پسر هنده جگر خوار با امیر المؤمنین على (ع) می جنگد
در این زمینه، از هر چه چشم بپوشیم این را نمیتوانیم ندیده بگیریم که مولا امیر المؤمنین مسلمان خدا پرستى است که آزار رساندن به او و جنگیدن با او حرام است «و کسانى که به مردان و زنان مؤمن بدون اینکه جرمى مرتکب شده باشند آزار میرسانند بار بهتان و گناهى نمایان بر دوش گرفته اند» «1» و امت محمد (ص) بر این حدیث همداستان است که «دشنام دادن به مسلمان- مؤمن- زشتکارى است و جنگیدن با او کفر». و معاویه این هر دو گناه را مرتکب گشته هم به سرور مومنان دشنام داده و هم با او جنگیده است و به اولین مسلمان آزار رسانده و با آزار وى پیامبر خدا (ص) را آزار رسانده است و «کسانى که پیامبر خدا را اذیت میکنند عذابى دردناک خواهند داشت» «2» و هر که پیامبر خدا (ص) را اذیت کند خدا را اذیت کرده باشد، «کسانى که خدا و پیامبرش را اذیت می کنند خدا در دنیا و آخرت لعنتشان کرده است».
على (ع) علاوه بر این خلیفه وقت بوده است صرفنظر از تصورات مختلفى که در امر خلافت هست، زیرا او را بوسیله نص و اجماع «اهل حل و عقد»- یا صاحب نظران جامعه اسلامى- و بیعت مهاجران و انصار و موافقت همه اصحاب صورت گرفته است باستثناى تعداد انگشت شمارى که از راه راست منحرف گشته اند و رأیشان اثرى در انعقاد پیمان حکومت و استقرارش ندارد و بعضى از آنها را کینه توزى و ریخته شدن خون کسانشان با شمشیر على (ع) به مخالفت کشانده و برخى را مطامع و جاه طلبى و جانبگیرى خویشانه. به هرحال، امیر المؤمنین (ع) واقعا و حقا خلیفه وقت بوده است و هر که با او بمخالفت برخاسته و علیه اش قیام مسلحانه کرده واجب القتل بوده و پیمان اسلام از گردن فرو نهاده و قدرت سیاسى الهى را اهانت کرده است و با خدا در حالى روبرو خواهد گشت که هیچ دلیل و حجتى براى کارش ندارد. همچنین می دانیم در فرمانى روشن و صریح از پیامبر اکرم (ص) چنین آمده است: «پیشامدهاى ناگوارى رخ خواهد داد. هر که خواست در حالی که این امت متحدند پراکنده شان سازد با شمشیر بر سرش بزنید هر که میخواهد باشد» یا بعبارتى دیگر «هر که را دیدید راه بر همزدن وحدت امت محمد را می پیماید بکشید» یا بعبارتى که حاکم نیشابورى ثبت کرده «… او را بکشید هر که میخواهد باشد». «1»
همچنین میفرماید: «هر که در حالى که بر سر یکتن همداستان و متحدید آمده خواست نظمتان را بر هم بزند یا وحدتتان را از هم بپاشد او را بکشید» «2»
و «هر که سر از فرمان (حاکم شرعى) بر تافت و ترک وحدت ملى گفت و مرد بوضع جاهلى مرده است. هر که زیر پرچم گمراهى جنگید و به ملاحظات نژادپرستانه و قومیگرى بخشم در آمد یا به اندیشه و شعار نژاد پرستانه و قومیگرى دعوت و تبلیغ کرد یا آن را مورد حمایت و پشتیبانى قرار داد و در این راه کشته شد بوضع جاهلى (و کافرانه) کشته شده است. هر که علیه امتم قیام مسلحانه کرد و نیکوکار و بدکارش را به شمشیر زد و دست از مؤمنش برداشت و عهد صاحب عهد نگذاشت از من نیست و نه من از اویم». «3»
و «هر که دست از فرمانبردارى (حاکم شرعى) بازکشید خدا را در قیامت به حالى دیدار خواهد کرد که دلیلى براى دفاع از خویش ندارد. و هر که در حالى بمیرد که پیمان بیعتى بر عهده ندارد بوضع جاهلى مرده است». «4»
و «هر که یک وجب از امت و وحدت کناره بگیرد پیوند اسلام از سر خویش فرو گذاشته باشد مگر این که بر گردد. هر که شعارى خاص جاهلیت بر آورد و تبلیغ خاص جاهلیت کند از آتش دوزخ خواهد بود.» مردى پرسید: اى رسول خدا! هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند؟ «فرمود: آرى هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند. بنابراین بایستى تبلیغاتى کنید و شعارى بر آورید که بوسیله اش مسلمان و مؤمن و بنده خدا نامیده شده اید». «1»
و «هر که یکوجب از امت و وحدت کناره بگیرد پیوند اسلام از گردن فرو نهاده باشد». «2»
و «نمی شود کسى به اندازه یکوجب از امت و وحدت کناره بگیرد و به وضع جاهلى نمیرد». «3»
و «هر که (در برابر حاکم شرعى) سر بنافرمانى برداشت و از وحدت ملى کناره گرفت و مرد به وضع جاهلى مرده است». «4»
و «هر که به قدرت سیاسى الهى که در زمین مستقر است اهانت روا دارد خدا او را اهانت خواهد کرد» «5»
و «هر که یکوجب از امت و وحدتش کناره بگیرد به آتش (دوزخ) در آید» «6» که خود معاویه روایت کرده است.
و «هر که از امت و وحدتش کناره بگیرد و حکومت را خوار بشمار و بگرداند با خدا در حالى روبرو خواهد شد که هیچ دلیل خدا پسندى براى دفاع از خویش ندارد» «7»
و «گرچه برده حبشی یى که کله اش مثل مویز (سیاه) است فرمانده شما باشد فرمانش را به گوش گرفته اطاعت کنید.» «1»
با توجه باین فرمایشات و دستورات، فکر می کنید معاویه با قیام مسلحانه علیه امیر المؤمنین على (ع) و توطئه و تلاش براى تزلزل حکومت و بر انداختن خلافتش، به وحدت ملى و حفظ همبستگى امت کمک کرده و سر به فرمان و مطیع خلیفه و حاکم شرعى بوده است یا نه قدرت سیاسى الهى را مورد تجاوز و تعرض قرار داده و حکومت را خوار شمرده و گردانیده و سر از اطاعت پیچیده و از امت و وحدت ملى کناره گرفته و پیوند اسلام از سر و گردن فرو نهاده است؟! فرمایشات نبوى تکلیف معاویه را روشن ساخته و ماهیتش را به دقت مشخص گردانیده است.
به موجب آنها معاویه در رأس تجاوزکاران داخلى قرار دارد همانگونه که بهنگام بتپرستى در رأس قبائل مشرک و مهاجم ضد اسلام قرار داشت، و آخر زندگیش چقدر شبیه اوائل و دوره جاهلى آن است. به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) امیر المؤمنین على (ع) را مأمور جنگ او کرده و نیز فرموده بود کسانى که عمار را بکشند دار و دسته تجاوزکار داخلى هستند، و دو نفر هم در دین اختلاف ندارند که دار و دسته معاویه او را کشته اند، با این همه معاویه به تجاوز گرى مسلحانه خویش ادامه داد و به ریختن خون عمار یاسر اکتفا نکرد و بسیارى دیگر از اصحاب پاکدامن و نیکرو را به قتل رسانید.
وانگهى اگر بیعت عناصر فرومایه شامى با معاویه که از نظر شریعت اسلام بى ارزش و بى اعتبار است به چیزى شمرده شود و معاویه «خلیفه» اى به حساب آید به استناد فرمایشات ثابت و مسلم پیامبر اکرم (ص) چون خلیفه دوم و بعدى است باید اعدام شود، به حکم این فرمایش نبوى که «هر گاه براى دو خلیفه بیعت گرفته شد نفر دومى و اخیر را بکشید» و «پس از من خلفائى خواهند بود و زیاد خواهند شد.»
پرسیدند: چه دستور می فرمائى به ما در آن حال؟ فرمود: «به پیمان بیعت اولى وفا کنید و به همین ترتیب حق آنان را ادا نمائید» و «هر که با پیشوائى بیعت کرده و دست داد و ثمره دلش (و یا خواست و عاطفه اش) را در کف او نهاد باید حتى المقدور از او فرمان برد، و اگر دیگرى آمده و با او بکشمکش پرداخت گردن این دومى را بزنید.»
این احادیث «صحیح» و ثابت «1»، صحت حدیثى را که درباره خود معاویه آمده- گرچه سندش به نظر آن جماعت ضعیف باشد- ثابت می نماید، این حدیث پیامبر (ص) را: «هنگامى که معاویه را بر منبرم دیدید بکشیدش» «2»، همچنین حدیثى که مناوى در «کنوز الدقائق» آورده تأیید و تحکیم می نماید، این را که «هر کس با على بر سر خلافت جنگید او را بکشید هر که می خواهد باشد». «3»
وقتى آن دو دسته، یعنى یاران امیر المؤمنین على (ع) و دار و دسته معاویه اختلاف نظر پیدا کردند، قرآن آن را فیصله داد و خدا تکلیفشان را مشخص فرمود:
«هر گاه دو دسته از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند میانشان را به صلح و آشتى آورید آنگاه اگر یکى از آن دو به دیگرى تجاوز مسلحانه کرد به جنگید تا به حکم خدا باز آید» «4». ائمه فقه مانند شافعى در مسأله جنگیدن با. «اهل بغى» یعنى تجاوز کاران داخلى به همین آیه استناد کرده اند، «5» و دار و دسته معاویه به موجب نصى که از رسول اکرم (ص) در دست است تجاوز کار مسلح داخلی اند. «6» محمد بن حسن شیبانى حنفى متوفاى 187 ه. می گوید: اگر معاویه ستمگرانه و تجاوزکارانه با على جنگیده بود ما کیفیت و قواعد جنگیدن با «اهل بغى» تجاوزکاران مسلح داخلى را نمی آموختیم.» «7» قرطبى در تفسیرش می گوید: «این آیه دلیل است بر وجوب جنگیدن با دار و دسته تجاوزکار داخلى که بر امام یا یکى از مسلمانان آشکارا تجاوز کنند» «1»
و می افزاید: «قاضى ابو بکر بن عربى می گوید: این آیه در مورد جنگیدن مسلمانان با یکدیگر اصل است، و در جنگ با کسانى که تأویل نمایند اساس را تشکیل می دهد.
اصحاب به همین استناد کرده و رجال برجسته دین به آن تمسک نموده اند، و پیامبر (ص) به همین آیه اشاره و توجه داشته آنجا که فرموده: عمار را دار و دسته تجاوزکار داخلى می کشند. و آنجا که درباره خوارج می فرماید: علیه بهترین فرقه (ى اسلامى) قیام مسلحانه می کنند یا در حال اختلاف قیام مسلحانه می کنند. روایت اولى صحیحتر است زیرا در آنجا می فرماید: آنان (یعنى تجاوز کاران داخلى) را یکى از آن دو دسته که به دین نزدیکتر است خواهد کشت. و چنین اتفاق افتاد که آنان را على بن ابى طالب و یارانش کشتند. بنابراین، براى علماى اسلام محقق گشته و با دلیل دینى ثابت شده که على- رضى اللّه عنه- امام بوده است و هر که علیه او قیام مسلحانه کرده تجاوز کار بشمار آمده و جنگیدن با او واجب بوده است تا آنکه به دین باز آید و سر به صلح و آشتى فرود آرد». «2»
زیلعى در «نصب الرایه» می نویسد: «حق به جانب على بوده است، و دلیلش فرمایش پیامبر (ص) به عمار که ترا دار و دسته تجاوزکار داخلى خواهد کشت. و شک نیست که او همراه على بوده و همدستان معاویه او را کشته اند. اما الحرمین در کتاب ارشاد می گوید: على- رضى اللّه عنه- در دوره حکومتش امام بر حق بوده است و آنان که با او جنگیده اند تجاوز کار مسلح داخلى. و حسن ظن در حق آنان مستلزم این است که گفته شود قصد خیر داشته اما به خطا رفته اند. و اجماع است بر این که على حق داشته با سپاه جمل- که عبارت بوده از طلحه و زبیر و عائشه و همراهانشان- همچنین با سپاه صفین- یعنى معاویه و سپاهیانش- بجنگد. و مسلم است که عائشه بعدها اظهار پشیمانى کرده است». «3»
عائشه درست گفته که «مثل روگردانى این امت از آیه: هر گاه دو دسته از مؤمنان با هم بجنگ پرداختند … ندیده ام» «1» و خود او اولین کسى بوده که از آن آیه رو گردانده و حکمش را ندیده گرفته و بر خلاف آن عمل کرده است و از خانه به در آمده و جامه محفوظ خویش به کنارى نهاده و به خود نمائى جاهلیت وار پرداخته و با امام زمان و خلیفه وقت جنگیده است، و شاید بعدها پشیمانى خورده و از حسرت و غم گریسته تا گریبانش خیس گشته است، و طبعا این وقتى بوده که کار از کار گذشته است.
به همین دلائل بود که مولا امیر المؤمنین (ع) جنگیدن با شامیان را واجب می دانست و می فرمود: «چاره اى ندیدم جز اختیار یکى از دو راه: جنگیدن با آنها، یا کافر شدن به آنچه بر محمد (ص) نازل گشته است» یا بعبارتى دیگر: «راهى نیست جز کافر شدن به آنچه بر محمد نازل گشته یا جنگیدن با آن جماعت». «2»
پیامبر گرامى (ص) همواره به برجسته ترین اصحابش مانند امیر المؤمنین على بن ابیطالب، ابو ایوب انصارى، و عمار یاسر، دستور می داد با پیمانگسلان و تجاوزگران و از دین بدرشدگان بجنگند، و احادیث متضمن این دستورات در جلد سوم نگاشته شد، و دانشمندان متقدم اتفاق نظر داشتند که تجاوز گران عبارتند از همدستان معاویه.
بنابراین، معاویه اى که جنگیدن با او و قتلش واجب بود به خود اجازه می داد با امیر المؤمنین على (ع) بجنگد؟ در حالى که کتاب خدا و سنت پیامبرش در برابرش قرار داشت و اگر می خواست پیروى نماید در آن چنین مییافت که «هر گاه درباره چیزى اختلاف و کشمکش پیدا کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان آورده اید» «3» و «کسانى که به موجب آنچه خدا فرو فرستاده داورى و حکومت نمی نمایند همان کافرانند» «1» و «کسانى که مطابق آنچه خدا فرو فرستاده داورى و حکومت نمی نمایند همان زشتکارانند» «2» و «کسانى که مطابق آنچه خدا فرو فرستاده داورى و حکومت نمی نمایند همان ستمگرانند.» «3»
بنابراین، و بحکم قرآن، مسلمانان اختلاف خود را نباید با جنگ، بلکه با مراجعه به آیات محکم قرآن و سنتى که آن را حل و فصل می نماید از میان بردارند و هرگز پیش از این کار نباید دست به جنگ بزنند. به همین جهت امیر المؤمنین على (ع) در آغاز کار از مخالفان می خواست دعاوى خویش به قرآن کریم- که خود نظیرش و گویایش بود- عرضه نمایند و خود حجت را با استشهاد به آیات شریفه قرآن و سنت بر آنان تمام می کرد. باز به همین جهت بود که به هیئت اعزامى معاویه می فرمود: «هان! من شما را به کتاب خداى عز و جل و سنت پیامبرش دعوت می نمایم» «4» و در نامه اى به معاویه و قرشیانى که نزدش بودند نوشت: «هان! من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و به جلوگیرى از ریخته شدن خون این امت دعوت می نمایم». «5» اما آن کجروان باین دعوت پاسخ مثبت ندادند و حاضر به عرضه اختلاف به قرآن و سنت نشدند تا آن که در عرصه کارزار بزانو در افتاده براى نجات خویش از مرگ حتمى فریاد بر آوردند که بیائید اختلاف را در پرتو قرآن حل کنیم. امام خود قبل از آنکه دشمن به چنین کارى مبادرت جوید پیشبینى نموده و مثلا در نامه اى به معاویه فرموده بود: «ترا می بینم که فردا چون از فشار جنگ به ستوه آئى چون شترانى که از سنگین بارى فریاد بر می آرند فریاد برآرى و مرا و یارانم را به مراجعه به کتابى بخوانى که با زبان تعظیمش می نمائید و بدل انکارش» «6» و در نامه دیگرى به او نوشته بود: «پندارى همین حالا است که دار و دسته ات از ضربات پیاپى و مرگ حتمى و کشته دادن بسیار به ستوه آمده و مرا به مراجعه به کتاب خدا دعوت می کند در حالی که آنها خود یا به آن کافرند یا بیعتگسلى بیراه اند». «1»
پیش گوئى حضرتش روزى به تحقق پیوست که قرآن ها را از ترس شکست قریب الوقوع و کشته شدن دسته جمعى بر سر نیزه کردند تا خود را با این حیله از مهلکه بدر برند. و امام در آنروز فرمود: «بندگان خدا! من از همه زودتر باید دعوت به کتاب خدا را بپذیریم، لیکن معاویه و عمرو عاص و پسر ابى معیط و حبیب بن مسلمه و ابن ابى سرح دیندار و پیرو قرآن نیستند. من بهتر از شما آنها را می شناسم. در کودکى با آنها آشنا بوده ام و در بزرگى با آنها برخورد و تماس داشته ام و آنها بدترین بچه ها و شریرترین مردها هستند. حرفشان سخن حقى است که به منظور باطل و ناروائى زده میشود. بخدا قسم اینها قرآن را بالا نبرده اند از آن جهت که می شناسندش و به آن عمل می کنند، بلکه کارشان خدعه و فریب است و ایجاد سستى و تزلزل، و صدمه زدن». «2»
پیامبر گرامى براى هشدار دادن به مسلمانان و جلوگیرى از افتادنشان به ورطه این آشوب جاهلانه از هیچ کوششى فرو گذار نکرده بود و مقام و منزلت امیر المؤمنین على را شناسانده و اخطار کرده بود مبادا کوچکترین صدمه و آزارى به او برسانند مبادا با او بجنگند یا دشنامش داده لعنتش کنند یا کینه او را به دل بگیرند یا از یاریش کوتاهى نمایند و دعوت کرده بود و تشویق که دوستش بدارند و از او پیروى نموده نور راهنمائیش را مشعل راه خویش سازند و همواره با او باشند، و این جمله تشویق و ترغیب را پس از تأکیدات و فرمایشات الهى کرده بود که ولایت و دوستداریش را قرین ولایت الهى و ولایت پیامبر می شمارد و اطاعتش را با اطاعتشان فراهم می دارد و می فرماید: «ولى شما فقط خدا است و پیامبرش و مؤمنانى که نماز می گذارند و در حال رکوع زکات (یا صدقه) می دهند» «3» و «اى مومنان! از خدا اطاعت نمائید و از پیامبر و فرماندهانى که از شمایند اطاعت کنید «1»». «2»
با این همه معاویه سر به فرمان خدا و پیامبر (ص) فرود نمی آورد و مقام و منزلت امیر المؤمنین على (ع) را نمی شناسد و به مقتضیات آن عمل نمی کند و سر از تبعیت آن احکام مقدس بر می تابد و از ستمگران می شود و رئیسشان، و در ستمگران هیمه دوزخند». «3» آرى، این همه آیه و حدیث، معاویه را قانع و مطیع نمی سازد و نه هیچیک از دیگر فرمایشات رسول اکرم (ص)
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج10، ص: 381