Warning: session_start(): open(/opt/alt/php74/var/lib/php/session/sess_rbcjha6ghbmmc2skol1pffasg1, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/ekmalir/domains/ekmal.ir/public_html/wp-content/plugins/jet-search/includes/ajax-handlers.php on line 176 Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php74/var/lib/php/session) in /home/ekmalir/domains/ekmal.ir/public_html/wp-content/plugins/jet-search/includes/ajax-handlers.php on line 176 امیرالمؤمنین(ع) زبیر را مذمت کرد – اکمال
اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۰ شهریور ۱۴۰۳

امیرالمؤمنین(ع) زبیر را مذمت کرد

متن فارسی

نظریه زبیر بن عوام: عضو شورای شش نفره، و یکی از ده نفری که- میگویند- مژده بهشت یافته اند
1- طبری در شرح جنگ جمل مینویسد: «علی (ع) سوار بر اسب از میان سپاه پیش آمده زبیر را فرا خواند، و او آمده در برابرش ایستاد.
علی (ع) از زبیر پرسید: چه باعث شد که آمدی؟ گفت: تو باعث شدی، نه ترا شایسته حکومت میدانم و نه ذیحق تر از ما. علی (ع) گفت: برای حکومت، بعد از عثمان رضی اللّه عنه شایسته نیستم؟! ما ترا از اولاد (و قبیله) عبد المطلب میشمردیم تا آنوقت که پسرت، همان پسر بدت بزرگ شد و ترا از ما جدا کرد. سپس برخی کارهای ناروائی را که کرده بود بر شمرده آنگاه بیادش آورد که پیامبر (ص) به او و زبیر برخورده به او (یعنی علی ع) گفته است: پسر عمه ات (زبیر) چه میگوید که ستمکارانه و بناحق با تو خواهد جنگید؟ «2»
در این هنگام، زبیر در حالیکه میگفت بنابر این با تو نمی جنگم بازگشت نزد پسرش عبد اللّه و به او گفت: شرکت خود در این جنگ را خردمندانه و روا نمی بینم. پسرش به او گفت: تو در حالی قیام کردی که آنرا بروشنی روا میدانستی ولی حالا که چشمت بر پرچمهای پسر ابی طالب افتاد و فهمیدی زیر آنها مرگ کمین کرده ترسیدی. زبیر از این سخن بخشم آمده گفت: وای بر تو! من در برابر او سوگند خوردم که با او نجنگم. گفت:
کفاره قسم بده، غلامت «سرجیس» را آزاد کن. زبیر آن برده را بعنوان کفاره قسم آزاد کرد و رفته در کنار آنها در صف نبرد ایستاد. علی (ع) به زبیر گفت: تو قصاص خون عثمان را از من میخواهی در حالیکه خودت او را کشتی؟! خدا امروز برای هر کداممان که با عثمان تندتر بود ناگواری پیش آورد» «1».
سخن علی (ع) را به زبیر: «تو قصاص خون عثمان را از من میخواهی در حالیکه خودت او را کشتی …» حافظ العاصمی نیز در کتاب «زین الفتی» ثبت کرده است. مسعودی آنرا باین عبارت آورده: «وای بر تو ای زبیر:
چه باعث شد قیام کنی؟ گفت: خون عثمان. علی (ع) گفت: خدا هر کداممان را که در قتل عثمان دست داشته بکشد».
زبیر از آنجهت سوگند خورد با علی (ع) نجنگد که حدیث پیامبر گرامی را بیادش آورد و با یاد آوری این حدیث حجت بر او تمام گشت و برایش مسلّم و یقینی شد که جنگیدنش با امیر المؤمنین و ظالمانه و ناحق است کسیکه با دلیل عقلی یقین کرده باشد جنگ با امیر المؤمنین ناروا و ظالمانه است هرگز با آزاد کردن برده یا هیچ کار دیگر نمیتواند آنرا روا بشمارد و بچنان گناه و جنایتی دست بیالاید. ولی چه میتوان کرد که عبد اللّه پسر زبیر با ساختن
آن باصطلاح کلاه شرعی سبب جدائی زبیر را از آل عبد المطلب فراهم ساخت و باعث شد که با امام خویش بجنگد و فرمایش پیامبر اکرم را بتحقق رساند!
2- مسعودی مینویسد: «مروان بن حکم- در جنگ جمل- گفت:
زبیر روی از جنگ گردانید، طلحه نیز دارد رو بر میتابد. نمیدانم به این طرف تیر اندازی کنم یا به آن طرف. آنگاه طلحه را به تیر زد و کشت» «1».
3- ابن ابی الحدید مینویسد: «علیه عثمان، طلحه بیش از هر کس فعالیت میکرد، و زبیر در مرتبه پس از او قرار داشت. آورده اند که زبیر میگفته: او را بکشید، چون دینتان را دگرگون کرده است. به او گفتند:
پسرت بر در خانه اش ایستاده و از او حمایت میکند. گفت: بدم نمیآید که عثمان کشته شود گر چه کارکشتنش با کشتن پسرم آغاز گردد. زیرا عثمان فردا (ی رستاخیز) لاشه ای بر صراط خواهد بود» «2».
4- بلاذری باستناد روایت ابو مخنف مینویسد: «زبیر نزد عثمان آمده گفت: در مسجد پیامبر (ص) عده ای هستند که از ستم تو جلوگیری مینمایند و میخواهند قانون اسلام را باجرا گذاری، بنابر این بیا و داوری خویش با آنها نزد همسران پیامبر (ص) ببر. عثمان قبول کرده با او از خانه در آمد. مردم با اسلحه بر او تاختند. به زبیر گفت: ای زبیر! من کسی را نمی یابم که خواستار حق و اجرای قانون اسلام باشد و نه کسی که بخواهد از ظلم جلو گیری کند. آنگاه به درون خانه اش در آمد و زبیر به خانه خویش رفت» «3».
5- بلاذری مینویسد «در نوشته ای متعلق به عبد اللّه بن صالح عجلی دیدم چنین آمده است: عثمان با زبیر دعوا کرد. زبیر به او گفت: اگر بخواهی حاضرم با تو نبرد کنم. پرسید چگونه؟ گفت: با شمشیر و تیر و کمان» «1»

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 150

متن عربی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 150

5- حدیث الزبیر بن العوام

أحد العشرة المبشّرة، و أحد أصحاب الشوری الستّة

1-أخرج الطبری فی حدیث وقعة الجمل: خرج علیّ علی فرسه فدعا الزبیر فتواقفا، فقال علیّ للزبیر: «ما جاء بک؟» قال: أنت، و لا أراک لهذا الأمر أهلًا و لا أولی به منّا. فقال علیّ: «لست «1» له أهلًا بعد عثمان رضی الله عنه؟ قد کنّا نعدّک من بنی عبد المطّلب حتی بلغ ابنک ابن السوء ففرّق بیننا و بینک». و عظّم علیه أشیاء، فذکر أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم مرّ علیهما فقال لعلیّ: «ما یقول ابن عمّتک؟ لیقاتلنّک و هو لک ظالم» «2».

فانصرف عنه الزبیر و قال: فإنّی لا أُقاتلک، فرجع إلی ابنه عبد اللَّه، فقال: مالی فی هذه الحرب بصیرة. فقال له ابنه: إنّک قد خرجت علی بصیرة، و لکنّک رأیت رایات ابن أبی طالب، و عرفت أنّ تحتها الموت فجبنت، فأحفظه حتی أرعد و غضب، و قال: ویحک إنّی قد حلفت له ألّا أُقاتله. فقال له ابنه: کفّر عن یمینک بعتق غلامک سرجیس فأعتقه و قام فی الصفّ معهم، و کان علیّ قال للزبیر: «أ تطلب منّی دم عثمان، و أنت قتلته؟ سلّط اللَّه علی أشدّنا علیه الیوم ما یکره» «3».

و قول علیّ علیه السلام للزبیر: «أ تطلب منّی دم عثمان و أنت قتلته؟ …» إلخ. أخرجه أیضاً الحافظ العاصمی فی زین الفتی.

و فی لفظ المسعودی: قال علیّ: «ویحک یا زبیر ما الذی أخرجک؟» قال: دم عثمان. قال علیّ: «قتل اللَّه أولانا بدم عثمان».

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 151

قال الأمینی: إنّما حلف الزبیر علی ترک القتال لأنّه وجده بعد تذکیر الإمام علیه السلام له الحدیث النبویّ، و بعد إتمام الحجّة علیه بذلک محرّماً علیه فی الدین، و أنّه من الظلم الفاحش الذی استقلّ العقل بتحریمه، فهل التکفیر بعتق الغلام یُبیح ذلک المحرّم بالعقل و الشریعة، و یسوّغ الخروج علی الإمام المفترض طاعته؟ لا، لکن تسویل عبد اللَّه هو الذی فرّق بین الزبیر و بین آل عبد المطّلب، و أباح له کلّ محظور، فقاتل إمام الوقت ظالماً کما ورد فی النصّ النبویّ، و صدّق الخبر الخبر.

2- ذکر المسعودی فی حدیث: إنّ مروان بن الحکم قال- یوم الجمل-: رجع الزبیر، و یرجع طلحة، ما أُبالی رمیت هاهنا أم هاهنا، فرماه فی أکحله فقتله. مروج الذهب»

 (2/11).

3- قال ابن أبی الحدید فی شرح النهج «2» (2/404): کان طلحة من أشدّ الناس تحریضاً علیه، و کان الزبیر دونه فی ذلک، رووا أنّ الزبیر کان یقول: اقتلوه فقد بدّل دینکم. فقالوا له: إنّ ابنک یحامی عنه بالباب. فقال: ما أکره أن یُقتل عثمان و لو بُدئ بابنی، إنّ عثمان لجیفة علی الصراط غداً.

4- أخرج البلاذری فی الأنساب «3» (5/76) من طریق أبی مخنف قال: جاء الزبیر إلی عثمان فقال له: إنّ فی مسجد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم جماعة یمنعون من ظلمک، و یأخذونک بالحقّ، فاخرج فخاصم القوم إلی أزواج النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فخرج فوثب الناس علیه بالسلاح فقال: یا زبیر ما أری أحداً یأخذ بحقّ، و لا یمنع من ظلم، و دخل و مضی الزبیر إلی منزله.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 152

5- قال البلاذری فی الأنساب «1» (5/14): وجدت فی کتاب لعبد اللَّه عن صالح العجلی، ذکروا: أنّ عثمان نازع الزبیر، فقال الزبیر: إن شئت تقاذفنا، فقال عثمان: بما ذا أ بالبعیر یا أبا عبد اللَّه؟ قال: لا و اللَّه و لکن بطبع خبّاب، و ریش المقعد، و کان خبّاب یطبع السیوف، و کان المقعد یریش النبل. و قال ابن المغیرة بن الأخنس متغنّیاً علی قعود له:

          حکیم و عمّار الشجا و محمد             و أشتر و المکشوح جرّوا الدواهیا

             و قد کان فیها للزبیر عجاجة             و صاحبه الأدنی أشاب النواصیا «2»