طاوس گوید: عمر بالای منبر گفت: سخت میگیرم بر مردی که سئوال کند از آنچه نشده زیرا که خدا بیان نموده آنچه واقع شده است و گفت: حلال نیست برای هیچکس که سئوال کند از آنچه واقع نشده به درستی که خداوند تبارک و تعالی به تحقیق حکم فرموده در آنچه که واقع شده است و گفت بر شما سخت میگیرم که سئوال نکنید از آنچه که واقع نشده چون که برای ما در آنچه واقع شده کاری است و یک روز مردی آمد پیش پسر عمر و از چیزی سئوال کرد، که نمیدانم آن چیست پس پسر عمر به او گفت سئوال نکن از آنچه واقع نشده زیرا که من شنیدم عمر بن خطاب لعن میکرد کسی را که سئوال کند از آنچه واقع نشده است.
پس کشیده شد لعن بزرگان صحابه به این پیش آمد و این ابتلاء و گرفتاری همگانی شده و اتفاق کردند که جواب ندهند از سئوال از آنچه واقع نشده است را.
پس این ابن عباس است که از او سئوال میکند میمون از مردی که ادراک کرده دو رمضان را، پس گفت آیا بود یا نبود،گفت بعدا نبود گفت: بلیه را ول کن تا آنکه فرود آید، گفت: ما را مردی به آن راهنمائی کرد و گفت: بوده
،پس گفت از اولی اطعام میکند از هر یکی از آن سی مسکین را برای هر روزی یک مسکین.
و این ابی بن کعب است که مردی از او پرسیده و گفت: ای ابو المنذر چه میگوئی در چنان و چنان، گفت: ای پسرک من آیا آنچه سئوال کردی از آن بوده گفت: نه، گفت اما نه، پس مرا مهلت بده تا بوده باشد و خودمان را معالجه کنیم تا تو را خبر دهیم.
و مسروق گوید: من با ابی بن کعب راه میرفتم پس جوانی گفت: چه میگوئی: ای عمو چنان و چنان را، ابی گفت: ای پسر برادرم آیا این بوده؟ گفت: نه، گفت: پس ما را ببخش تا واقع شود.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 416