اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۸ مهر ۱۴۰۲

واقعه غدیر خم

متن فارسی

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در دهمین سال هجرت، زیارت خانه خدا (کعبه) را با اجتماع مسلمین آهنک فرمود. و در میان قبایل مختلفه و طوائف اطراف بر حسب امر آن حضرت اعلان شد، و در نتیجه گروه عظیمى بمدینه آمدند تا در انجام این تکلیف الهى (اداى مناسک حج بیت اللّه) از آن حضرت پیروى و تعلیمات آن حضرت را فرا گیرند.

این تنها حجّى بود که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از مهاجرت به مدینه انجام داد، نه پیش از آن و نه بعد از آن دیگر این عمل از طرف آن حضرت وقوع نیافته و این حج را به اسامى متعدد در تاریخ ثبت نموده‌اند، از قبیل: حجة الوداع- حجة الاسلام- حجة البلاغ- حجة الکمال- حجة التمام «1».

در این موقع رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله غسل و تدهین فرمود و فقط با دو جامه ساده (احرام) که یکى را به کمر بست و آن دیگر را به دوش افکند روز شنبه بیست چهارم یا بیست پنجم ذیقعدة الحرام بقصد حج پیاده از مدینه خارج شد و تمامى زنان و اهل حرم خود را نیز در هودج‏ها قرار داد، و با همه اهل البیت خود و باتفاق تمام مهاجرین و انصار و قبایل عرب و گروه عظیمى از خلق حرکت فرمود «2».

اتفاقا در این هنگام بیمارى آبله- یا حصبه- در میان مردم شیوع یافته بود و همین عارضه موجب گردید که بسیارى از مردم از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند مع الوصف گروه بیشمارى با آن حضرت حرکت نمودند که تعداد آنها به یکصد و چهارده هزار و یکصد و بیست تا یکصد و بیست و چهار هزار و بیشتر ثبت شده است.

البته از اهالى مکّه و آنها که باتفاق أمیر المؤمنین على علیه السّلام و أبو موسى از یمن آمدند بر این تعداد اضافه میشوند «1»- بامداد یکشنبه موکب نبوى صلّى اللّه علیه و آله در «یلملم» بود و شبانگاه به «شرف السیّاله» رسیدند و در آنجا نماز مغرب و عشاء را خواندند و صبح آن شب را در (عرق الظبیه) اداى فریضه فرمودند سپس در (روحاء) فرود آمدند و پس از کوچ از آنجا نماز عصر را در (منصرف) ادا فرمودند و نماز مغرب و عشا را در (متعشى) خواندند و در همانجا صرف غذا کردند و نماز صبح روز بعد را در (اثابه) خواندند و بامداد سه شنبه را در (عرج) درک کردند و در نقطه‌اى که بنام (لحى جمل) معروف است که در شیب و فرازهاى (جحفه) است آن حضرت حجامت کرد سپس در (سقیاء) فرود آمدند (روز چهار شنبه) و پس از حرکت از آنجا نماز صبح را در (ابواء) خواندند و از آنجا حرکت کردند و روز جمعه به (جحفه) رسیدند و از آنجا به (قدید) رفته و شنبه را در آنجا درک فرمودند و روز یکشنبه در (عسفان) و پس از طى راه از آنجا و رسیدن به (غمیم). پیادگان در مقابل پیغمبر صف بستند.

و به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از خستگى شکوه نمودند. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها دستور قدم دو دادند و با اجراء این دستور احساس راحتى نمودند. روز دوشنبه در (مرّ الظهران) بسر بردند و هنگام غروب آفتاب به (سرف) و پیش از اداى نماز مغرب بحوالى مکّه رسیدند و در ثنیتین (دو کوه مشرف بمکّه) فرود آمدند و شب را در آنجا بسر برده و روز سه شنبه داخل مکه شدند «2».

پس از آنکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مناسک حج را انجام دادند و با جمعیّتى که به همراه آن حضرت بودند آهنک بازگشت بمدینه فرمودند چون بغدیر خم (که در نزدیک جحفه است) رسیدند- جبرئیل امین فرود آمد و از خداى تعالى این آیه را آورد:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ …«1»

باید دانست که جحفه منزلگاهى است که راه‌هاى متعدد (راه اهل مدینه و مصر و عراق) از آنجا منشعب و جدا میشود .. و ورود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و همراهان به آن نقطه در روز پنجشنبه هجدهم ذیحجه تحقق یافت «2»

امین وحى الهى آیه فوق الذکر را آورد و از طرف خداوند آن حضرت را امر کرد که على علیه السّلام را به ولایت و امامت معرفی و منصوب فرماید و آنچه درباره پیروى از او و اطاعت اوامر او از جانب خدا بر خلق واجب آمده بهمگان ابلاغ فرماید. در این هنگام آنها که از آنمکان گذشته بودند بامر پیغمبر بازگشتند و آنها هم که در دنبال قافله بودند رسیدند و در همانجا متوقف شدند. در این سرزمین درختان کهن و انبوه و سایه گستر وجود داشت که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله قدغن فرمود کسى زیر درختان پنجگانه که بهم پیوسته بودند فرود نیاید و خار و خاشاک آنجا را برطرف سازند. وقت ظهر حرارت هوا شدّت یافت بطوریکه مردم قسمتى از رداى خود را بر سر و قسمتى را زیر پا افکندند و براى آسایش پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله چادرى تهیه و روى درخت افکندند تا سایه کاملى براى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فراهم گشت. اذان ظهر گفته شد و آن حضرت در زیر آندرختان نماز ظهر را با همه همراهان ادا فرمود. پس از فراغ از نماز در میان گروه حاضرین «3» بر محل مرتفعى که از جهاز شتران ترتیب داده بودند قرار گرفت «4» و آغاز خطبه فرمود و با صداى بلند همگان را متوجه ساخت و چنین فرمود:

حمد و ستایش مخصوص ذات خدا است. یارى از او میخواهیم و باو ایمان داریم و توکّل ما باو است و از بدیهاى خود و اعمال ناروا باو پناه میبریم. گمراهان را جز او راهنمائى نیست و آنکس را که او راهنمائى فرموده گمراه کننده نخواهد بود.

و گواهى میدهم که معبودى (در خور پرستش) جز او نیست. و اینکه محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده او است. پس از ستایش خداوند و گواهى به یگانگى او. اى گروه مردم.
همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگهى داده که دوران عمرم سپرى گشته و قریبا دعوت خداوند را اجابت و بسراى باقى خواهم شتافت. من. و شماها هر کدام بر حسب آنچه بعهده داریم مسئولیم. اینک اندیشه و گفتار شما چیست؟

مردم گفتند: ما گواهى میدهیم که تو ابلاغ فرمودى و از پند ما و کوشش در راه وظیفه دریغ نفرمودى. خداى بتو پاداش نیکو عطا فرماید: فرمود: آیا نه اینست که شماها بیگانگى خداوند و اینکه محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده او است گواهى میدهید؟

و باینکه بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردید ناپذیر است و اینکه مردگان را خدا بر می‌انگیزد و اینها همه راست و مورد اعتقاد شما است؟.

همگان گفتند آرى، باین حقایق گواهى میدهیم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: خداوندا گواه باش، و با تأکید و مبالغه در توجّه و شنوائى همگى و اقرار مجدّد آنان باینکه سخنان آن حضرت را شنیده و توجّه دارند فرمود: همانا من در انتقال بسراى دیگر و رسیدن بکنار حوض بر شما سبقت خواهم گرفت. و شما در کنار حوض بر من وارد میشوید. پهناى حوض من بمانند مسافت بین صنعاء و بصرى است «1» و در آن بشماره ستارگان- قدحها و جامهاى سیمین هست. بیندیشید و مواظب باشید که پس از در گذشتن من با دو چیز گرانبها و ارجمند که در میان شما میگذارم چگونه رفتار نمائید؟! «2» در این موقع یکى در میان مردم بانک بر آورد که یا رسول اللّه آن دو چیز گرانبها و ارجمند چیست؟ فرمود آنکه بزرگتر است کتاب خدا است که یکطرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شما است (کنایه از اینکه کتاب خدا وسیله ارتباط با خداوند است) بنابر این آنرا محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. و آن دیگر که کوچکتر است عترت من (اهل بیت من) میباشد و همانا خداى مهربان و دانا مرا آگاه فرمود که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند. و من این امر را (عدم جدائى کتاب و عترت را) از پروردگار خود درخواست نموده‌ام. بنابر این. بر آندو پیشى نگیرید و از پیروى آن دو باز نایستید و کوتاهى نکنید که هلاک خواهید شد. سپس دست على علیه السّلام را گرفت و او را بلند نمود تا بحدى که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و مردم او را دیدند و شناختند.

و فرمود: اى مردم کیست که بر اهل ایمان از خود آنها (سزاوارتر) میباشد؟

گفتند: خداى و رسولش داناترند. فرمود همانا خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنین هستم و اولى و سزاوارترم بر آنها از خودشان. پس هر کس که من مولاى اویم على علیه السّلام مولاى او خواهد بود و این سخن را سه بار و بنا بگفته احمد بن حنبل پیشواى حنبلی‌ها چهار بار تکرار فرمود. سپس دست بدعا گشود و گفت: بار خدایا. دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و یارى فرما یاران او را و خوار گردان خوار کنندگان او را، و او را معیار و میزان و محور حق و راستى قرار ده. آنگاه فرمود. باید آنان که حاضرند این امر را بغائبین برسانند و ابلاغ نمایند. هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحى الهى رسید و این آیه را آورد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً«3»

در این موقع پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود اللّه اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا برسالت من و ولایت على علیه السّلام بعد از من، سپس آن گروه شروع کردند به تهنیت أمیر المؤمنین علیه السّلام و از جمله آنان (پیش از دیگران) شیخین- (ابو بکر و عمر) بودند که گفتند: به به براى تو اى پسر ابى طالب که صبح و شام را درک نمودى در حالیکه مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى. و ابن عباس گفت: بخدا سوگند که این امر (ولایت على علیه السّلام) بر همه واجب گشت. سپس حسان ابن ثابت گفت: یا رسول اللّه اجازه فرما تا درباره على علیه السّلام اشعارى بسرایم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود بگو با میمنت و برکت الهى. در این هنگام حسان برخاست و چنین گفت: اى گروه بزرگان قریش. در محضر پیغمبر اسلام درباره ولایت که مسلّم گشت، گفتار و اشعار خود را بیان میکنم و گفت:

ینادیهم، یوم الغدیر نبیّهم بخمّ                       فاسمع بالرّسول منادیا«4»

این بود اجمالى از واقعه غدیر خم

(الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 31)

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 31

واقعة الغدیر

أجمع رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم الخروج إلى الحجّ فی سنة عشْرٍ من مُهاجره، و أذّن فی الناس بذلک، فقدم المدینة خلق کثیر یأتمّون به فی حِجّته تلک التی یُقال «1» علیها حجّة الوداع، و حجّة الإسلام، و حجّة البلاغ، و حجّة الکمال، و حجّة التمام «2»، و لم یحجّ غیرها منذُ هاجر إلى أن توفّاه اللَّه، فخرج صلى الله علیه و آله و سلم من المدینة مغتسلًا متدهِّناً مترجِّلًا متجرِّداً فی ثوبینِ صُحاریّین «3»: إزارٍ، و رداء، و ذلک یوم السبت لخمسِ لیالٍ أو ستٍّ بقینَ من ذی القِعْدة، و أخرج معه نساءه کلّهنّ فی الهوادج، و سار معه أهل بیته و عامّة المهاجرین و الأنصار، و من شاء اللَّه من قبائل العرب و أفناء «4» الناس «5».

و عند خروجه صلى الله علیه و آله و سلم أصاب الناس بالمدینة جُدَریٌّ- بضم الجیم و فتح الدال

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 32

و بفتحهما- أو حصبة منعت کثیراً من الناس من الحجّ معه صلى الله علیه و آله و سلم، و مع ذلک کان معه جموعٌ لا یعلمها إلّا اللَّه تعالى، و قد یقال: خرج معه تسعون ألفاً، و یقال: مائة ألفٍ و أربعةَ عشرَ ألفاً، و قیل: مائة ألفٍ و عشرونَ ألفاً، و قیل: مائة ألفٍ و أربعة و عشرون ألفاً، و یقال: أکثر من ذلک، و هذه عدّةُ من خرج معه، و أمّا الذین حجّوا معه فأکثر من ذلک، کالمقیمین بمکّة، و الذین أتوا من الیمن مع علیٍّ أمیر المؤمنین و أبی موسى «1».

أصبح صلى الله علیه و آله و سلم یومَ الأحد بیَلَمْلَمَ «2»، ثمّ راح فتعشّى بشرف السیّالة، و صلّى هناک المغرب و العشاء، ثمّ صلّى الصبح بعِرْقِ الظُّبْیة «3»، ثمّ نزل الروْحاء، ثمّ سار من الروحاء فصلّى العصر بالمنصرف «4»، و صلّى المغرب و العشاء بالمتعشّى و تعشّى به، و صلّى الصبح بالأثایة «5»، و أصبح یوم الثلاثاء بالعَرْج «6» و احتجم بلَحْیِ جَمَلٍ «7»- و هو عقبة الجُحْفة- و نزل السُّقْیاء «8» یوم الأربعاء، و أصبح بالأبواء «9»، و صلّى هناک، ثمّ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 33

راح من الأبواء و نزل یوم الجمعة الجُحْفة، و منها إلى قُدَیْد «1» و سَبَتَ فیه، و کان یومَ الأحد بعُسْفان «2»، ثمّ سار، فلمّا کان بالغَمیم «3» اعترض المشاة، فصُفّوا صفوفاً، فَشکَوا إلیه المشی، فقال: استعینوا بالنسَلان- مشیٌ سریعٌ دون العدو- ففعلوا فوجدوا لذلک راحة، و کان یوم الإثنین بمَرِّ الظهْران، فلم یبرَحْ حتى أمسى، و غرُبت له الشمس بسَرِف «4» فلم یصلِّ المغرب حتى دخل مکة، و لمّا انتهى إلى الثنِیَّتین «5» بات بینهما، فدخل مکّة نهار الثلاثاء «6».

فلمّا قضى مناسکه، و انصرف راجعاً إلى المدینة و معه من کان من الجموع المذکورات، وصل إلى غدیر خُمّ من الجُحْفة التی تتشعّب فیها طرق المدنیِّین و المصریِّین و العراقیِّین، و ذلک یوم الخمیس «7» الثامن عشر من ذی الحجّة نزل إلیه جبرئیل الأمین عن اللَّه بقوله: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏) الآیة. و أمره أن یقیم علیّا عَلَماً للناس، و یبلِّغهم ما نزل فیه من الولایة و فرض الطاعة على کلّ أحد، و کان أوائل القوم قریباً من الجُحْفة، فأمر رسول اللَّه أن یردّ من تقدّم منهم، و یحبس من تأخّر عنهم فی ذلک المکان، و نهى عن سَمُراتٍ «8» خمْسٍ متقاربات دَوْحاتٍ عظام أن لا یَنزل تحتهنَّ أحد، حتى إذا أخذ القوم منازلهم، فقُمَّ ما تحتهنَّ، حتى إذا نودی بالصلاة- صلاة الظهر- عمد إلیهنّ، فصلّى بالناس تحتهنّ، و کان یوماً

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 34

هاجراً یضع الرجل بعض ردائه على رأسه، و بعضه تحت قدمیه، من شدّة الرمضاء، و ظُلِّل لرسول اللَّه بثوبٍ على شجرةِ سَمُرةٍ من الشمس، فلمّا انصرف صلى الله علیه و آله و سلم من صلاته، قام خطیباً وسط القوم «1» على أقتاب الإبل «2»، و أسمع الجمیع، رافعاً عقیرته، فقال:

 «ألحمد للَّهِ و نستعینه و نؤمن به، و نتوکّل علیه، و نعوذ باللَّه من شرور أنفسنا، و من سیّئات أعمالنا، الذی لا هادی لمن أضلّ «3»،

و لا مُضلّ لمن هدى، و أشهد أن لا إله إلّا اللَّه، و أنَّ محمداً عبده و رسوله.

أمّا بعدُ: أیُّها الناس قد نبّأنی اللطیف الخبیر: أنّه لم یُعمَّر نبیٌّ إلّا مثلَ نصفِ عمر الذی قبلَه. و إنّی أُوشِک أن أُدعى فأُجیب، و إنّی مسؤول، و أنتم مسؤولون، فما ذا أنتم قائلون؟

قالوا: نشهدُ أنّک قد بلّغتَ و نصحتَ و جهدتَ، فجزاکَ اللَّه خیراً.

قال: أ لستم تشهدون أن لا إله إلّا اللَّه، و أنَّ محمداً عبدهُ و رسوله، و أنَّ جنّته حقّ و ناره حقّ، و أنَّ الموت حقّ، و أنَّ الساعة آتیة لا ریبَ فیها و أنَّ اللَّه یبعثُ من فی القبور؟

قالوا: بلى نشهد بذلک. قال: اللّهمّ اشهد، ثمّ قال: أیّها الناس ألا تسمعون؟ قالوا: نعم.

قال: فإنّی فَرَط «4» على الحوض، و أنتم واردون علیّ الحوض، و إنَّ عُرضه ما

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 35

بین صنعاءَ و بُصرى «5»، فیه أقداح عدد النجوم من فضّة، فانظروا کیف تخلِفونی فی الثقَلَینِ «6».

فنادى منادٍ: و ما الثقَلان یا رسول اللَّه؟

قال: الثقَل الأکبر کتاب اللَّه طرفٌ بید اللَّه عزّ و جلّ و طرفٌ بأیدیکم، فتمسّکوا به لا تضلّوا، و الآخر الأصغر عترتی، و إنَّ اللطیف الخبیر نبّأنی أنّهما لن یتفرّقا حتى یردا علیّ الحوض، فسألت ذلک لهما ربّی، فلا تَقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا.

ثمّ أخذ بید علیّ فرفعها حتى رُؤی بیاض آباطهما و عرفه القوم أجمعون، فقال: أیّها الناس من أولى الناس بالمؤمنین من أنفسهم؟. قالوا: اللَّه و رسوله أعلم.

قال: إنَّ اللَّه مولای، و أنا مولى المؤمنین، و أنا أولى بهم من أنفسهم فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه، یقولها ثلاثَ مرّات- و فی لفظ أحمد إمام الحنابلة: أربع مرّات- ثمّ قال: اللّهمّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه، و أحِبَّ من أحبّه، و أبغِضْ من أبغضه و انصُرْ من نصره، و اخذُلْ من خذله، و أَدرِ الحقَّ معه حیث دار، ألا فلیبلّغ الشاهدُ الغائب. ثمّ لم یتفرّقوا حتى نزل أمین وحی اللَّه بقوله:

 (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی‏)

الآیة. فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: اللَّه أکبر على إکمال الدین، و إتمام النعمة، و رضا الربّ برسالتی، و الولایة لعلیٍّ من بعدی».

ثمّ طَفِق القوم یهنِّئون أمیر المؤمنین- صلوات اللَّه علیه- و ممّن هنّأه- فی مُقدّم الصحابة- الشیخان: أبو بکر و عمر کلٌّ یقول: بَخٍ بخٍ لک یا ابن أبی طالب أصبحتَ و أمسیتَ مولایَ و مولى کلّ مؤمن و مؤمنة. و قال ابن عبّاس: وجبت- و اللَّهِ- فی أعناق القوم.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 36

فقال حسّان: ائذنْ لی یا رسول اللَّه أن أقول فی علیٍّ أبیاتاً تسمعهُنّ. فقال: «قُلْ على برکة اللَّه».

فقام حسّان، فقال: یا معشر مشیخة قریش أتبعها قولی بشهادةٍ من رسول اللَّه فی الولایة ماضیة، ثمّ قال:

یُنادیهِمُ یومَ الغدیرِ نبیُّهمْ             بخُمٍّ فأسمِعْ بالرسولِ مُنادیا «1»

هذا مجمل القول فی واقعة الغدیر