5 نامیده شدن عمر به فرمانروای گروندگان
واقدی گوید: ابو حمزه «1» یعقوب پسر مجاهد از زبان محمد پسر ابراهیم برای ما گزارش کرد که ابو عمرو گفت: عایشه را گفتم عمر- جدا کننده راستی از نادرستی- را چه کسی فرمانروای گروندگان نام نهاد؟ گفت پیامبر (ص) که گفته: او فرمانروای گروندگان است گزارش بالا را ابن کثیر در تاریخ خود 7/137 یاد کرده است.
امینی گوید: ابو حزره افسانه سرائی بوده که داستان می گفته و او را خوش آمده است که بر برانگیخته خدا (ص) و بر همسر وی- مادر گروندگان- دروغ بندد تا- با ساختن برتری ای برای عمر- شنوندگانش را خرسند سازد و فراموش کرده که تاریخ- اگر چه پس از روزگاری چند نیز باشد- دروغگوئی و بد کنشی او را آشکار خواهد ساخت.
حاکم آورده است که پسر شهاب گفت: عمر پسر عبد العزیز از ابو بکر پسر سلیمان پسر ابو خیثمه پرسید چرا در روزگار ابو بکر (ض) نامه ها را با
نشانی «از سوی جانشین برانگیخته خدا …» می نوشتند سپس عمر، در آغاز کارش می نوشت: «از سوی جانشین بوبکر …» پس که بود که برای نخستین بار نوشت «از سوی فرمانروای گروندگان.»؟ او پاسخ داد: شفاء که از نخستین زنان کوچ کننده به مدینه در همراهی پیامبر بود، به من گزارش داد که عمر پسر خطاب (ض) به کارگزار عراق نوشت دو مرد چابک به نزد او فرستد تا- درباره عراق و مردم آن- از آن دو پرسش هائی کند پس کارگزار عراق، لبید پسر ربیعه و عدی پسر حاتم را فرستاد و چون آن دو، پای در مدینه نهادند شتران خود را جلوی مسجد خوابانده و خود به مسجد درآمدند و به عمرو پسر عاص برخوردند و گفتند: ای عمرو! دستوری برای ما بخواه تا بر فرمانروای گروندگان در آئیم. عمرو گفت: به خدا سوگند که شما نام درستی برای او برگزیده اید او فرمانروا است و ما گروندگان پس عمرو برجست و بر فرمانروای گروندگان در آمد و گفت درود بر تو ای فرمانروای گروندگان! عمر گفت: پسر عاص! چه این نام را بر تو آشکار ساخت؟ پروردگار من می داند که تو از آن چه گفتی به در می آئی گفت راستی این که لبید پسر ربیعه و عدی پسر حاتم آمده اند و پس از خواباندن شتران خود در جلوی مسجد بر من در آمدند و مرا گفتند ای عمرو! برای ما دستوری بگیر تا بر فرمانروای گروندگان در آئیم و به خدا سوگند که آن دو، نام درستی بر تو نهاده اند ما گروندگانیم و تو فرمانروای ما. پسر سلیمان گفت پس از آن روز، دیگر نامه ها را با این نشانی می نوشتند.
گزارش بالا را حاکم در مستدرک آورده و درست شمرده و ذهبی نیز در تلخیص المستدرک می گوید: آن درست است و سیوطی یک بار در شرح شواهد مغنی ص 57 می نویسد با زنجیره ای درست گزارش می کنیم که لبید پسر ربیعه و عدی پسر حاتم بوده اند که چون از عراق به نزد عمر پسر خطاب آمدند او را فرمانروای گروندگان نامیدند، و بار دیگر هم در تاریخ الخلفا ص 94 داستان را یاد کرده است.
و طبری در تاریخ خود 5/22 با پشتگرمی به سخن حسان کوفی گوید:
چون عمر بر سر کار آمد به او می گفتند: ای جانشین جانشین برانگیخته خدا! عمر (ض) گفت: به این گونه، سخن دراز می شود و پس از این هم که دیگری به جانشینی رسد گویند: ای جانشین جانشین جانشین برانگیخته خدا؛ بلکه شما گروندگانید و من فرمانروای شما. این بود که فرمانروای گروندگان نامیده شد.
و ابن خلدون در پیشگفتار تاریخش ص 227 می نویسد: چنان پیش آمد که یکی از یاران پیامبر، عمر (ض) را چنین خواند: ای فرمانروای گروندگان! پس مردم این را بپسندیده درست دانستند و او را بدان خواندند و گفته اند نخستین کسی که او را بدین گونه خواند عبد اللّه پسر جحش بود و گفته اند عمرو پسر عاصی و مغیره پسر شعبه و گفته اند پیکی بود که- از سوی برخی از سپاهیان- نوید فیروزی آورد و چون به مدینه درآمد سراغ عمر را گرفت و گفت: فرمانروای گروندگان کجا است؟ پس یاران او آن را شنیدند و پسندیدند و گفتند: به خدا نامی درست بر او نهادی و به خدا سوگند که او- به شایستگی- فرمانروای گروندگان است. پس او را به آن نام خواندند تا همچون نام و نشانی برای او در میان مردم راه یافت و به جانشینان وی در آینده نیز رسید و نشانی بود که همراه با ایشان هیچ کس آن را نداشت مگر سائر دولت اموی. پایان.
از این گزارش ها آشکارا بر می آید که نه خود عمر- پیش از آن- چیزی در باره این نام می دانست (که آنرا از برانگیخته خدا- ص- شنیده باشد یا از هیچ کس دیگر و این بود که آن را شگفت انگیز و دور از باور شمرد و گفت:
پروردگار من می داند که البته تو از آنچه گفتی به در می آئی) و نه عمرو پسر عاص آگاهی ای در این زمینه داشت (و از همین روی، درست نام گزاری کردن.
را کار آن دو مرد شمرد و از پیش خود نیز دست آویزی برای آن تراشید) و نه آن دو مرد که گفتیم به گزارش درست این نام گزاری کار ایشان بوده، سخنی را که
ابن کثیر به پیامبر بسته شنیده بودند تا پشتوانه نشان بخشی شان گردانند زیرا می بینیم که این نام، ناآگاهانه و بی زمینه چینی بر زبانشان گذشته، پس از این ها دوباره نگاهی بیاندازیم به همان گفتار ابن خلدون که گزارش های ناسازگار را درباره «نخستین کسی که عمر را فرمانروای گروندگان نامید» به کوتاهی باز نموده و آن گاه یک گزارش هم ندارد که برساند این نامگذاری از سوی پیامبر (ص) بوده و از گزارش طبری نیز آشکارا بر می آید که عمر خود این نام را بر خویش نهاد.
آری آن کسی که برانگیخته خدا (ص) وی را فرمانروای گروندگان نامید او سرور ما علی (ع) است ابو نعیم در حلیة الاولیاء 1/63 با زنجیره خود آورده است که برانگیخته خدا (ص) گفت: ای انس! برای دست نماز من آبی بریز. سپس برخاست و دوگانه ای بگزارد و آنگاه گفت: انس! نخستین کسی که از این در در آید فرمانروای گروندگان است و سرور مسلمانان و پیشوای چهره های تابناک و درخشان و بازپسین کسی که سفارش پیامبری را پس از مرگ او به کار بندد. انس گفت: من پنهانی گفتم: خدایا! این را از انصار (- یاران مدنی پیامبر) بگردان. ناگاه علی آمد. پیامبر پرسید انس! کیست؟ من گفتم علی- پس شادمانه برخاست و او را در برگرفت و سپس عرق از چهره خویش با چهره او می سترد و عرق از چهره علی با چهره خویش و علی گفت: ای برانگیخته خدا! می بینم کاری می کنی که پیش از من با هیچ کس چنان نکردی گفت: چه مرا از این کار باز می دارد؟ با آن که تو از سوی من (آن چه را بر گردنم هست) می پردازی و آوای مرا به ایشان می شنوائی و در زمینه آن چه- پس از من- چند سخنی پیش آرد روشنگری می نمائی.
و ابن مردویه آورده است که پسر عباس گفت: برانگیخته خدا (ص) در خانه اش بود و علی پسر ابو طالب- خدا رویش را گرامی دارد- آغاز بامداد به نزد او شد تا کسی در رفتن به نزد او بر وی پیشی نگیرد. پس چون به درون آمد پیامبر
(ص) را دید در میان خانه، و سر او در دامن دحیه پسر خلیفه کلبی است. پس گفت درود بر تو باد! برانگیخته خدا چگونه است؟
گفت: ای برادر برانگیخته خدا! نیکو است. علی گفت: خداوند- از سوی ما خانواده- تو را پاداش نیکو دهد. دحیه گفت: راستی که من تو را دوست می دارم و در نزد من ستایشی از تو است که شتابان برایت آورده ام: تو فرمانروای گروندگان و راهبر چهره های درخشان و تابناک و … تا پایان و در این گزارش می خوانیم:
پس او سر پیامبر را گرفت و در دامن علی نهاد پس پیامبر (ص) گفت: این گفتگوهای آهسته چیست، پس علی آن چه را در میانه گذشته بود بازگو کرد و او گفت: علی! او دحیه نبود … جبرائیل بود و ترا به نامی خواند که خداوند به آن خوانده بود.
حافظ ابو العلا حسن پسر احمد عطار در گزارشی از زبان پسر عباس آورده است که پیامبر (ص) گفت: ای ام سلمه! گواه باش و بشنو این علی پسر ابو طالب فرمانروای گروندگان است- که همه گزارش در ج 6 ص 80 چاپ دوم گذشت- و طبرانی در معجم خود با زنجیره ای گسسته از زبان عبد اللّه پسر علیم جهنی آورده است که پیامبر گفت: به راستی خدای ارجمند و بزرگ در آن شب که مرا به آسمان ها برد به گونه ای نهانی سه ویژگی علی را برای من باز نمود: این که او سرور گروندگان است و پیشوای پرهیزکاران و راهبر چهره های درخشان و تابناک
گزارش های دیگری هم هست که گزارش های بالا را یاری می دهد و استوار می گرداند. و از آن میان یکی را بو نعیم در حلیة الاولیاء از زبان پسر عباس آورده است که بر بنیاد آن، پیامبر خدا (ص) گفت: خداوند هیچ آیه ای فرو نفرستاد که فراز «ای کسانی که گرویده اید» در آن باشد مگر علی سرور و فرمانروای ایشان است.
– و به گزارش طبرانی و ابن ابی حاتم: مگر علی فرمانروا و بزرگ آنان است و به راستی که خداوند بارها یاران محمد را نکوهید و علی را جز به نیکوئی
یاد نکرد «1»
و باز گزارش خطیب، که حاکم نیز به این گونه آن را آورده و درست شمرده است: جابر پسر عبد اللّه گفت شنیدم برانگیخته خدا (ص) در روز حدیبیه هم چنان که دست علی را در دست گرفته بود می گفت: این فرمانروای نیکوکاران است و نابود کننده تبهکاران هر که او را یاری کرد خود یاری شده و هر که او را واگذاشت خود واگذاشته شده «2»
و چنان چه در تاریخ الخلفاء به خامه سیوطی ص 115 و در نور الابصار ص 80 می خوانیم ابن ابی حاتم نیز آن را از زبان پسر عباس گزارش کرده و شیخ الاسلام حموینی هم در فرائد السمطین آن را از زبان عبد الرحمن پسر سهمان آورده و ابن حجر نیز در صواعق- به گزارش از حاکم- آن را آورده و در آن دستبرده و به جای «فرمانروای نیکو کاران»، «پیشوای نیکو کاران» نوشته است. که خدا درستکاری را زنده بدارد!
و باز گزارش ابن عدی در کامل خود از زبان علی که پیامبر (ص) گفت:
علی فرمانروا و سرپرست گروندگان است و دارائی جهان، فرمانروا و سرپرست دو رویان، و در گزارشی به جای دورویان، ستمگران و در گزارش دیگر: بدکیشان و ناسپاسان یاد شده است. گزارش بالا را، هم دمیری در حیوة الحیوان 2/412 آورده است و هم ابن حجر در صواعق ص 75. و دمیری می نویسد: از همین جا است که فرمانروای گروندگان علی را- که خدا روی او را گرامی دارد- در میان گروندگان به شاه زنبوران همانند کرده اند.
و باز سخن علی: من فرمانروا و سرپرست گروندگانم و دارائی جهان، فرمانروای بد کیشان و ناسپاسان. و در گزارشی به جای بدکیشان و ناسپاسان، دو رویان آمده و
در گزارش سوم نیز: بدکاران، نهج البلاغة 2/211، تاج العروس 1/381
این بود حقیقت استوار که برای برابری با آن، گروهی به فرمان گزافه سرایان در برتر خوانی ها، گزارشی را تراشیده اند که از زبان ابو حزره داستان ساز شنیدی.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 128