Warning: session_start(): open(/opt/alt/php74/var/lib/php/session/sess_2uc102v0e21flkn6fnpid86krj, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/ekmalir/domains/ekmal.ir/public_html/wp-content/plugins/jet-search/includes/ajax-handlers.php on line 176 Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php74/var/lib/php/session) in /home/ekmalir/domains/ekmal.ir/public_html/wp-content/plugins/jet-search/includes/ajax-handlers.php on line 176 نهی عمر از نقل احادیث پیامبر(ص) – اکمال
اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ شهریور ۱۴۰۳

نهی عمر از نقل احادیث پیامبر(ص)

متن فارسی

 نهی و منع خلیفه  ازنقل حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله یا زیاد گفتن آن و زدن و زندانی کردن او بزرگان صحابه را به این سبب. قرظه بن کعب گوید: وقتی که عمر ما را به عراق فرستاد با ما چند قدمی آمد و گفت: آیا می دانید چرا شما را بدرقه کردم؟ گفتیم: بلی برای بزرگداشت ما، گفت: و با این شما می روید پیش مردم دهکده ای که برای ایشان زمزمه ای به قرآن است مثل زمزمه و صدای زنبورعسل پس آنها را مانع نشوید به نقل احادیث، پس مشغولشان کنید، قرآن را تنها بگذارید، و کم کنید روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله را و من شریک شمایم پس چون قرظه بن کعب وارد شد گفتند: برای ما حدیث بگو، گفت عمر… ما را نهی کرد.
و در لفظ ابی عمر: قرظه گفت: پس بعد از آن من حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نکردم.
و در لفظ طبری: عمر بود که می گفت: قرآن را مجرد کنید و آنرا تفسیر نکنید و کم کنید روایت از رسول خدا را و من شریک شمایم.
م- چون ابو موسی را به عراق فرستاد به او گفت: تو می روی به سوی مردمی که برای ایشان در مساجدشان زمزمه ای به قرآن مانند زمزمه زنبور عسل است پس آنها را به همان حالشان واگذار و مشغولشان به احادیث نکن و من در این موضوع شریک توام، ابن کثیر یاد کرده این را در تاریخش ج 8 ص 107 و گفته: این منع از حدیث معروف از عمر است.
و طبرانی نقل کرده از ابراهیم بن عبد الرحمن که عمر حبس کرد سه نفر را: 1- ابن مسعود، 2- و ابو درداء، 3- ابو مسعود انصاری را پس به ایشان گفت: شما زیاد کردید حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله، ایشان را زندانی نمود تا هلاک شد. 
و در لفظ حاکم در مستدرک ج 1 ص 110 که عمر بن خطاب به ابن مسعود و ابو درداء و ابوذر گفت چیست این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله، و گمان میکنم که او ایشان را در مدینه حبس کرد تا آنکه کشته شد.
و در لفظ جمال الدین حنفی است: که عمر حبس کرد ابو مسعود و ابو درداء و ابوذر را تا آنکه هلاک شد، و گفت: چی این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله، سپس گفت: و از آنچه نیز از او روایت شده این است که عمر به ابن مسعود وابوذر گفت: این حدیث چیست؟ گفت: خیال میکنم که حبس کرد ایشان را تا آنکه کشته شد، پس گفت: و همینطور معامله کرد با ابو موسی اشعری یعنی او را هم زندانی نمود برای نقل حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله با اینکه نزد او عادل بود. (المعتصر ج 1ص 459)
و عمر به ابی هریره گفت: هرآینه البته باید ترک کنی حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله را یا آنکه تو را تبعید به زمین دوس خواهم کرد.
م- و به کعب الاحبار گفت: باید ترک کنی حدیث گفتن از اول (یعنی رسول خدا ص) یا آنکه تو را ملحق می کنم به زمین بوزینه گان.(تاریخ ابن کثیر ج 8 ص 106) 
و ذهبی در تذکره ج 1 ص 7 نقل کرده از ابی سلمه گوید: گفتم به ابی هریره آیا در زمان عمر هم اینطور حدیث می کردی؟ گفت: اگر در زمان عمر حدیث می گفتم مانند آنچه که برای شما حدیث می گویم هر آینه با شلاق کشنده اش می زد.
و ابو عمر از ابو هریره نقل کرده: که من حدیث گفتم شما را با احادیثی که اگر در عصر عمر بن خطاب گفته بودم هر آینه مرا با شلاقش می زد.(جامع بیان العلم ج 2 ص 121)
م-و در لفظ زهری: آیا پس من بودم حدیث گوینده شما به این احادیث در حالی که عمر زنده بود اما به خدا قسم در آن موقع که یقین داشتم که شلاق و تازیانه دردناک او پشت مرا مجروح کند، و در لفظ ابن وهب: به درستی که من هر آینه حدیث می گویم احادیثی که  اگر در زمان عمر لب به آن می گشودم یا در پیش عمر تکلم می کردم سرم را می شکست. (تاریخ ابن کثیر ج 8 ص 107)
بعد از گذشتن این واقعه شعبی گفت: من دو سال یا یکسال و نیم با پسر عمر نشستم پس نشنیدم از او حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله مگر یک حدیث.
و سائب به یزید گوید: من مصاحب و همسفر سعد بن مالک شدم از مدینه تا مکه پس از او یک حدیث هم نشنیدم (سنن ابی ماجه).
و ابو هریره گوید: ما در زمان عمر توان آنرا نداشتیم که بگوئیم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود تا آنکه عمر هلاک شد.(تاریخ ابن کثیر ج 8 ص 107)
امینی (قدس الله سره) گوید: آیا بر خلیفه مخفی ماند که ظاهر کتاب (قرآن) امت را بی نیاز از سنت نمی کند و آن از قرآن جدا نیست تا هر دو بر پیامبر در کنار کوثر وارد شوند و آیا مستور مانده بر او که نیاز امت به سنت و حدیث کمتر از نیاز و حاجت او به ظاهر قرآن  نیست، و قرآن چنانچه او زاعی و مکحول گفته اند: نیازمندتر به سنت است از سنت به کتاب. (جامع بیان العلم ج 2 ص 191)
یا آنکه در اینجا مردی دیده که بازی با سنت نموده به جعل کردن و ساختن احادیث بر پیامبر معصوم و منزه، و حق هم دیده پس عازم شده که قطع کند دست جرثومه هائی که افتراء بر آن حضرت صلی الله علیه علیه و آله می زدند و کوتاه کند این دستهای آلوده گنهکار را از سنت شریفه، پس اگر این یا آن است پس گناه مانند ابوذری که راست گوئی و صداقت او زبانزد همگانی است، به قول پیامبر بزرگوار “: ما اظلت الخضراء و لا اقلت الغبراء علی رجل اصدق لهجه من ابی ذر ” آسمان سایه نیفکنده و زمین روئیدنی نداده بر مردی که راستگوتر از ابی ذر باشد یا مثل عبد الله بن مسعود صاحب سرّ و رازدار رسول خدا و بالاترین کسی که قرآن را خوانده و حلال آنرا حلال و حرام آنرا حرام دانسته و فقیه در دین و عالم به سنت
پیامبر یا مانند ابودرداء عویمر بزرگ صحابه رفیق و یا رسول خدا صلی الله علیه و آله پس چرا آنها را حبس کرد تا مُرد، و برای چه بی حرمتی و اهانت کرد به این بزرگان در میان اجتماع مردم مسلمان و چرا آنها را کوچک کرد در چشم و نظر مردم، و آیا ابو هریره و ابو موسی اشعری از همین گروه بازرگانان حدیث و جعالین بودند تا آنکه مستحق این تعزیر و رانده شدن و زندان و تهدید گشتند، انا لا ادری، من نمی دانم.
بلی: تمام این رأیها نظرهای سیاسیه وقتیه است که بر امت مسدود کرده درهای علم را و آنها را در پرتگاه جهل و نادانی و میدان هواها انداخته هر چند که خلیفه قصد آنرا هم نکرده باشد لیکن او مسلح نمود به آن چنین روزی را و دفاع کرد از خودش درگیری مشکلات را و نجات داد خود را به وسیله آن از مسائل مشکله و پیچیده.
م- و بعد از نهی کردن امت اسلامی از علم قرآن و دور کردن او رااز آنچه در کتاب آنها است از معانی بزرگ و دروس عالیه از ناحیه علم و ادب و دین و اجماع و سیاست و اخلاق و تاریخ و مسدود کردن باب آموزش و گرفتن به احکام و روش چیزی که محقق نشده و موضوع آن واقع نشده و اعراض از آمادگی برای عمل به دین خدا پیش از وقوع واقعه و منع کردن امت را از دانستنی ها و معلومات سنت شریفه و جلوگیری از نشر آن در میان مردم، پس به چه علم سودمند و به کدام حکم و حکمتی ترقی نموده و پیش میافتد امت بیچاره اسلامی بر امتهای دیگر و به چه کتاب و به چه سنت و روشی برایش سیادت عالم خواهد بود آخرین پیامبران شالوده آنرا ریخته بود پس این سیره وروش خلیفه ضربه محکمی است بر اسلام وبر امت اسلام و تعالیم آن و بر شرف و تقدم و برتری آن. بداند آنرا (آقای خلیفه) یا نداند، و از همین موضوع و برای تائید این روش منفور حدیث نوشتن سنن است، بدان و آن…

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 417

متن عربی

92- نهی الخلیفة عن الحدیث

و أردف الحادثین فی مشکل القرآن و السؤال عمّا لم یقع، بثالث أفظع و هو نهی الخلیفة عن الحدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أو عن إکثاره، و ضربه و حبسه وجوه الصحابة بذلک.

قال قرظة بن کعب: لمّا سیّرنا عمر إلی العراق مشی معنا عمر و قال: أ تدرون لِمَ شیّعتکم؟ قالوا: نعم مکرمةً لنا. قال: و مع ذلک إنّکم تأتون أهل قریة لهم دویّ بالقرآن کدویّ النحل فلا تصدّوهم بالأحادیث فتشغلوهم، جرّدوا القرآن و أقلّوا الروایة عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و أنا شریککم. فلمّا قدم قرظة بن کعب قالوا: حدّثنا. فقال: نهانا عمر رضی الله عنه «4».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 417

و فی لفظ أبی عمر: قال قرظة: فما حدّثت بعده حدیثاً عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم.

و فی لفظ الطبری «1»: کان عمر یقول: جرّدوا القرآن و لا تفسّروه، و أقلّوا الروایة عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و أنا شریککم «2».

و لمّا بعث أبا موسی إلی العراق قال له: إنّک تأتی قوماً لهم فی مساجدهم دویّ بالقرآن کدویّ النحل فدعهم علی ما هم علیه و لا تشغلهم بالأحادیث و أنا شریکک فی ذلک. ذکره ابن کثیر فی تاریخه «3» (8/107) فقال: هذا معروف عن عمر رضی الله عنه.

و أخرج الطبرانی عن إبراهیم بن عبد الرحمن: إنّ عمر حبس ثلاثة: ابن مسعود، و أبا الدرداء، و أبا مسعود الأنصاری، فقال: قد أکثرتم الحدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، حبسهم بالمدینة حتی استشهد «4».

و فی لفظ الحاکم فی المستدرک (1/110) «5»:

إنّ عمر بن الخطّاب قال لابن مسعود و لأبی الدرداء و لأبی ذر: ما هذا الحدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم؟ و أحسبه حبسهم بالمدینة حتی أُصیب.

و فی لفظ جمال الدین الحنفی: إنّ عمر حبس أبا مسعود و أبا الدرداء و أبا ذر حتی أُصیب، و قال: ما هذا الحدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم؟ ثمّ قال: و ممّا روی عنه أیضاً؛ أنّ عمر قال لابن مسعود و أبی ذر: ما هذا الحدیث؟ قال: أحسبه حبسهم حتی أُصیب. فقال:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 418

و کذلک فعل بأبی موسی الأشعری مع عدله عنده. المعتصر «1» (1/459).

و قال عمر لأبی هریرة: لتترکنّ الحدیث عن رسول اللَّه أو لألحقنّک بأرض دوس «2».

و قال لکعب الأحبار: لتترکنّ الحدیث عن الأُول أو لألحقنّک بأرض القردة. تاریخ ابن کثیر «3» (8/106).

و أخرج الذهبی فی التذکرة (1/7) عن أبی سلمة، قال: قلت لأبی هریرة: أ کنت تحدّث فی زمان عمر هکذا؟ فقال: لو کنت أُحدّث فی زمان عمر مثل ما أُحدّثکم لضربنی بمخفقته.

و أخرج أبو عمر عن أبی هریرة: لقد حدّثتکم بأحادیث لو حدّثت بها زمن عمر بن الخطّاب لضربنی عمر بالدرّة. جامع بیان العلم «4» (2/121).

و فی لفظ الزهری: أ فکنت محدّثکم بهذه الأحادیث و عمر حیّ أما و اللَّه إذاً لأیقنت أنّ المخفقة ستباشر ظهری. و فی لفظ ابن وهب: إنّی لأُحدّث أحادیث لو تکلّمت بها فی زمان عمر أو عند عمر لشجّ رأسی. تاریخ ابن کثیر «5» (8/107).

فمن جرّاء هذا الحادث قال الشعبی: قعدت مع ابن عمر سنتین أو سنة و نصفاً فما سمعته یحدّث عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلّا حدیثاً «6».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 419

و قال السائب بن یزید: صحبت سعد بن مالک من المدینة إلی مکة فما سمعته یحدّث بحدیث واحد. سنن ابن ماجة «1» (1/16).

و قال أبو هریرة: ما کنّا نستطیع أن نقول: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم حتی قبض عمر.

تاریخ ابن کثیر «2» (8/107).

قال الأمینی: هل خفی علی الخلیفة أنّ ظاهر الکتاب لا یغنی الأُمّة عن السنّة، و هی لا تفارقه حتی یردا علی النبیّ الحوض، و حاجة الأُمّة إلی السنّة لا تقصر عن حاجتها إلی ظاهر الکتاب؟ و الکتاب کما قال الأوزاعی و مکحول: أحوج إلی السنّة من السنّة إلی الکتاب. جامع بیان العلم «3» (2/191).

أو رأی هناک أُناساً لعبوا بها بوضع أحادیث علی النبیّ الأقدس- و حقّا رأی- فهمّ قطع جراثیم التقوّل علیه صلی الله علیه و آله و سلم، و تقصیر تلکم الأیدی الأثیمة عن السنّة الشریفة؟ فإن کان هذا أو ذاک فما ذنب مثل أبی ذر المنوّه بصدقه

بقول النبیِّ الأعظم: «ما أظلّت الخضراء، و لا أقلّت الغبراء علی رجل أصدق لهجة من أبی ذر» «4»

 

، أو مثل عبد اللَّه بن مسعود صاحب سرّ رسول اللَّه، و أفضل من قرأ القرآن، و أحلّ حلاله، و حرّم حرامه، الفقیه فی الدین، العالم بالسنّة «5»، أو مثل أبی الدرداء عویمر کبیر الصحابة صاحب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «6» فلما ذا حبسهم حتی أُصیب؟ و لما ذا هتک أُولئک

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 420

العظماء فی الملأ الدینی و صغّرهم فی أعین الناس؟ و هل کان أبو هریرة و أبو موسی الأشعری من أُولئک الوضّاعین حتی استحقّا بذلک التعزیر و النهر و الحبس و الوعید؟ أنا لا أدری.

نعم؛ هذه الآراء کلّها أحداث السیاسة الوقتیّة سدّت علی الأُمّة أبواب العلم، و أوقعتها فی هوّة الجهل و معترک الأهواء و إن لم یقصدها الخلیفة، لکنّه تترّس بها یوم ذاک، و کافح عن نفسه قحم المعضلات، و نجا بها عن عویصات المسائل.

و بعد نهی الأُمّة المسلمة عن علم القرآن، و إبعادها عمّا فی کتابها من المعانی الفخمة و الدروس العالیة من ناحیة العلم و الأدب و الدین و الاجتماع و السیاسة و الأخلاق و التاریخ، و سدّ باب التعلّم و الأخذ بالأحکام و الطقوس ما لم یتحقّق و یقع موضوعها، و التجافی عن التهیّؤ للعمل بدین اللَّه قبل وقوع الواقعة، و منعها عن معالم السنّة الشریفة و الحجز عن نشرها فی الملأ، فبأیّ علم ناجع، و بأیّ حُکم و حِکَم تترفّع و تتقدّم الأُمّة المسکینة علی الأُمم؟ و بأیّ کتاب و بأیّة سنّة تتأتّی لها سیادة العالم التی أسّسها لها صاحب الرسالة الخاتمة؟ فسیرة الخلیفة هذه ضربة قاضیة علی الإسلام و علی أُمّته و تعالیمها و شرفها و تقدّمها و تعالیها علم بها هو أو لم یعلم، و من ولائد تلک السیرة الممقوتة حدیث کتابة السنن، ألا و هو: