اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مهر ۱۴۰۲

همیشه از ابوبکر، عمر و عثمان به نیکویى یاد کنید

متن فارسی

6- دارقطنى روایتى ثبت کرده است از اسماعیل بن عباس وراق از عباد بن ولید – ابى بدر- از ولید بن فضل از عبد الجبار بن حجاج خراسانى از مکرم بن حکیم از سیف بن منیر از ابو درداء مى گوید: «چهار چیز از رسول خدا (ص) شنیده ام: هیچ کس از اهل قبله مرا به خاطر گناهى گر چه گناهان کبیره مرتکب شوند کافر نشمارید، پشت سر هر پیشنمازى نماز بگزارید، جهاد کنید (یا گفت: جنگ کنید)، و از ابوبکر و عمر و عثمان و على جز به نیکوئى یاد نکنید و بگوئید “آنان گروهى بودند که در گذشتند بر ایشان کارهائى است که انجام دادند و بر عهده شان آنچه به انجام رساندند”.» «1»

رجال سندش:
1- ولید بن فضل مقبرى:
ابن حبان درباره اش مى گوید: روایات جعلى نقل مى کند و به هیچ وجه نمى توان به روایتش استناد کرد. ذهبى مى گوید: همان است که روایتش از قول اسماعیل بن عبید اللّه در دست است که مى گوید: عمر یکى از کارهاى نیک ابوبکر- رضى اللّه عنه- است. و اسماعیل گمراه است و این روایت باطل و بى اساس.
در سنن دارقطنى آمده که «اسماعیل بن عباس وراق از عباد بن ولید – ابو بدر- روایت کرده است … (همان روایت را با همان سند ذکر مى کند) آنگاه دارقطنى مى گوید: در سند روایت پس از عباد یک عده از راویان ضعیف وجود دارند (یعنى ولید و عبد الجبار و مکرم و سیف).
ابن حجر مى گوید: گفته دارقطنى که «افرادى که نامشان بین عباد و ابو درداء آمده راویان ضعیفند» به این معنى است که عبد الجبار نیز از راویان ضعیف است.
چنانکه در گفته عقیلى آمده که «سندى مجهول است». در اینجا نام سیف بن منیر آمده و در روایتى دیگر: منیر بن سیف. شاید نامش وارونه گشته باشد، ابن ابى حاتم از قول پدرش مى گوید: مجهول و ناشناخته است. حاکم نیشابورى و ابو نعیم و ابو سعید نقاش مى گویند: از کوفیان روایات جعلى و نادرست نقل مى کند «2»
2- عبد الجبار بن حجاج خراسانى:
ابن حجر در «لسان المیزان» از او یاد کرده و قسمتى از این روایت را با همین سند آورده و مى گوید: این درست حفظ نشده، و این متن را سندى متین نیست.
و دارقطنى آن را سست شمرده و در «سنن» از همان طریق آورده، ولى از روایت عباد بن ولید و غبرى از ولید بن فضل، و مى گوید: راویانى که نامشان پس از عباد آمده سست و ضعیفند. و با این سخن، عبد الجبار و ابن منیر را در ردیف آنان قرار داده است. «1»
3- مکرم بن حکیم خثعمى:
ذهبى در «میزان الاعتدال» مى گوید: روایتى باطل و بى اساس نقل کرده است (یعنى همین روایت)، و مى گوید: ازدى گفته است: روایت وى بى ارزش است.
ابن حجر مى گوید: (ازدى) مى افزاید که او مجهول و ناشناخته است، و روایت نامبرده در شرح حال ولید بن فضل آمده و دارقطنى نیز او را سست روایت شمرده است. «2»
4- سیف بن منیر:
ذهبى مى گوید: مجهول است و دارقطنى او را ضعیف شمرده به این دلیل که چیز دشوارى از ابو درداء – رضى اللّه عنه- منسوب به پیامبر (ص) نقل کرده به این صورت که «اهل دین مرا گر چه مرتکب گناهان کبیره شوند کافر نشمارید»، لکن این را مکرم بن حکیم که از راویان ضعیف است از زبان او نقل کرده است.
ابن حجر مى گوید: ازدى از او یاد کرده مى گوید: سست روایتى است ناشناخته که روایاتش نوشتنى است و اسناد روایتش استوار نیست. مؤلف «الحافل» مى گوید این را مکرم بن حکیم که بى اعتبار است از او نقل کرده است.
و آن روایت در «سنن» دارقطنى است. «3»

  الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 106

متن عربی

6- أخرج الدارقطنی فی سننه «5»، عن إسماعیل بن العبّاس الورّاق، عن عباد ابن الولید أبی بدر، عن الولید بن الفضل، عن عبد الجبّار بن الحجّاج الخراسانی، عن مکرم بن حکیم، عن سیف بن منیر، عن أبی الدرداء قال: أربع سمعتهنّ عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: لا تکفّروا أحداً من أهل قبلتی بذنب و إن عملوا الکبائر، و صلّوا خلف کلّ إمام، و جاهدوا أو قال: قاتلوا، و لا تقولوا فی أبی بکر و عمر و عثمان و علیّ إلّا خیراً، قولوا: (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ ) (وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ ) «6». «7»

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 106

رجال الإسناد:

1- الولید بن الفضل المقبری. قال ابن حبّان «1»: یروی الموضوعات، لا یجوز الاحتجاج به بحال، و قال الذهبی «2»: هو الذی حدیثه فی جزء ابن عرفة، عن إسماعیل بن عبید اللَّه: أنّ عمر حسنة من حسنات أبی بکر رضى الله عنه. و إسماعیل هالک، و الخبر باطل.

و فی سنن الدارقطنی «3»: حدّثنا إسماعیل بن العبّاس الورّاق، حدّثنا عبّاد ابن الولید أبو بدر- و ذکر الحدیث بالإسناد المذکور- فقال: قال الدارقطنی: من بعد عبّاد ضعفاء- یعنی الولید و عبد الجبّار و مکرم و سیف.

و قال ابن حجر: لفظ الدارقطنی: بین عبّاد و أبی الدرداء ضعفاء، فدخل فیهم عبد الجبّار کما دخل فی قول العقیلی «4»: إسناد مجهول، و وقع هنا سیف بن منیر، و فی الروایة الأخرى: منیر بن سیف، فلعلّه انقلب. و قال ابن أبی حاتم»

 عن أبیه: مجهول. و قال الحاکم و أبو نعیم و أبو سعید النقاش: روى عن الکوفیین الموضوعات.

میزان الاعتدال (3/273)، لسان المیزان (6/225) «6».

2- عبد الجبّار بن الحجّاج الخراسانی. ذکره ابن حجر فی لسان المیزان (3/387) و ذکر شطراً من الحدیث بالإسناد و قال: هذا غیر محفوظ، و لیس فی هذا

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 107

المتن إسناد ثبت «1»، و ضعّفه الدارقطنی «2» فإنّه ساق فی السنن الحدیث المذکور من الطریق المذکور لکنّه من روایة عبّاد بن الولید الغبری «3»، عن الولید بن الفضل و قال: من بعد عبّاد ضعیف، فدخل عبد الجبار فیهم کما دخل ابن منیر.

لسان المیزان «4» (3/388).

3- مکرم بن حکیم الخثعمی. قال الذهبی فی المیزان: روى خبراً باطلًا- یعنی هذا الحدیث- و قال: قال الأزدی: لیس حدیثه بشی ء.

و قال ابن حجر: و زاد- یعنی الأزدی- أنّه مجهول، و الحدیث مذکور فی ترجمة الولید بن الفضل، و قد ضعّفه الدارقطنی «5» أیضاً.

المیزان (3/198)، لسان المیزان (6/85) «6».

4- سیف بن منیر: قال الذهبی: یُجهل و ضعّفه الدارقطنی «7» لکونه أتى بأمر معضل عن أبی الدرداء رضى الله عنه مرفوعاً: لا تکفّروا أهل ملّتی و إن عملوا الکبائر. لکنّه من روایة مکرم بن حکیم أحد الضعفاء عنه.

و قال ابن حجر: و ذکره الأزدی فقال: ضعیف مجهول یکتب حدیثه، و إسناد حدیثه لیس بالقائم. و قال صاحب الحافل: رواه عنه مکرم بن حکیم و لیس بشی ء، و الحدیث فی سنن الدارقطنی.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 108

میزان الاعتدال (1/439)، لسان المیزان (3/133) «1».