداوند برتر میگوید: «دست خود را غل بسته به گردن خویش مدار و یکباره نیز آنرا مگشای تا سرزنش شده و حسرتزده ننشینی.» و چنانکه باز درباره بندگانش که ایشان را میستاید گوید: «آنان کسانیاند که چون انفاق کنند ریخت و پاش بیهوده ننمایند و تنگ نگیرند و تنگ چشمی ننمایند زیرا اعتدال در میان این دو است.» و چنانچه آئین نامه پیامبر در حدیثهای بسیار همین را میرساند ولی ابوذر غفاری- خدا از او خشنود باد- بر آن رفته که هر کس باید آنچه را از دارائیها که نزد او فراهم آمده اگر بیش از نیاز وی است در راه خدا- که راه خوبی و نیکوکاری باشد- بدهد و اندوختن آنچه بیش از نیاز او و بیش از هزینه خود و نانخورانش است بر وی روا نیست.
این بود شیوه ابوذر، و هیچیک از یاران پیامبر را نمیشناسیم که با وی همداستان باشند و بسیاری از دانشمندان مسلمانان نیز، پرداختهاند به انتقاد از شیوه او و به اینکه شیوه توده یاران پیامبر و شاگردانشان را درست بشمارند بگونهای که پس از آن، هیچ تردیدی نمیماند که ابوذر در برداشت خود راهی راست نپیموده و راستی آنکه این شیوهای شگفت است از یک یار بزرگوار پیامبر همچون ابوذر و این برای آن بوده که وی از بنیادهای اسلام و از آنچه حق روشن و آشکار است بدور بوده و از همین روی بود که مردم در روزگار خودش آنرا بر وی نپسندیدند و از آن به شگفت آمدند آلوسی در تفسیر خود پس از روشن ساختن شیوه او سخنی دارد که در طی آن میگوید: کسانی که بر ابوذر بر سر این ادعایش اعتراض داشتند زیاد شدند، مردم آیه ارث را بر او میخواندند و میگفتند: «اگر بایستی همه دارائیها را بخشید که دیگر موردی برای آیه ارث نمیماند» بر سر او فراهم میآمدند و هر جا پای مینهاد در پیرامون او بلوا راه میانداختند و این برداشت را از وی مایه شگفتی میشمردند. پایان
و از اینجا بر میآید که این برداشت، نادرست بوده و دارنده آن مجتهدی بوده که در اجتهاد خود خطا کرده و لغزش وی آمرزیده است بلکه بخاطر کوشش خود برای آگاهی از دستور خدا پاداش هم میگیرد ولی نمیتوان در آن راه نادرست از وی پیروی کرد و آنهم پس از آنکه نادرستیاش آشکار، و نیز روشن گردیده که با آنچه از نامه خدا و آئین نامه پیامبر او و بنیادهای کیش اسلام بر میآید سازشی ندارد.
و چون شیوه او انگیزه اخلال در سازمان کشور و موجب آشوب در میان مردم بود معاویه فرماندار شام از عثمان (ض) خواست که او را به مدینه برگرداند چرا که آن هنگام ابوذر در شام بود. پس خلیفه او را بخواست و ابوذر آغاز کرد به تثبیت شیوه خود و به فتوا دادن بر بنیاد آن و پراکندن آن در میان مردم. پس عثمان از وی خواست که در گوشهای دور از مردم سکنی گزیند و او در ربذه که جایی میان مکه و مدینه بود ساکن شد.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 501