از زبان بریده آورده اند که برانگیخته خدا (ص) به یکی از جنگ ها بیرون شد و چون بازگشت دخترکی سیاه بیامد و گفت ای برانگیخته خدا من با خدا پیمان بستم که اگر تو را تندرست برگرداند پیش روی تو دف بزنم و آواز بخوانم پیامبر خدا (ص) گفت اگر تو چنین پیمانی بسته ای بزن وگرنه که نه. او آغاز به زدن کرد و بوبکر به درون آمد و او همچنان زدن را دنبال کرد سپس علی بیامد و اوهمچنان می زد سپس عثمان به درون آمد و او همچنان می زد سپس عمر به درون آمد و او دف را زیر نشیمنگاهش نهاد وبر روی آن نشست پس برانگیخته خدا (ص) گفت: عمر را به راستی که اهریمن از تو می ترسد، زیرا من نشسته بودم و او می زد و سپس علی به درون آمد و او می زد سپس عثمان به درون آمد و او می زد و چون تو- ای عمر- به درون آمدی دف را بیافکند و در گزارش احمد می خوانیم که پیامبرگفت: عمر به راستی که اهریمن از تو دوری می گزیند.و از زبان جابر آورده اند که بوبکر (ض) بر برانگیخته خدا (ص) درآمد و آنجا دف می زدند پس بنشست و چون برانگیخته خدا (ص) را دید از آن کار جلوگیری نکرد پس عمر (ض) بیامد و چون برانگیخته خدا (ص) آواز او را شنیداز آن کار جلوگیری کرد و آن گاه که آن دو بیرون شدند عایشه (ض) گفت ایبرانگیخته خدا روا بود و پس از آمدن عمر ناروا شد؟ او (ع) گفت: عایشه همه مردم آن را بر خویش هموار نمی کنند. که می نویسد این گزارشی نیکو و : 5 و هم ترمذی در جامع خود 293 : گزارش بالا را، هم احمد در مسند خود آورده 353 درست و ناشناخته است- و هم حکیم ترمذی در نوادر الاصول- که در ص 58 گزارش بریده و در ص 138 گزارش جابر را آورده و در جای نخستین می نویسد: خردمندان گمان نبرند که عمر به این انگیزه برتر از بوبکر است زیرا بوبکر در این جا همانند برانگیخته خدا (ص) است و برانگیخته خدا دو کار و دو پایگاه رافراهم آورد، پس او را پایگاه پیامبری است که هیچکس به وی نتواند پیوست و بوبکر را پایگاه مهربانی و عمر را پایگاه پیروی از درستی- 4 و شوکانی در نیل الاوطار : 10 و خطیب تبریزی در مشکاه المصابیح ص 550 و ابن اثیر در اسدالغابه 64 : بیهقی در سنن خود 77 ،8 نیز گزارش بالا را آورده اند : 271
-2 از زبان عایشه آورده اند که گفت برانگیخته خدا (ص) نشسته بود که بانگ و خروشی همراه با آواز کودکان به گوش ما رسیدپس برانگیخته خدا (ص) برخاست و ناگهان زنانی حبشی را دیدیم که دست افشانی و پایکوبی می کردند و کودکان گرد آنان را گرفته بودند پس گفت: عایشه بالا بیا و نگاه کن پس من آمدم و چانه ام را بر شانه برانگیخته خدا (ص) نهادم و من از میان شانه و سر پیامبر آن ها را نگاهمی کردم و او می گفت: سیر نشدی؟ سیر نشدی؟ و من برای آن که به پایگاهخود نزد او پی ببرم می گفتم نه. ناگاه عمر نمودار شد و مردم بپراکندند و برفتند و برانگیخته خدا (ص) گفت راستی که می بینم اهریمنان- چه از دیوان و چه از آدم رویان- از عمر گریختند. عایشه گفت: من هم برگشتم. گزارش بالا را، هم ترمذی در ص 294 ج 2 صحیح خود آورده و گوید: این گزارشی نیکو و درست و شگفت است- و هم بغوی 2: در مصباح السنه و هم خطیب عمری تبریزی در مشکاه المصابیح ص 550 و هم محب طبری در الریاض 208 ،2 از گزارش ابوهریره آورده است که گفت همان هنگام که سیاهان با جنگ افزارهاشان نزد برانگیخته : -3 احمد در مسند خود 208 خدا (ص) بازی می کردند عمر به درون آمد و دست به سوی سنگریزه ها دراز کرد و به سوی آنان افکند پیامبر (ص) گفت: عمر! رهاشان کن! و ابو داود طیالسی در ص 204 از مسند خود از گزارش عایشه آورده است که او گفت: سیاهان به پرستشگاه پیامبر در می آمدند و بازی گری می نمودند و برانگیخته خدا (ص) مرا میپوشانید و من که دخترکی خردسال بودم به ایشان می نگریستم پس عمر بیامد و از کار ایشان جلوگیری کرد و برانگیخته خدا (ص) گفت عمر رهاشان کن. سپس گفت اینان دختران ارفده هستند.
-4 ابو نصر طوسی در اللمع ص 274 گزارش کرده که پیامبر (ص) به خانه عایشه (ض) درآمد و آن جا دو دختری را دید که به آوازه خوانی و دفزنی می پرداختند و ایشان را از کار بازنداشت و عمر پسر خطاب (ض) به هنگام خشم گفت: ساز اهریمنی در سرایی برانگیخته خدا (ص)؟ او (ص) گفت. عمر رهاشان کن که هر گروهی را چشنی است.
امینی گوید: ما را نیازی به کاوش در زنجیره این گزارش ها نیست زیرا خود آن ها- زمینه آن ها- چندان آکنده از رسوائی است که ما را از بررسی زنجیره بی نیاز می دارد. پس بگذار که ترمذی، زنجیره آنچه را گزارش کرده نیکو و درست بشمارد و بگذار که پاسداران گزارش ها انبان دانش خویش را با کژی و کاستی هائی ازاین دست، مالا مال سازند و بگذار که سراینده نیل به پیروی کسانی از پاسداران بی بهره گزارش ها، این ها را از برتری های عمر بشمارد و زیر نشانی ” نمونه ای از شکوهمندی او ” بگوید: …..از این بیچاره ها پوشیده مانده که آن چه را خواسته اند برای برتر انگاشتن خلیفه دوم آشکار سازند انگیزه می شود که آستان پیامبر را با رسوائی هائی- که از آنپاک است- بیالایند. این چه پیامبری است که خوش می دارد به زنانی که در کار دست افشانی و پای کوبی اند بپردازد و به دلی دلی خوانی هاشان گوش هوش بسپارد و بازیگری ها را بنگرد؟ و تازه به این همه نیز بسنده نکرده و جائی که همه مردم از نزدیک او را می بینند زنش عایشه را نیز به دیدن آن وا دارد و همی به وی بگوید: سیر شدی؟ سیر شدی؟ و او برای آن که از پایگاه خویش نزد وی آگاه شود پاسخ دهد نه آیا شکوه پیامبری، وی را از آن باز نمی داشت که مانند فرومایگان و شوخ چشمان و بی پروایان و سبک مغزان و پرده در آن درکنار بچه ها بایستد و به بازی گری هاچشم بدوزد؟ مگر آئین پاک او همه اینها را ناروا نشناخته؟ البته چرا و این هم نشانه هایش در نامه خدا و آئین نامه پیامبر،
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 96 تا 100)