اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۴ مهر ۱۴۰۲

پیامبر(ص) همراه عایشه به رقص و آواز زنان نگاه می کرد

متن فارسی

از زبان بریده آورده اند که برانگیخته خدا (ص) به یکی از جنگ ها بیرون شد و چون بازگشت دخترکی سیاه بیامد و گفت ای برانگیخته خدا من با خدا پیمان بستم که اگر تو را تندرست برگرداند پیش روی تو دف بزنم و آواز بخوانم پیامبر خدا (ص) گفت اگر تو چنین پیمانی بسته ای بزن وگرنه که نه. او آغاز به زدن کرد و بوبکر به درون آمد و او همچنان زدن را دنبال کرد سپس علی بیامد و اوهمچنان می زد سپس عثمان به درون آمد و او همچنان می زد سپس عمر به درون آمد و او دف را زیر نشیمنگاهش نهاد وبر روی آن نشست پس برانگیخته خدا (ص) گفت: عمر را به راستی که اهریمن از تو می ترسد، زیرا من نشسته بودم و او می زد و سپس علی به درون آمد و او می زد سپس عثمان به درون آمد و او می زد و چون تو- ای عمر- به درون آمدی دف را بیافکند و در گزارش احمد می خوانیم که پیامبرگفت: عمر به راستی که اهریمن از تو دوری می گزیند.و از زبان جابر آورده اند که بوبکر (ض) بر برانگیخته خدا (ص) درآمد و آنجا دف می زدند پس بنشست و چون برانگیخته خدا (ص) را دید از آن کار جلوگیری نکرد پس عمر (ض) بیامد و چون برانگیخته خدا (ص) آواز او را شنیداز آن کار جلوگیری کرد و آن گاه که آن دو بیرون شدند عایشه (ض) گفت ایبرانگیخته خدا روا بود و پس از آمدن عمر ناروا شد؟ او (ع) گفت: عایشه همه مردم آن را بر خویش هموار نمی کنند. که می نویسد این گزارشی نیکو و : 5 و هم ترمذی در جامع خود 293 : گزارش بالا را، هم احمد در مسند خود آورده 353 درست و ناشناخته است- و هم حکیم ترمذی در نوادر الاصول- که در ص 58 گزارش بریده و در ص 138 گزارش جابر را آورده و در جای نخستین می نویسد: خردمندان گمان نبرند که عمر به این انگیزه برتر از بوبکر است زیرا بوبکر در این جا همانند برانگیخته خدا (ص) است و برانگیخته خدا دو کار و دو پایگاه رافراهم آورد، پس او را پایگاه پیامبری است که هیچکس به وی نتواند پیوست و بوبکر را پایگاه مهربانی و عمر را پایگاه پیروی از درستی- 4 و شوکانی در نیل الاوطار : 10 و خطیب تبریزی در مشکاه المصابیح ص 550 و ابن اثیر در اسدالغابه 64 : بیهقی در سنن خود 77 ،8 نیز گزارش بالا را آورده اند : 271

-2 از زبان عایشه آورده اند که گفت برانگیخته خدا (ص) نشسته بود که بانگ و خروشی همراه با آواز کودکان به گوش ما رسیدپس برانگیخته خدا (ص) برخاست و ناگهان زنانی حبشی را دیدیم که دست افشانی و پایکوبی می کردند و کودکان گرد آنان را گرفته بودند پس گفت: عایشه بالا بیا و نگاه کن پس من آمدم و چانه ام را بر شانه برانگیخته خدا (ص) نهادم و من از میان شانه و سر پیامبر آن ها را نگاهمی کردم و او می گفت: سیر نشدی؟ سیر نشدی؟ و من برای آن که به پایگاهخود نزد او پی ببرم می گفتم نه. ناگاه عمر نمودار شد و مردم بپراکندند و برفتند و برانگیخته خدا (ص) گفت راستی که می بینم اهریمنان- چه از دیوان و چه از آدم رویان- از عمر گریختند. عایشه گفت: من هم برگشتم. گزارش بالا را، هم ترمذی در ص 294 ج 2 صحیح خود آورده و گوید: این گزارشی نیکو و درست و شگفت است- و هم بغوی 2: در مصباح السنه و هم خطیب عمری تبریزی در مشکاه المصابیح ص 550 و هم محب طبری در الریاض 208 ،2 از گزارش ابوهریره آورده است که گفت همان هنگام که سیاهان با جنگ افزارهاشان نزد برانگیخته : -3 احمد در مسند خود 208 خدا (ص) بازی می کردند عمر به درون آمد و دست به سوی سنگریزه ها دراز کرد و به سوی آنان افکند پیامبر (ص) گفت: عمر! رهاشان کن! و ابو داود طیالسی در ص 204 از مسند خود از گزارش عایشه آورده است که او گفت: سیاهان به پرستشگاه پیامبر در می آمدند و بازی گری می نمودند و برانگیخته خدا (ص) مرا میپوشانید و من که دخترکی خردسال بودم به ایشان می نگریستم پس عمر بیامد و از کار ایشان جلوگیری کرد و برانگیخته خدا (ص) گفت عمر رهاشان کن. سپس گفت اینان دختران ارفده هستند.

-4 ابو نصر طوسی در اللمع ص 274 گزارش کرده که پیامبر (ص) به خانه عایشه (ض) درآمد و آن جا دو دختری را دید که به آوازه خوانی و دفزنی می پرداختند و ایشان را از کار بازنداشت و عمر پسر خطاب (ض) به هنگام خشم گفت: ساز اهریمنی در سرایی برانگیخته خدا (ص)؟ او (ص) گفت. عمر رهاشان کن که هر گروهی را چشنی است.

امینی گوید: ما را نیازی به کاوش در زنجیره این گزارش ها نیست زیرا خود آن ها- زمینه آن ها- چندان آکنده از رسوائی است که ما را از بررسی زنجیره بی نیاز می دارد. پس بگذار که ترمذی، زنجیره آنچه را گزارش کرده نیکو و درست بشمارد و بگذار که پاسداران گزارش ها انبان دانش خویش را با کژی و کاستی هائی ازاین دست، مالا مال سازند و بگذار که سراینده نیل به پیروی کسانی از پاسداران بی بهره گزارش ها، این ها را از برتری های عمر بشمارد و زیر نشانی ” نمونه ای از شکوهمندی او ” بگوید: …..از این بیچاره ها پوشیده مانده که آن چه را خواسته اند برای برتر انگاشتن خلیفه دوم آشکار سازند انگیزه می شود که آستان پیامبر را با رسوائی هائی- که از آنپاک است- بیالایند. این چه پیامبری است که خوش می دارد به زنانی که در کار دست افشانی و پای کوبی اند بپردازد و به دلی دلی خوانی هاشان گوش هوش بسپارد و بازیگری ها را بنگرد؟ و تازه به این همه نیز بسنده نکرده و جائی که همه مردم از نزدیک او را می بینند زنش عایشه را نیز به دیدن آن وا دارد و همی به وی بگوید: سیر شدی؟ سیر شدی؟ و او برای آن که از پایگاه خویش نزد وی آگاه شود پاسخ دهد نه آیا شکوه پیامبری، وی را از آن باز نمی داشت که مانند فرومایگان و شوخ چشمان و بی پروایان و سبک مغزان و پرده در آن درکنار بچه ها بایستد و به بازی گری هاچشم بدوزد؟ مگر آئین پاک او همه اینها را ناروا نشناخته؟ البته چرا و این هم نشانه هایش در نامه خدا و آئین نامه پیامبر، 

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 96 تا 100)

 

متن عربی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 96

فهل من السائغ فی شریعة الحجی أن یکون الأقرأ و الأعلم و الأفقه بهذه المثابة من الابتعاد عن الآی الشریفة، و مرامیها الکریمة؟ و لو کان کما زعموه فما قوله فی خطبته الصحیحة الثابتة له بإسناد صحیح رجاله کلهم ثقات: من أراد أن یسأل عن القرآن فلیأت أُبیّ بن کعب، و من أراد أن یسأل عن الحلال و الحرام فلیأت معاذ بن جبل، و من أراد أن یسأل عن الفرائض فلیأت زید بن ثابت؟ راجع (6/191).

3- الشیطان یخاف و یفرّ من عمر

1- عن بریدة: خرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی بعض مغازیه، فلمّا انصرف جاءت جاریة سوداء فقالت: یا رسول اللَّه إنّی کنت نذرت إن ردّک اللَّه صالحاً أن أضرب بین یدیک بالدفّ و أتغنّی، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إن کنت نذرت فاضربی و إلّا فلا. فجعلت تضرب فدخل أبو بکر و هی تضرب، ثمّ دخل علیّ و هی تضرب، ثمّ دخل عثمان و هی تضرب، ثمّ دخل عمر فألقت الدفّ تحت استها ثمّ قعدت علیها، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ الشیطان لیخاف منک یا عمر، إنّی کنت جالساً و هی تضرب، فدخل أبو بکر و هی تضرب ثمّ دخل علیّ و هی تضرب، ثمّ دخل عثمان و هی تضرب، فلمّا دخلت أنت یا عمر ألقت الدفّ!

و فی لفظ أحمد: إنّ الشیطان لیفرَق منک یا عمر.

و عن جابر قال: دخل أبو بکر رضی الله عنه علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و کان یُضرب بالدفّ عنده، فقعد و لم یزجر لما رأی من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فجاء عمر رضی الله عنه فلمّا سمع رسول اللَّه صوته کفّ عن ذلک، فلمّا خرجا قالت عائشة رضی الله عنها: یا رسول اللَّه کان حلالًا فلمّا دخل عمر صار حراماً؟ فقال علیه السلام: یا عائشة لیس کلّ الناس مُرخیً علیه.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 97

أخرجه «1»: أحمد فی مسنده (5/353)، و الترمذی فی جامعه (2/293) فقال: هذا حدیث حسن صحیح غریب، و الحکیم الترمذی فی نوادر الأصول (ص 58) من طریق بریدة، و (ص 138) من حدیث جابر، فقال فی الموضع الأوّل: فلا یظنّ ذو عقل أنّ عمر فی هذا أفضل من أبی بکر، و أبو بکر شبیه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی ذلک، و لکن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قد جمع الأمرین و الدرجتین، فله درجة النبوّة لا یلحقه أحد، و أبو بکر له درجة الرحمة، و عمر له درجة الحقّ.

و رواه البیهقی فی سننه (10/77)، و الخطیب التبریزی فی مشکاة المصابیح (ص 550)، و ابن الأثیر فی أُسد الغابة (4/64)، و الشوکانی فی نیل الأوطار (8/271).

2- عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم جالساً فسمعنا لغطاً و صوت صبیان، فقام رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فإذا حبشیّة تزفن- أی ترقص- و الصبیان حولها، فقال: یا عائشة تعالی فانظری، فجئت فوضعت لحیی علی منکب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فجعلت أنظر إلیها ما بین المنکب إلی رأسه، فقال لی: أما شبعت؟ أما شبعت؟ فجعلت أقول: لا لأنظر منزلتی عنده، إذ طلع عمر فارفضّ الناس عنها، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّی لأنظر شیاطین الجنّ و الإنس قد فرّوا من عمر، قالت: فرجعتُ.

أخرجه «2»: الترمذی فی صحیحه (2/294) فقال: هذا حدیث حسن صحیح غریب، و البغوی فی مصابیح السنّة (2/271)، و الخطیب العمری التبریزی فی مشکاة المصابیح (ص 550)، و المحبّ الطبری فی الریاض (2/208).

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 98

3- أخرج أحمد فی مسنده «1» (2/208) من حدیث أبی هریرة قال: بینا الحبشة یلعبون عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بحرابهم، دخل عمر فأهوی إلی الحصباء یحصبهم بها، فقال له النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: دعهم یا عمر.

و أخرج أبو داود الطیالسی فی مسنده (ص 204) من حدیث عائشة قال: کانت الحبشة یدخلون المسجد، فجعلوا یلعبون، و رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یسترنی و أنا أنظر إلیهم جاریة حدیثة السن، فجاء عمر فنهاهنّ، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: دعهنّ یا عمر. ثمّ قال: هنّ بنات أرفدة.

4- روی أبو نصر الطوسی فی اللمع «2» (ص 274): أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم دخل بیت عائشة، فوجد فیه جاریتین تغنّیان و تضربان بالدفّ فلم ینههما عن ذلک، و قال عمر بن الخطّاب رضی الله عنه حین غضب: أ مزمار الشیطان فی بیت رسول اللَّه؟ فقال صلی الله علیه و آله و سلم: دعهما یا عمر؛ فإنّ لکلّ قوم عیداً.

قال الأمینی: لا حاجة لنا إلی البحث عن إسناد هذه الروایات فإنّ فی متونها من الخزایة ما فیه غنی عن ذلک. فدع الترمذی یستحسن إسناد ما رواه و یصحّحه، و دع الحفّاظ یملؤون عیاب علمهم بعیوب مثلها، و دع شاعر النیل یتّبع من لا خلاق له من الحفّاظ و یعدّها من فضائل عمر، و یقول تحت عنوان: مثال من هیبته:

          فی الجاهلیّةِ و الإسلام هیبتهُ             تثنی الخطوبَ فلا تعدو عوادیها

             فی طیّ شدّتِهِ أسرارُ مرحمةٍ             للعالمین و لکن لیس یُفشیها

             و بین جنبیه فی أوفی صرامتِهِ             فؤادُ والدةٍ ترعی ذراریها

             أغنت عن الصارمِ المصقولِ دِرَّتُه             فکم أخافتْ غویّ النفس عاتیها

 

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 99

         کانت له کعصا موسی لصاحبها             لا ینزل البُطْلُ مجتازاً بوادیها «1»

             أخاف حتی الذراری فی ملاعبها             و راع حتی الغوانی فی ملاهیها

             أَرَیْتَ تلک التی للَّه قد نذرت             أُنشودةً لرسول اللَّه تهدیها «2»

             قالت نذرتُ لَئن عاد النبیّ لنا             من غزوه لعَلی دُفّی أُغنّیها

             و یمّمت حضرةَ الهادی و قد ملأت             أنوارُ طلعتِه أرجاءَ وادیها

             و استأذنت و مشت بالدُّفّ و اندفعتْ             تشجی بألحانِها ما شاء مشجیها «3»

             و المصطفی و أبو بکرٍ بجانبه             لا ینکران علیها من أغانیها

             حتی إذا لاح عن بُعدٍ لها عمرٌ             خارت قواها و کاد الخوف یُردیها

             و خبّأت دُفَّها فی ثوبِها فَرَقاً             منه و ودّت لو انّ الأرضَ تطویها

             قد کان علمُ رسولِ اللَّه یؤنسُها             فجاءَ بطشُ أبی حفصٍ یخشّیها

             فقال مهبطُ وحیِ اللَّهِ مبتسماً             و فی ابتسامته معنیً یواسیها

             قد فرّ شیطانُها لمّا رأی عمراً             إنَّ الشیاطینَ تخشی بأس مخزیها «4»

 

لقد عزب عن المساکین أنّ ما تحرّوه من إثبات فضیلة للخلیفة الثانی یجلب الفضائح إلی ساحة النبوّة- تقدّست عنها- فأیّ نبیّ هذا یروقه النظر إلی الراقصات و الاستماع لأهازیجهنّ و شهود المعازف، و لا یقنعه ذلک کلّه حتی یُطلع علیها حلیلته عائشة، و الناس ینظر إلیهما من کثَب، و هو یقول لها: شبعتِ شبعتِ؟ و هی تقول: لا. لعرفان منزلتها عنده و لا تزعه أُبّهة النبوّة عن أن یقف مع الصبیان للتطلّع علی مشاهد اللهو شأن الذنابی و الأوباش و أهل الخلاعة و المجون، و قد جاءت شریعته

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 100

المقدّسة بتحریم کلّ ذلک بالکتاب و السنّة الشریفة.