وفات او
«ابن خلکان» گوید: ابن رومى روز چهارشنبه بیست و هشتم جمادى الاولى سال 283 و یا 270 در گذشت و در مقبره «باب البستان» دفن شد. کسانى که بعد از ابن خلکان آمدند در این تردید از او پیروى کردند، در صورتى که به چند دلیل هیچ مجوّزى براى این تردید بنظر نمیرسد:
اوّل سخن خود ابن رومى است که گوید:
«به نشاط آمدم ولى نه در سن نشاط جوانى آیا پیر مردى به سن شصت سالگى، چگونه عشق و نشاط میورزد؟»
با توجه به تاریخ ولادتش که مورد اتفاق مورخین است شصتمین سال عمرش با سال 281 برابر میشود و او محققا در این تاریخ هنوز زنده بوده است. و نباید پنداشت لفظ ستین (شصت) در اینحال به عنوان تقریبى براى ضرورت شعر آمده است زیرا او صریحا در جاى دیگر 55 را آورده است:
«کبرت و فى خمس و خمسین مکبر* و شبت فألحاظ المها عنک نفّر» «1»
دلیل دوّم: مسعودى گوید: «قطر الندى» دختر خمارویه به بغداد رسید.
و با ابن جصّاص در ذى حجّه سال 281 ازدواج کرد، در این باره ابن رومى گوید:
«اى بزرگ مرد عرب که به میمنت و مبارکى بزرگ بانوى عجم را برایش زینت کردهاند».
امینى گوید: طبرى (در تاریخش 11 ر 345) و رود آنها را به بغداد روز یکشنبه دوم محرم سال 282 آورده است.
دلیل سوّم: قطعهاى است که شاعر در مراسم ازدواجى که خلیفه به سال 282 براى آن جشن گرفت سروده است.
امینى گوید: از چیزهائى که جاى تردى باقى نمیگذارد در اینکه وفات شاعر 270 نبوده است قصیده اوست که «معتضد باللّه ابو العباس احمد را در ایام خلافتش مدح گفته و او در ماه رجب سال 279 بعد از عمویش معتمد از مردم بیعت گرفت. در آن قصیده گوید:
«بنى عباس، گوارایتان باد که پیشواى شما پیشواى هدایت، مرد صاحب قدرت و سخاوت احمد شد».
«چنانکه حکومت شما به ابى العباس آغاز شد، تجدید آن نیز به ابى العباس صورت گرفت».
عقّاد گوید: اما دو تاریخ دیگر یعنى سال 283 و 284 به نظر ما ترجیح با اولى است که تاریخ روز و ماه را نیز ذکر کرده است بخلاف تاریخ دوم، بنابراین وفات او باید در سال 283 باشد نه سال 284.
امینى گوید: ذکر روز و ماه را به تنهائى ما دلیل ترجیح نمیدانیم مگر به ضمیمه تقارنهاى تاریخى، لذا گوید:
این ترجیح از آنجا قوت میگیرد، که تقارن تاریخها به ما ثابت میکند، ماه جمادى الاخرى سال 283 از روز جمعه شروع شده بنابراین روز چهارشنبه که روز وفات ابن رومى است دو روز بپایان ماه میمانده چنانکه در تاریخ وفات «چهارشنبه دو شب به جمادى الاولى مانده» آمده است ما این روز را با تاریخ فرنگى مقارن کردیم، برابر 14 یونیو یعنى موافق ایام تابستان عراق در آمد و ابن رومى در تابستان وفات کرده که ناجم گفت در بیمارى مرگش بر او وارد شدم در حالیکه در برابرش آب یخ بود بدین ترتیب میتوانیم یقین پیدا کنیم اصح تواریخ همان تاریخ اول یعنى روز چهارشنبه دو شب به جمادى الاولى مانده سال 283 میباشد.
شهادت او
همه مورخین در اینکه مرگ ابن رومى بر اثر سمّ بوده است توافق دارند و نیز اینکه مسموم کنندهاش «قاسم بن عبید اللّه» یا پدرش بوده است مورد اتفاق است «ابن خلکان» گوید: وزیر «ابو الحسین قاسم بن عبید اللّه بن سلیمان بن وهب» وزیر معتضد چون از هجاها و رسوائى یاوههاى او میترسید از این رو با دسیسه «ابن فراش» او را مسموم کرد به این ترتیب که وقتى ابن رومى در خانه وزیر بوده، ابن فراش «خشکنامجه» مسمومى او را خورانید همینکه ابن رومى آن را خورد، احساس سمّ کرد و از مجلس برخاست وزیر به او گفت: کجا میروى؟ پاسخ داد؟ به جائى که مرا به آنجا فرستادى، به او گفت: به پدرم سلام مرا برسان، ابن رومى گفت: راه من به سوى آتش نیست.
«سید مرتضى» «1» گوید: جریان ابن رومى و کثرت مجالستش با «ابى الحسین قاسم» را، به (پدرش) عبید اللّه بن سلیمان بن وهب (وزیر) خبر دادند. او به ابى الحسین گفت مایلم این، ابن رومى تو را ببینم، آنگاه روزى عبید اللّه بن (فرزندش)، ابى الحسین گفت مایلم این، ابن رومى تو را ببینم، آنگاه روزى عبید اللّه به (فرزندش)، ابى الحسین در حالیکه ابن رومى نزدش بوده وارد شد و از او خواست نمونه اشعارش را بخواند، ابن رومى برایش شعر خواند و به او خطاب کرد. عبید اللّه او را پریشان عقل و نادان تشخیص داد، خصوصى به ابى الحسین گفت: زبان این مرد از عقلش درازتر است و کسى که چنین باشد باید در اولین گلایه و شکایت از نیش زبانش ترسید و به پایان کار نباید اندیشید، او را از نزد خود بیرون کن گفت: میترسم چیزى را که در حکومت ما پنهان داشته آشکار سازد و تا ما سر کار هستیم آن را بین مردم پخش کند، گفت: فرزندم مقصودم از بیرون کردن: طرد کردنش نیست بلکه میخواهم مضمون شعر «ابى حیه نمیرى» را دربارهاش بکار برى.
«نهانى او را گفتند قربانت، مگذار او سالم بدرود اگر او را نمیکشى بما اشاره کن تا کار او را بسازیم».
ابو الحسین قاسم، جریان را به ابن فراس باز گفت، و چون او از دشمنان سرسخت ابن رومى بود و چند بار با هجاهاى زشتى از ابن رومى مواجه شده بود گفت:
وزیر اعزه اللّه اشاره کرد او باید دفعة و بى خبر کشته (ترور) شود تا از دست زبان او همه راحت شوند و من این کار را بعهده میگیرم آنگاه او را در «خشکنانج» زهر داد و او مرد. «باقطانى» گوید: مردم میگویند ابن فراس او را نکشته بلکه این تنها عبید اللّه بود که او را کشت.
آنگاه روایت نخستین را، به این دلیل که عبید اللّه بن سلیمان در سال 288 بعد از مرگ ابن رومى از دنیا رفته و بنابراین معنى ندارد که قاسم به او بگوید:
به پدرم سلام مرا برسان در حالیکه پدرش هنوز در قید حیات است، تضعیف کرده است.
و در روایت دوم این اشکال را گرفته که عبید اللّه سوابق آشنائى با ابن رومى دارد پس چگونه میخواهد او را ببیند.
ولى اشکال روایت دوم بجا نیست، زیرا مقصود عبید اللّه از دیدن او چنانکه از خود روایت معلوم میشود دیدن آزمایشى است نه دیدن صرف، تا با آشنائى و مجالست قبلى منافات داشته باشد. در این صورت احتمال میرود عبید اللّه گفته باشد به پدرم سلام برسان، نه فرزندش ابى الحسین و خدا بر واقع امر آگاه است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج3، ص: 82