و پیامبر (ص) خوارج را از دین بدر شده خوانده است و فرموده: «عده اى از امتم قیام (خروج) خواهند کرد که قرآن می خوانند، ولى قرآن خواندن شما هیچ ربطى به قرآن خواندن آنها ندارد و نه نمازتان ربطى به نمازشان و نه روزه تان ربطى به روزه شان.
قرآن را در حالى می خوانند که می پندارند قرآن مخصوص ایشان است در حالى که علیه ایشان است. نمازشان از حلقشان فراتر نمی رود، و از دین چنان بدر می شوند که تیر از کمان». «1»
و فرموده: «در ادوار باز پسین، گروهى قیام می کنند کم سن و سال با آرزوهاى سفیهانه، گفتارشان بهترین گفتار مردم روى زمین است، قرآن می خوانند، دینشان از دهانشان فراتر نمی رود، از دین چنان بدر می شوند که تیر از کمان. بنابر این، هر جا یافتیدشان بکشیدشان، زیرا کشتنشان پاداشى براى کشنده شان نزد خدا و در قیامت دارد.» «2»
و فرموده: در میان امتم اختلاف و انشعاب پدید خواهد آمد. گروهى خوش گفتارند و بد عمل، قرآن می خوانند و از دهانشان فراتر نمی رود، از دین چنان بدر می شوند که تیر از کمان و باز جاى نمی آیند. آنها بدترین موجوداتند.
خوشا به حال کسى که آنها را بکشد یا به دستشان کشته شود. به کتاب خدا دعوت کنند در حالى که اهل قرآن نیستند. هر که آنها را بکشد از آنها به خدا نزدیکتر است. پرسیدند: اى پیامبر خدا! نشانه شان چیست؟ فرمود: تراشیدن موى سر» «1»
و فرموده: «از سوى مشرق گروهى بر می خیزند که دینشان چنین است:
قرآن می خوانند و از دهانشان فراتر نمی رود، از دین چنان بدر می شوند که تیر از کمان و دیگر به آن (اشاره به سینه اش) بر نمی گردند. نشانه شان تراشیدن موى (سر) است، پیاپى قیام می کنند تا به آخر برسند. بنابر این اگر آنها را یافتید بکشیدشان» «2» و به زودى گروهى چنین خواهند آمد: کتاب خدا را تلاوت می کنند در حالى که دشمن آنند، کتاب خدا را در حالى که سرشان تراشیده است می خوانند.
وقتى قیام کردند گردنشان را بزنید.» «3» و: «گروه هائى از امتم سختگیرند و تند خوى، و زبانشان به قرآن روان، و (قرآن) از دهانشان فراتر نمی رود، از دین چنان بدر می شوند که تیر از کمان. بنابر این هر گاه دیدیدشان بکشیدشان چون هر که بکشدشان پاداش خواهد گرفت» «4» و «خوارج سگان دوزخند» «5» و این را سیوطى «در جامع الصغیر» از یک طریق «صحیح» شمرده است.
چه ارزشى دارد صحابی یى که از آن همه حدیث «صحیح» که از پیامبر اکرم (ص) در باره پیمان شکنان و بیدادگران و از دین بدر شدگان رسیده پند نگیرد و به خود نیاید و براى آنها ارزشى قائل نگردد و چشم از آنها بپوشد و چراغ راهنماى راه دین و دنیایش نسازد و براى سرپیچى از دستورات مکرر و مؤکد پیامبر (ص) و تبرئه خویش از عدم شرکت در جهاد داخلى بهانه آورد که آنها «فتنه» است؟! «آیا مردم پنداشته اند همین که بگویند ایمان آوردیم واگذاشته می شوند و به «فتنه» و بوته آزمایش در نمی آیند؟!» «1»
پسر عمر کیفر وظیفه نشناسى خویش و فرار از وظیفه بیعت با مولاى متقیان امیر مؤمنان (ع) را دید، کیفر این را که دست بیعت در دست مبارک و فرخنده پیشوائى که جان پیامبر اکرم (ص) شناخته شده- و پاره اى از وجودش- ننهاد و با آن خلیفه برحقى که در فرمانبرداریش مهاجران و انصار و خلق همداستان گشته بودند بیعت نکرد و پشت سرش نماز نگزارد و به پیرویش برنخاست. سزاى کارش این خفت و خوارى گشت که دست بیعت به حجاج تبهکار داد و بدین گونه پست و ذلیل گشت و بدتر از آن که آن دیکتاتور ددمنش و خود خواه او را پستتر از این دید که دست براى دریافت بیعتش دراز کند و پاى خویش به طرفش دراز کرد و پسر عمر با نهادن دست در پاى حجاج با او بیعت نمود! و خدا او را به خاطر امتناعش از نماز خواندن پشت سر على (ع) به اینطریق کیفر داد که پشت سر حجاج نماز خواند و به نجده از دین برگشته اقتدا کرد، و همین ذلت و خفت براى کیفر دنیائیش بس، و کیفر دردناک آخرت سختتر و دراز مدتتر است. و نیز این کیفر نصیبش گشت که حجاج بر او مسلط شد و او را کشت و سپس بر او نماز میت خواند «2»، چه نماز پذیرفته اى و چه دعاى مستجابى که ستمگرى زشتکار و بی ایمان بخواند!
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج10، ص: 80