ابن ابی الحدید در شرح خود 3/314 مینویسد: از عبد اللّه مأمون- که خداش بیامرزد- چنان معروف شده که میگفت به خدا سوگند که ابوطالب با ساختن این سرودها اسلام آورده بود:
«من؛ پیامبر- همان پیامبر خدای فرمانروا- را
با شمشیری یاری دادم که همچون آزرخشها میدرخشید
مانند پاسداری دلسوز از برانگیخته خدا پشتیبانی و پاسداری میکنم
چنان نیست که من در برابر دشمنان او به آرامش و نرمش رفتار کنم
و خود را همچون شتران خردسال که از نره شتر میترسند بنمایم
بلکه مانند شیر در بیشهای تنگ و پر درخت،
در برابرشان غرشی بلند سر میدهم»
سرودههای بالا را- با یک بیت افزونتر- در ص 24 از دیوان ابوطالب هم توان یافت.
سرور ما ابوطالب را سرودههائی هم هست که برای نجاشی نگاشت و این پس از آن بود که عمرو بن عاص به سوی کشور حبشه بیرون شد تا در نزد نجاشی برای جعفر بن ابیطالب و یارانش نیرنگی بیاندیشد و در این سرودهها نجاشی را بر آن میدارد که جعفر را گرامی دارد و از آنچه عمرو میگوید روی بگرداند و ابیات زیر از آن جمله است:
«کاش میدانستم که جعفر در میان مردم چگونه است؟
و نیز عمرو و دشمنان نزدیک پیامبر چگونه؟
و آیا جعفر و یاران او از نیکوکاریهای نجاشی بهرهای یافتند
یا بر انگیزنده بدیها از این کار جلو گرفت؟
بدان که تو به راستی با پرهیزت از کردار ناپسند، مردی بزرگ و بزرگوار هستی
که هر کس در کنار تو پناهی بجوید نومید نخواهد شد و میدانیم که
خداوند؛ برتری و توانائی تو و وسایل نیکو کاریات را افزون گردانیده و همه اینها با تو پیوند خورده» تاریخ ابن کثیر 3/77 شرح ابن ابی الحدید 3/314
ابن ابی الحدید در شرح خود 3/315 مینویسد: و هم از سرودههای مشهور او اینها است که خطاب به محمد گفته و به آن وسیله، نگرانی او را فرونشانده و دستور داده است تا دعوت خویش را آشکار سازد:
«دستهائی که تاخت میآرد و آزارهائی که از فریادهای سخت میبینی
تو را از پرداختن به حقی که برای اظهارش قیام کردهای مبادا باز دارد
زیرا چون تو به یاری ایشان توانگر شوی «1» دست تو دست من است
و در سختیها نیز من جان خود را در پیش جان تو سپر میگردانم.»
ابن هشام گفته: چون ابوطالب بترسید که مبادا انبوه تازیان، او را نیز با گروه وی روانه سازند قصیدهاش را که در آن به حرم مکه و به جایگاه خود در آن پناه جسته بگفت و با بزرگان قبیلهاش دوستی نمود و با این همه؛ ایشان و هم دیگران را در این سرودهها آگاه ساخت که هرگز رسول خدا (ص) را به دست ایشان نخواهد سپرد و هرگز چیزی در پشتیبانی او فرو گذار نخواهد کرد تا خود پیش از وی در راه او جان سپارد. و این است که گوید:
ای دو دوست من! «2» این نخستین سرزنشی نیست
که- درست یا نادرست- به گوش من میخورد
و چون دیدم که در این گروه، مهربانی و دوستی نیست
و همه دست افزارها و دست گیرهها را بریدهاند.
و آشکارا به کین توزی و گزند رسانی به ما برخاستهاند
و فرمان دشمن جدا شونده را بردهاند
با گروهی هم سوگند شدهاند که ما را متهم میدارند
و پشت سر ما از سر خشم، انگشت به دندان میگزند.
در برابر ایشان دل خویش را به نیزهای راست شکیبا میساختم
که چون آن را بکشند سر فرود آرد و هم به شمشیری بران از مرده ریگسروران.
به خدای مردم پناه میبرم از هر کس که به بدی درباره ما به نکوهشبرخیزد.
یا بیهوده پافشاری نمایدو از دشمنی که کینه خود را پنهان داشته و در عیبجوئی ما بکوشد
و از آن کس که چیزی به دین بیافزاید که ما نخواستهایم
سوگند به کوه ثور و به کسی که کوه ثبیر را در جای آن ایستاده داشت
و به کسی که بر کوه حرا بالا رفت و از آن فرود آمد
و سوگند به خانهای که در دل مکه است- به گونهای که شایسته خانه است-
و سوگند به خدا- که خدا هرگز غافل نیست-
و به سنگ سیاه- آنگاه که در هر بامداد و شام پیرامون آن را فرا گیرند
سوگند به خانه خدا شما دروغ گفتید، که ما مکه را رها میکنیم و کوچ مینمائیم «1»
مگر پس از آن که کار شما را دچار لرزش و اضطراب گردانیم
سوگند به خانه خدا، شما دروغ گفتید که: «ما کار محمد را به شکست میکشانیم.
و در راه پاسداری از او به نیزه پرانی و تیراندازی نخواهیم پرداخت و او
را به شما خواهیم سپرد» تا آنگاه که خود در پیرامون او به خاک افتیم و
همسران و فرزندان خود را به فراموشی سپاریم.
و گروهی با جنگ افزارهای آهنین در برابر شما چنان برخیزند که گوئی
شتران آبکشاند در زیر آبدست دان که چون در راه باشند آوازی از آنها برخیزد.
و تا آنگاه که بنگریم کینه ورزان از ضرب نیزه، بر روی در افتند
و مانند شترانی لنگ و بیمار گردند که با دشواری به کار بر میخیزد
و ما به خدا سوگند که اگر آنچه میبینم رنگ جدی به خود گیرد
البته شمشیرهای ما با پیکر بزرگانشان آشنا خواهد شد
و آن هم با دو بازوی جوانی همچون شهاب تیز تک و سرور که برادر و مورد
اعتماد من است و خود دلاوری پشتیبان حقیقت
ماهها و روزها و یکسال کامل بر ما گذشت
و پس از سال پیش هم سال آینده در پیش است.
این چیست که گروهی- پدر مباد تو را- از سروری پا کشیدهاند که برای پاسداری از آنچه بایسته است پیرامون آن را گرفته و از کسانی هم نیست که کارش به تباهی کشد و آنچه را بر گردن او است به گردن دیگران اندازد.
سپیدروئی که به آبروی او از ابر باران میخواهند
سرپرست کار پدر مردگان است و نگهبان بیوه زنان
مستمندان هاشمی به پناه او میشتابند
و در نزد وی در سایه رحمت و نعمت به سر میبرند
او را گواهی دادگر، از سوی خویش هست- با میزانی دادگرانه که به اندازه یک جو نیز کم نمیگذارد-
راستی را چه بیخردانه است پندارهای گروهی که:
به جای پیوند با ما، بستگی خلفیان و غیطلیان «1» را پذیرفتهاند
ما از برترین خاندانهای ریشهدار هاشمی و آل قصی هستم
و در نخستین کارهای سهمناک پیشگام بودهایم
همه گمنامان بیپروا و پست و بیخرد و تبهکار
از سهمیان و مخزومیان برای کینه ورزیدن با ما گرد آمده و همداستانشدهاند.
ای تبار عبد مناف! شما بهترین گروه خویش هستید،
پس هر بیرگ و ریشهای را که به نار است به شما چسبانیدهاند در کار خویش شریک نسازید
مگر نمیدانید فرزند ما؛ کسی نیست که نزد ما دروغگو شمرده شود و ما از سخنان یاوه پروائی نداریم
ارجمند سروری از آن مهتران که همه نیکوئیها را در خویش فراهم آوردهاند
و نسبت او به گوهر و شخصیتی برتر در مرز و بوم سر افرازیها میرسد.
به جان خودم چندان در دوستی احمد شادمانم که شادمانی را به ستوه آوردهام.
و همانند دوستداری همیشگی به او مهر ورزیدم
او پیوسته، در جهان هم برای مردم آن زیبائی است.
و هم پیرایه دوستدارانش و خداوند کارهائی سهمناک و گشاینده گرهها
احمد در میان ما از ریشه و بنیادی برخاسته
که هر چه برای نگریستن به آن گردن دراز کنند باز هم پایگاهشان به آنجا
نمیرسد که به آن چشم دوزند.
بر او مهربانی نمودم، گزندها از وی به دور ساختم، پاسدارش بودم
و با همه نیروها و توانائی خود از وی پشتیبانی کردم
پس پروردگار بندگان با یاری خویش او را پشتیبان باشد
و کیشی را آشکار سازد که باطل را در مرز و بوم حقیقت آن، راه نیست.
از این چکامه، ابن هشام در سیره خود 1/286 تا 298، نود و چهار بیت آورده و مینویسد: این آن مقدار از قصیده است که من؛ بودن آن را از ابوطالب، راست میشمارم، ابن کثیر نیز 92 بیت آن را در تاریخ خود 3/53 تا 57 آورده و در گزارش ابن هشام 3 بیت هست که در تاریخ ابن کثیر یافت نمیشود و مورخ اخیر در ص 57 مینویسد: «میگویم این قصیدهای بسیار سترک و شیوا است که هیچکس نمیتواند آن را گفته باشد مگر همان کس که به او نسبت دادهاند (ابوطالب).»
نشانههای مردانگی را خیلی بیش از آنچه در هفت قصیدهای که بر خانه کعبه آویخته بودند بیابیم در این جا توانیم جست و خود همه آن در رسانیدن این معنی، شیواتر سخن است. اموی نیز در کتاب مغازی خود آن را به گونهای طولانیتر با افزونیهائی دیگر آورده که خدا بهتر میداند افزونیها اصالت دارد یا نه.»
ابو هفان عبدی در دیوان ابوطالب ص 2 تا 12 قصیده را در 111 بیت آورده که شاید همهاش همان باشد.
و ابن ابی الحدید در شرح خود 2/315 پس از آوردن بخشی از سرودههای ابوطالب مینویسد: بودن همه این اشعار از ابوطالب در حکم متواترات است چون اگر یک یک آنها نیز از این نظر متواتر نباشد مجموع آنها دلالت بر امری واحد میکند که در همه آنها مشترک است و آن نیز راست شمردن دعوت محمد (ص) است. و این رویهمرفتهای که از شعرها بر میآید از متواترات است چنانچه هر یک از گزارشهائی که در به خاک افتادن دلیران گردنکش به شمشیر علی (ع) رسیده خبر واحد و نامتواتر است ولی نتیجه رویهمرفته آنها متواتر است و به گونهای بدیهی ما را آگاه میسازد که او دلیر بوده و به همین گونه است سخن در پیرامون بخشندگی حاتم و بردباری احنف و معاویه و هوشمندی ایاس و پرده دری و هرزگی ابو نواس و جز اینها و گفتهاند:
همه اینها را هم به یک سوی افکنید ولی چه میگوئید درباره قصیده لامیه او که معروفیت آن همچون معروفیت قصیده قفانبک است و اگر در بودن آن از ابوطالب یا در بودن پارهای از ابیات آن از وی چون و چرا نمائیم روا خواهد بود که در بودن قصیده قفانبک یا در بودن پارهای از ابیات آن از سرایندهاش چون و چرا نمائیم.
قسطلانی هم در ارشاد الساری 2/227 مینویسد این قصیدهای بزرگ و شیوا در بحر طویل است که شماره بیتهای آن به 110 بیت میرسد و آن را هنگامی سروده که قرشیان بر ضد پیامبر (ص) با یکدیگر همدست شدند و هر که میخواستاسلام آرد او را از این کار میرمانیدند.
در المواهب اللدنیة نیز- ج 1 ص 48- پارهای از بیتهای آن را آورده و گوید: بیش از 80 بیت است و ابن التین گفته: شعرهای ابوطالب دلیل است که او پیش از بر انگیخته شدن پیامبر (ص) و از همان گاه که بحیرا و دیگران درباره مقامات او (ص) گزارشهائی به وی دادند پیامبریاش را شناخته بود و عینی در عمدة القاری 3/434 مینویسد: آن قصیده بلند آوازهای است در 110 بیت و آغاز آن:
«ای دو دوست من! این نخستین سرزنشی نیست که درست یا نادرست به گوشمن میخورد».
به همین گونه بغدادی در خزانة الادب 1/252 تا 261، چهل و دو بیت آن را با شرح و تفسیر آورده و گوید آغاز آن چنین است:
«ای دو دوست من! این نخستین سرزنشی نیست که درست یا نادرست به گوش من میخورد
ای دو دوست من! در عقیده، شرکت را راه نیست خود تنها باید آن را برگزید.
و چون کارهائی سخت غم انگیز روی دهد پیراهن تنگ بافت به کار نیاید «1»
و چون دیدم که در این گروه، مهربانی و دوستی نیست
و همه دست افزارها و دستگیرهها را بریدهاند …»
آلوسی در بلوغ الارب 1/237 پارهای از بیتها را آورده و سخن ابن کثیر را که ما نیز نقل کردیم نگاشته و آنگاه گوید: این قصیده با شرح آن در کتاب لب لباب لسان العرب یاد شده.
سید احمد زینی دحلان پارهای از بیتهای آن را در «السیرة النبویة» که در حاشیه سیره حلبی چاپ شده در ج 1 ص 88 آورده و گوید: امام عبد الواحد سفاقسی «1» در شرح بر کتاب بخاری مینویسد: این شعرهای ابوطالب دلیل است که او پیش از برانگیخته شدن پیامبر (ص) و از همان گاه که بحیرای راهب و دیگران درباره مقامات او (ص) گزارشهائی به وی دادند پیامبریاش را شناخته بود و این معرفت خویش را با آنچه خود از احوال او به چشم دید- و از جمله باران خواستن به برکت او در کودکیاش- استوار گردانید و گذشته از شعرهائی که نماینده معرفت ابوطالب به نبوت او (ص) است گزارشهای فراوانی نیز در این زمینه رسیده است.
امینی گوید: اگر این همه شیوههای گوناگونی که در این اشعار مذکور به کار رفته پذیرفته نباشد من نمیدانم که پس برای گواهی و اقرار به نبوت، دیگر چه باید کرد؟ اگر یکی از این سخنان در نظم یا نثر هر کس یافت شود همگان بر مسلمانی او همداستان میشوند ولی همه اینها نتوانسته است آقایان را به مسلمانی ابوطالب معتقد سازد! بشگفت آی و عبرت بگیر!
این بود بخشی از سرودههای ابوطالب (ع) که از هر فراز آن ایمان خالص و اسلام درست نمایان است. دانشمند یگانه ابن شهر آشوب مازندرانی در کتاب خود متشابهات القرآن آنجا که درباره این آیه از سوره حج (هر کس خدا را یاری رساند خدا نیز البته به راستی او را کمک میکند) سخن میگوید نوشته: «به راستی اشعار ابوطالب که نماینده ایمان او است از (3000) بیت در میگذرد و از لا به لای آنها چهره کسی را آشکارا میتوان دید که رخسار پیامبر (ص) را به روشنی میدیده و پیامبری او را درست میشمرده» و آنگاه بخشی گسترده از آنها را یاد کرده و از آنجمله این سرودهها را که به جای سفارش برای پس از مرگش سروده:
چهار کس را به یاری پیامبر نیکو سفارش میکنم
– پسرم علی و بزرگ خاندان، عباس
و حمزه آن شیری را که پاسدار حقیقت او است
و هم جعفر را- تا گزند مردم را از او به دور دارند.
ای فدای شما باد مادرم و همه زادگانش!
شما دریاری احمد در برابر مردمان همچون سپرها باشید. «1».
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج7، ص: 454