اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۷ خرداد ۱۴۰۲

کسی که آب برای غسل جنابت ندارد، نماز نخواند

متن فارسی

آثار کمیاب در دانش عمر
(1) عقیده خلیفه درباره کسیکه آب ندارد
امام مسلم در صحیح خود در باب تیمّم بچهار طریق از عبد الرحمن بن انبزی نقل کرده که مردی آمد نزد عمر: پس گفت من جنب شدم و آب نیافتم. عمر گفت نماز نخوان. پس عمار گفت ای پیشوای مومنین آیا یادت میآید وقتیکه من و تو در یک شبیخون و حمله بر دشمن بودیم پس جنب شدیم و آب نیافتیم پس اما تو نماز نخواندی و امّا من خود را بخاک مالیده و نماز خواندم.
پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود کافیست تو را البته که دو کف دستت را بر زمین زده و سپس فوت کنی آنگاه بآن مسح کنی صورت و دو دستت را. پس عمر گفت: ای عمّار به ترس از خدا عمّار گفت اگر خواستی من حدیث نمیکنم آنرا.
و در عبارتی: عمار گفت ای پیشوای مومنین. اگر خواستی چون خدا بر گردن من از تو حقّی قرار داده اینکه آنرا به هیچکس بازگو
نکنم و یاد نکرد.
سنن ابی داود ج 1 ص 53- سنن ابن ماجه ج 1 ص 200 مسند احمد ج 4 ص 265 سنن نسائی ج 1 ص 59- 61 سنن بیهقی ج 1 ص 209.
صورتی دیگر
ما نزد عمر بودیم پس مردی آمد پیش او و گفت ای امیر مومنان:
ما البته یک ماه و دو ماه میشود که آب پیدا نمیکنیم. پس عمر گفت:
اما بنده پس نماز نمیخوانم تا آنکه آب پیدا کنم. پس عمّار گفت ای رهبر مسلمین یادت میآید وقتیکه ما در فلان مکان بودیم و شتر میچرانیدیم پس میدانی که ما جنب شدیم گفت: بلی گفت پس من خودم را در خاک مالیدم پس خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمدم و داستان را عرض کردم پس پیامبر می خندید و فرمود خاک پاک برای تو بس است. و دست مبارکش را بخاک زد سپس خفوت کرد در آن آنگاه با دو کف دستش پیشانی و بعضی از دستش را مسح نمود.
عمر گفت: ای عمار به ترس از خدا.
عمار گفت: ای امیر مومنین: اگر خواستی مادامیکه زندگی کردم یا زنده ماندم آنرا بازگو نکنم.
عمر گفت: نه بخدا سوگند و لکن ما اعراض میکنیم از این مادامیکه تو اعراض کردی، مسند احمد ج 4 ص 319- سنن ابی داود ج 1 ص 53- سنن نسائی ج 1 ص 60
تحریف و دروغ سازی
این حدیث را بخاری در کتاب صحیح خود ج 1 ص 45 در باب تیمم نقل کرده آیا فوت کرد در هر دو کف و در بابهای بعد از آن جز آنکه او خوشش آمده که آنرا تحریف کند برای حفظ مقام خلیفه پس حذف کرده از آن پاسخ- عمر- را که نماز نخوان، یا، امّا من پس نماز نمیخوانم، غافل از اینکه سخن عمّار در این موقع مربوط بچیزی نیست، و شاید این تحریف پیش بخاری سبک تر بوده از جهت لگد مالی کردن از نقل حدیث بنابر آنچه که آن بر آنست
و بیهقی آنرا تحریف شده یاد کرده در سنن کبیرش ج 1 ص 209 و نقل کرده از صحیح مسلم و صحیح بخاری و نقل کرده آنرا نسائی در سننش ج 1 ص 60 و در آن در جای پاسخ عمر: نوشته، پس ندانست که چه بگوید. و بغوی آنرا نقل کرده در کتاب مصابیح ج 1 ص 36 و آنرا از اخبار صحیح شمرده جز آنکه اول حدیث را حذف کرده و یاد کرده آمدن عمّار را بخدمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فقط.
و ذهبی آنرا در تذکره اش ج 3 ص 152 تحریف شده یاد کرده و ردیف کرده آنرا بقولش: که بعضی از ایشان گفتند: چطور برای عمار جایزه بود که اینگونه بگوید پس حلال شود بر او کتمان علم و پاسخ اینکه، این مطلب از کتمان علم نیست چونکه او آنرا حدیث کرد و روایت نمود و پیوست داد و برای خدا سپاس است بما و آنرا نقل کرد در مجلس امیر المؤمنین علیه السلام و عمر مهربانی کرد باو
برای علمش چونکه او منع کرده بود از زیاد حدیث گفتن برای ترس از اشتباه و غلط و برای آنکه مبادا مردم مشغول بحدیث شده و از قرآن غافل شوند.
امینی گوید: در اینجا چیز بزرگی است امثال این سخنان یاوه و باطل و بحثهای بیهوده و پوچ که آماده کرده اند برای کور کردن ساده لوحان از خواننده گان از آنچه که در تاریخ صحیح است ایکاش میدانستم چه چیز ایشانرا از گفته عمر غافل نموده که گفت: لا تصل- او: امّا انا فلم اکن لا صلّی- نماز نخوان یا- امّا بنده پس نیستم که نماز بخوانم (یعنی نماز نمیخوانم) این را میگفت در حالیکه او رهبر و پیشواء مسلمین بود و مسئله جدّا آسان و مورد ابتلاء همه مردم است، و چه چیز ایشان را غافل نموده از سخن او بعمّار: اتق الله یا عمّار، به ترس ای عمار، و از نماز نخواندن او روزیکه جنب شده بود در آن شبیخون و حمله کردن بعد از آنکه اسلام برای مردم آب و خاک (دو طهور) را آورد و چه چیز ایشانرا غافل نموده از نادانی او بآیه تیمّم «1» و کلمه قران کریم و چگونه ایشان غافل شده اند از چشم پوشی عمر از تعلیم و آموختن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله عمّار را بکیفیت تیمّم چه چیز ایشانرا غافل نموده از این بدبختی بزرگ و مشغول داشته آنها را بعمّار و سخن
او، بلی (الحبّ یعمی و یصم) دوستی آدمی را کر و کور میکند و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی و اضل سبیلا: و کسیکه در این جهان نابینا و کور باشد پس او در آخرت و روز قیامت نابینا و گمراه تر خواهد بود.
و ظاهر میشود از عینی در کتاب «عمدة القاری» ج 2 ص 172 و ابن حجر در فتح الباری ج 1 ص 352 ثبوت این دو جمله (یعنی قول عمر لا تصلّ- یا- و امّا انا فلم اکن لا صلّی حتی اجد الماء» از لفظ عمر در حدیث و برای همین آنرا مذهب و فتوای او قرار داده اند.
عینی گوید: در آن (یعنی در حدیث) است که عمر برای شخص جنب تیمم را لازم نمیدید برای قول عمّار باو: پس امّا تو نماز نخواندی و گوید: که عمر آیه تیمم را مخصوص حدث اصغر میدانست و اجتهادش او را واداشت که جنب تیمّم نکند.
و ابن حجر گوید: این فتوای معروفی است از عمر.
بیان میکند این حدیث از اینکه این اجتهاد خلیفه در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلم بوده و آن عجیب ترین چیزیستکه به گوش روزگار رسیده.
چگونه خدا دینش را کامل نموده و مانند مسئله تیمّمی که مورد ابتلاء عموم مردم است در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نامعلوم بوده و در آن مجالی برای مثل خلیفه بوده که آنرا نداند یا در آن اجتهاد کند و چگونه باب اجتهاد را گشود بدو دستگیره اش بر امّت با وجود آنکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در میان آنان بود.
پس آیا این مرد سئوال نکرد پیامبر خدا را بعد از آنکه عمّار
با او مخالفت کرد و او را دید که در خاک غلطید و نماز خواند.
و آیا عمّار او را خبر نداد از روزی که جنب شده بودند و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را ارشاد نموده و آموخت سنّت او را در تیمّم
و آیا ندانست پیامبر خدا نماز نخواندن عمر را و حال آنکه مهمترین واجبات و کامل ترین فریضه هاست، هر جا که جنب شد و آب پیدا نکرد و آیا خبر داد او را بآنچه را که اسلام آورده و در شرع مقدسش مقرّر شده است.
و آیا نه پرسید عمر بعد از آن از پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و اله مردانی را که مخالف با رأی و عقیده او بودند چون امیر المؤمنین علی علیه السلام و ابن عباس و ابو موسی اشعری و تمام صحابه غیر از عبد الله بن مسعود.
و آیا عمل این گروهیکه قائل به تیمم بودند برای جنبیکه آب ندارد از روی تبعیّت و پیروی از سنّت ثابته ای شنیده شده از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بوده یا تنها رأی و اجتهاد نیز بوده است در پیش اجتهاد خلیفه.
و آیا خلیفه وثوق و اعتماد بعمّار نداشت روزیه او را از سنّت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خبر داد پس از رأیش برنگشت و ابن مسعود ندیده که عمر قانع بقول عمّار شده باشد. «1»
و آیا بر خلیفه مخفی بوده حدیثی را که بخاری در صحیحش از عمران بن حصین نقل کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله
مردیرا دید که گوشه ای نشسته و نماز نمیخواند در مردم پس فرمود:
فلانی برای چه در میان مردم نماز نمیخوانی، پس گفت ای پیامبر خدا من جنب شده ام و آب نیست، پس فرمود: بر تو باد بخاک که آن کافیست تو را «1».
و آیا از یاد او رفته حدیثی را که سعید بن مسیب از ابی هریره روایت نموده، گوید: آمد نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و گفت: مادر ریگ هستیم و در میان ما زن حایض و جنب و نفساء (زائو) است پس بر ما چهار ماه میگذرد که آب پیدا نمیکنم فرمود:
بر تو باد بخاک یعنی تیمم و در عبارت دیگر است که عربهائی آمدند خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پس گفتند: ای رسول خدا ما در این ریگها زنده گی میکنیم و قدرت بر آب نداریم و سه ماه یا چهار ماه میشود که آب نمیبینیم و در میان ما زن زائو و حائض و جنب است.
فرمود: بر شما باد بر زمین و در لفظ اعمش است: که عربها آمدند حضور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و گفتند ما در ریگ هستیم و از آب دوریم دو ماه و سه ماه و در میان ما جنب و حایض است. پس فرمود بر شما باد بر خاک «2»
و آیا رفته است از خاطر او خبریرا که ابوذر از سنّت باو داد گفت من دور از آب بودم و با من عیالم بود پس جنب شدم و بدون
طهارت نماز خواندم پس آمدم خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در موقع ظهر و آنحضرت در میان جمعی از اصحابش در سایه مسجد بودند پس فرمود ابوذر: گفتم: بلی هلاک شدم ای پیامبر خدا، پس فرمود چی تو را هلاک کرد گفتم من از آب دور بودم و همسرم با من بود پس جنب شدم و بدون طهور (وضو و یا غسل) نماز خواندم، پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم دستور داد آبی برای من بیاورند، پس کنیز سیاه چهره ای ظرف آبی آورد که پر بود و تکان میخورد پس من رفتم و در پشت شترم غسل کردم پس از آن آمدم خدمت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله پس پیامبر فرمود: ای ابو ذر بدرستیکه خاک پاک طهور و پاک کننده است هر چند که تا ده سال آب نیابی پس هرگاه آب یافتی پس آنرا بر بدنت بریز «1».
م- و آیا بگوش او نرسیده حدیث اسقع گوید: بودم من که بار و بنه برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلم میبردم پس جنب شدم پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: ای اسقع بار و بنه ما را بسته حرکت کن. پس گفتم: پدر و مادرم بفدایت من جنب شده ام و در این منزل آب نیست پس فرمود بیا ای اسقع بتو تیمّم بیاموزم مثل آنچه را که جبرئیل بمن آموخته پس آمدم خدمت آنحضرت پس کمی از راه دور شده و تیمّم را بمن یاد داد «2»
و پیش از هر چیزی اینکه آیه تیمّم دو آیه است یکی در سوره
نساء آیه 43 و آن قول خدای تعالی است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ
مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً
: ای کسانیکه ایمان آورده اید نزدیک نماز نشوید در حالیکه شما مست هستید تا بدانید که چه میگوئید و نزدیک نماز نشوید در حال جنابت مگر رونده گان راه تا آنکه غسل کنید و اگر بیمار بودید یا مسافر یا یکی از شما از «توالت» آمد یا آمیزش با همسرانتان نمودید و آب نیافتید پس با خاک پاک تیمّم کنید و مسح نمائید صورتتان و دستهایتان را بدرستیکه خداوند بخشنده و آمرزنده است.
و امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: این آیه نازل شده وقتیکه جنب شد و آب نیافت تیمّم نمود و نماز خواند تا ادراک آب نمود پس وقتیکه آب پیدا کرد غسل نمود «1».
و آیه دوّم در سوره مائده آیه 6 است و آن قول اوست:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً
طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ . «2»
ترجمه: ای کسانیکه ایمان آورده اید هرگاه برخاستید برای نماز پس بشوئید صورتتان و دستهایتان را تا مرفق و آرنج و مسح کنید سر و پاهایتان را تا کعبین و روی پای، و اگر جنب بودید پس تطهیر کنید و اگر بیمار بودید یا مسافر یا یکی از شما از (توالت) و مستراح آمد یا آمیزش با زنانتان نمودید و آب نیافتید پس تیمّم کنید با خاک پاک پس مسح کنید صورت و دستهایتان را از آن.
پس بدرستیکه مقصود از ملامسه در آیه سوره نساء «آمیزش» است چنانچه از امیر المؤمنین علیه السلام و ابن عباس و ابو موسی اشعری نقل شده و پیروی کرده ایشان را در این مسئله حسن (بصری) و عبیده و شعبی و دیگران و این مذهب و عقیده هر کسی است که منع از وضوء کرده در آمیزش با زن را مثل ابو حنیفه و ابو یوسف و محمد و زفر و ثوری و اوزاعی و غیر ایشان. و این جهتش اینستکه چون ندای سبحان مقدّم داشت بیان حکم جنب را در موقع وجود آب بقولش: «حتی تغتسلوا» تا اینکه غسل کنید. و در قول دیگرش «فاطّهروا» پس تطهیر کنید. سپس شروع کرد در صورت حکم عدم تمکّن از استعمال آب برای بیماری یا مسافرت یا نبود آب و در اینجا گریز زد بذکر حدث اصغر بقولش: «او جاء احد منکم من الغایط» یا بیاید یکی از شما از «توالت». پس یاد آوری کرد و جنابت را بقولش: «او لامستم النساء» یا آمیزش و جماع کردید با زنها. و اگر اراده شده بود بآن غیر از جماع هر آینه جدا شده بود از ما قبلش.
و تعبیر کرد از جماع بلمس که مرادف با مسّ و آمیزش است که به آن جماع قصد میشود و بس در قول خدای تعالی: لا جُناحَ عَلَیْکُمْ

إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَ
«1»: باکی بر شما نیست اگر طلاقی گفتید زنانشانرا مادامیکه جماع و آمیزش نکردید. و قول او: وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ
«2»: و اگر طلاق گفتید پیش از آنکه آمیزش کنید. و قول او: ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ
«3»:
سپس طلاق گفتید پیش از آنکه جماع و آمیزش کرده باشید.
و برای عدّه ای از فقهاء تسنّن و پیشوایانشان کلمات فراوانی است در مقام که پرده برمیدارد از حقیقت حال که اکتفا میکنیم از آن به کلمه و سخن ابی بکر جصاص حنفی متوفّی 370 در کتاب احکام القرآن ج 2 ص 450- 456 گوید:
اما قول خدای تعالی: أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً
یا آمیزش کردید زنها را پس آب نیافتید پس تیمّم کنید با خاک.
پس بدرستیکه پیشینیان نزاع و جدال کرده اند در معنای ملامسه یاد شده در این آیه. پس علی (علیه السلام) و ابن عباس و ابو موسی و حسن و عبیده و شعبی گویند: آن کنایه از جماع و آمیزش است و آنها وضوء را واجب نمی دانستند برای کسیکه زنش را لمس کرده. و عمر و عبد الله بن مسعود میگفتند: مقصود لمس کردن با دست است و آن دو وضوء را واجب نمی کردند به لمس کردن زن و برای جنب نمیدیدند که تیمّم کند. پس کسیکه تأویل کرده از
صحابه بر جماع و آمیزش (مخصوص) واجب نکرده وضوء را از مسّ و آمیزش زن و کسیکه حمل کرده آنرا بر لمس کردن با دست وضوء را از مسّ زن واجب کرده و تیمّم را برای جنب جایز ندانسته است.
سپس ثابت کرده باطل نشدن وضوء را بلمس کردن زن در هر حال چه از روی شهوت و انگیزه غریزه جنسی باشد یا غیر شهوت سنّت نبویّه. پس گوید لمس کردن احتمال میرود جماع و آمیزش مخصوص باشد بنابر آنچه را که علی علیه السلام و ابن عباس و ابو موسی تأویل کرده اند. و احتمال میرود منظور دست زدن باشد بنابر آنچه را از عمر و عبد الله بن مسعود روایت شده است.
پس چون روایت شده از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که برخی از همسرانش را بوسیده سپس نماز خواند و وضوء نگرفت روشن کند این مقصود خدای تعالی را.
و صورت دیگری که دلالت میکند که مقصود از آن جماع است و آن اینکه لمس کردن هر چند که حقیقت در لمس با دست است پس آن چون اضافه بناء شده است لازم است که مقصود از آن جماع و آمیزش مخصوص باشد چنانچه وطئ حقیقت در راه رفتن با پاهاست پس وقتی اضافه به نساء شد معقول نیست که غیر جماع مقصود باشد همینطور این و مانند آن قول خدای تعالی است وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ
یعنی از پیش از آنکه با آنها مجامعت و آمیزش کرده باشید.
و نیز بدرستیکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله امر فرمود که جنب تیمّم کند در اخبار صحیحه و وقتی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حکمی وارد شد که مرتب میکند آنرا لفظ آیه واجبست که فعلش البته ازکتاب صادر شده باشد چنانچه آنحضرت برید دست دزد را و در قرآن لفظی است که اقتضا میکند که بریدن دست دزد را معقول و از روی حکمت بسبب آیه باشد «1» و مانند سایر شرایع و احکامیکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نمود از آنچه را که ظاهر کتاب پرو پیچیده از آن است.
و دلالت میکند بر اینکه مقصود جماع است نه صرف دست زدن اینکه خدای تعالی فرمود: إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ
، تا آنجا که: وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا
. هرگاه برای نماز برخاستید پس صورتتان را بشوید. تا اینکه گفت: و اگر جنب بودید پس تطهیر کنید روشن کرد بآن از حکم حدث در حال وجود آب سپس عطف کرد بر آن قولش را: و ان کنتم مرضی او علی سفر. و اگر بیمار بودید یا در سفر تا آنجا که گوید: فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً
، پس تیمّم کنید با خاک پاک. پس اعاده فرمود ذکر حکم حدث را در حال نبود آب پس لازم و واجبست که بوده باشد قول او. أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ
حمل بر جنابت باشد تا آنکه آیه مرتّب بر هر دو حال و بیان کننده حکم هر دو در حال وجود آب و نبود آن. و اگر مقصود لمس با دست بوده باشد هر آینه ذکر تیمّم منحصر بود بر حال حدث نه جنابت مفید برای حکم جنابت در حال نبود آب نباشد و حمل کردن
آیه بر هر دو فایده اولی است از اکتفا کردن بآن بر یک فائده و چون ثابت شد که مقصود جماع و آمیزش مخصوص است لمس بدست منتفی شود برای آنچه که ما بیان کردیم از امتناع قصد کردن آن دو بیک لفظ.
پس اگر کسی بگوید: هر گاه حمل بر لمس با دست شود مفید اینستکه لمس حدث باشد و اگر منحصر بر جماع باشد افاده این را نکند پس واجب بر قضیه تو در اعتبار دو فایده اینست که حمل شود بر هر دو پس افاده کند که لمس حدث است و افاده کند نیز جواز تیمّم را برای جنب. پس اگر جایز نباشد حمل کردن آنرا بر هر دو امر برای آنچه که یاد نمودم که پیشینیان اتفاق دارند بر اینکه هر دو امر اراده نشده و ممتنع است که لفظ مجاز و حقیقت باشد یا کنایه و صریح باشد پس ما با تو برابر شدیم در اثبات فائده تازه ای بحمل کردن آنرا بر لمس با دست با استعمال ما حقیقت لفظ را در آن تیمم برای جنب اولی نیست از آنکه ثابت کرده فایده آنرا از جهت حدث بودن لمس با دست.
باو گفته شود: که قول خدای تعالی: إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ
مفید حکم حدثهاست در حال وجود آب و تصریح است با این بر حکم جنابت پس بهتر آنستکه بوده باشد آنچه در ترتیب آیه است از قول او: جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ
تا قول او: أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ
– بیان برای حکم حدث و جنابت باشد در حال نبود آب چنانچه در اوّل آیه بیان برای حکم هر دو است در حال وجود آب و مورد آیه در بیان تفصیل همه حدث ها نیست و فقط آن در بیان حکم جنابت است و تو وقتی حمل کردی لمس را بر بیان حدث پس دور کردی آنرا در
مقتضا و ظاهرش پس برای این آنچه که ما یاد کردیم بهتر است.
و دلیل دیگری بر آنچه ما یاد کردیم از معنای آیه اینستکه آن بر دو صورت قرائت شده است: أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ
و «لمستم».
پس کسیکه اولا مستم خوانده پس ظاهر آن جماع است نه غیر آن برای آنکه مفاعله نمیشود مگر از دو نفر، مگر در چیزهای بسیار کم مثل قول ایشان: قاتله الله و جازاه و عافاه الله: خدا بکشد او را و خدا باو پاداش دهد و عافیت دهد خدا او را و مثل آن و آن چند حرف معدود است که غیر آن بر آن قیاس نمیشود و اصل در مفاعله آنستکه بین دو نفر باشد مثل قول ایشان قاتله و ضاربه و سالمه و صالحه و مانند آن و هرگاه این حقیقت لفظ باشد که پس واجب حمل کردن «لامستم» است بر جمائیکه از مرد و زن با هم میشود. و بر این دلالت میکند اینکه تو نمیگوئی «لامست الرجل» من لمس کردم مردی را «و لامست الثوب» من لمس کردم پیراهن را هرگاه لمس کردی آنرا با دستت برای تنها بودن تو بفعل. پس دلالت میکند بر اینکه قول او «لامستم» بمعنای «او جامعتم النساء» است پس حقیقتش جماع میباشد. و هرگاه این صحیح شد و قرائت کسی بود که او «او لامستم» قرائت کرده بود احتمال دارد که لمس با دست باشد و احتمال دارد جماع باشد. واجب است که این محمول باشد بر چیزیکه احتمال نمی رود مگر یک معنی برای آنکه چیزی که حمل نمیشود مگر بیک معنی پس آن محکم است و آنچه بر دو معنی می شود آن متشابه است.
و خداوند تعالی امر کرده ما را که حمل متشابه بر محکم و رد کردن آنرا بآن بقولش هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِالآیه «1»: او چنان خدائی است که فرو فرستاد بر تو قرآن را که بعضی از آن آیات محکمات است آنها اصل قرآنست.

پس چون قرار داد محکم را اصل و امّ قرار داد برای متشابه پس ما را فرمان داده که آنرا حمل بر آن کنیم و مذمّت کرده پیروان متشابه باکتفا کردن او بر حکم آن بخودش غیر رد کردن آنرا بغیرش بقول او: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ
پس امّا کسانیکه در دلهایشان انحرافی است پس پیروی میکنند آیات متشابه از آنرا. پس ثابت شد باین که قول خدا «اولمستم» چون حمل بر دو معنی میشود متشابه است و قول او «او لامستم» چون محدود و مختصر است در مفهوم زبان بر یک معنی محکم است پس واجبست که معنای متشابه مبیّن بر آن باشد.
و دلالت میکند بر اینکه لمس حدث نیست اینکه آنچه که حدث است مردان و زنان در آن مختلف نمی شود. و اگر زنی مس کند زن دیگر را حدث نیست، همینطور اگر مس کند مردی او را «2» و هم- چنین مس مرد بر مرد حدث نیست، پس همینطور مس زن او را.
و دلالت این بر آنچه ما وصف کردیم از دو جهت است: یکی از آن دو اینکه: ما یافتیم که در حدثها مردان و زنها مختلف نمیشوند.
پس هر چیزی که آن حدث از مرد باشد پس آن از زن هم حدث است و همچنین آنچه که از زن حدث است از مرد هم حدث است پس
کسیکه فرق گذارده بین مرد و زن پس قول او خارج است از اصول، و از جهت دیگری: که علّت در مسّ زن زنرا و مرد مرد را اینکه آن مباشرت بدون جماع است پس حدث نیست همینطور مرد و زن. اه.
پس می بینی بعد از همه اینها که رأی خلیفه خلاف قرآن و سنّت ثابته و اجماع امّت و اجتهاد محض است که برابر آن نصوص مسلّمه است و برای این مخالفت کردن با او همه امّت اسلامیّه از روز اوّل تا امروز. و اتّفاق کرده اند بر وجوب تیمّم بر جنبیکه آب ندارد و پیروی نکرده او را در آنچه که اجتهاد نموده هیچکسی مگر عبد الله بن مسعود اگر درست باشد نسبت باو.
و ظاهر میشود از دو صحیح دو شیخ- بخاری و مسلم- از شقیق که اجتهاد یاد شده در دو آیه تیمّم و تأویل قول او «او لامستم» چنانچه یاد شده از ساختگی های تابعین و کسانیستکه بعد از ایشان آمدند و مفاد دو آیه مورد اتّفاق صحابه بوده است و هرگز اختلافی در آن بین ایشان نبوده است و جز این نیست که عمر و یگانه پیرو او (ابن مسعود) کراهت داشته تیمّم را برای جنب فاقد آب برای مقصد دیگری.
شقیق گوید: من میان عبد الله بن مسعود و ابی موسی …
بودم پس ابو موسی گفت: ای ابو عبد الرحمن آیا دیده ای که اگر مردی جنب شود و آب نیابد یک ماه چگونه نماز بجا آورد؟ پس گفت:
تیمّم نکند هر چند که تا یک ماه هم آب نیابد. پس ابو موسی گفت: چه میکنی باین آیه در سوره مائده فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً
عبد الله گفت: اگر بایشان در این آیه اجازه داده شده باشد هر آینه، هر آینه ممکن است که اگر آب سرد شود بر ایشان اینکه
بخاک تیمّم کنند. پس ابو موسی باو گفت: جز این نیست که تیمّم را برای این مکروه دارید عبد الله گفت: بلی. پس ابو موسی به عبد الله گفت: آیا نشنیدی سخن عمّار را بعمر که گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مرا فرستاد پس من جنب شدم و آب نیافتم که غسل کنم پس در خاک غلطیدم چنانچه چهارپایان میغلطند سپس آمدم نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله پس به آنحضرت بازگو کردم. پس فرمود: البته برای تو کافیست که چنین کنی. و زد دو کفّ دستش را یکمرتبه بر زمین سپس خاکش را تکان داد آنگاه بآن کف دست چپش را مسح نمود پشت دست راست را و با دست راستش مسح نمود پشت دست چپ را پس از آن مسح نمود با هر دو صورتش را. پس عبد الله گفت: آیا ندیدی که عمر قانع بقول و گفته عمّار نشد.
صورت دیگر برای بخاری
شقیق گوید: من نزد عبد الله و ابو موسی بودم. پس ابو موسی باو گفت: ای ابو عبد الله آیا دیده ای که هرگاه کسی جنب شد و آب نداشت چه کار کند؟ عبد الله گفت: نماز نخواند تا آب پیدا کند. ابو موسی گفت: پس چه میکنی بگفته عمّار وقتیکه پیامبر صلّی الله علیه و آله باو فرمود: برای تو کافی بود «که دست بخاک بزنی و بر صورت و پشت دستت بکشی)؟ گفت: آیا ندیدی که عمر قانع نشد از او باین حدیث. پس ابو موسی باو گفت: ما را واگذار از گفته عمّار.
چه میکنی باین آیه؟ پس عبد الله ندانست چه بگوید. پس گفت:
بدرستیکه ما اگر اجازه دهیم بایشان در این موضوع هر آینه ممکن است
که آب سرد باشد بر یکی از ایشان غسل را ترک کند و تیمّم نماید. پس بشقیق گفتم: پس گراهت عبد الله برای این بوده گفت: بلی. «1»
چه اندازه این گوینده مهربانست بجنب فاقد آب و دلسوزی کرده بر او وقتیکه جایز دانسته بر او ترک نماز را و اگر چه یک ماه هم آب نیابد و چه قدر سخت دلست بر کسیکه آب برایش سرد باشد و شاید که تیمّم نماید پس نهی از تیمّم نموده برای سختگیری بر این و دلسوزی بر آن. پس مثل اینکه نماز نخواندن جنب فاقد آب و اعراض کردن او از آنچه که در کتاب و سنّت است آسان تر است از جهت لگد مالی کردن نزد او از تیمّم کسیکه سرما را عذر گرفته و ترک غسل نموده است و مثل آنستکه او اعرف است بمصالح مجتمع دینی از تشریع کننده دین بر ایشان و مثل آنستکه میبیند که از شارع اقدس فوت شده رعایت آنچه که او آگاه شده است برای جنب از زیان از تیمّم در موقع سردی آب پس این فقیه نیرومند در فقاهت تدارک نموده آنرا برأی نپخته خود و دلیل باطل کننده اش و مثل آنکه آن و مثل آنکه آن.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 120

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 120

نوادر الأثر فی علم عمر

1- رأی الخلیفة فی فاقد الماء

أخرج الإمام مسلم فی صحیحه «1» فی باب التیمّم بأربعة طرق عن عبد الرحمن ابن أبزی: إنّ رجلًا أتی عمر فقال: إنّی أجنبت فلم أجد ماءً فقال عمر: لا تصلِّ. فقال عمّار: أما تذکر یا أمیر المؤمنین إذ أنا و أنت فی سریّة فأجنبنا فلم نجد ماءً، فأمّا أنت فلم تصلِّ، و أمّا أنا فتمعّکت فی التراب و صلّیت، فقال النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم «إنّما کان یکفیک أن تضرب بیدیک الأرض ثمّ تنفخ ثمّ تمسح بهما وجهک و کفّیک»، فقال عمر: اتّق اللَّه یا عمّار، قال: إن شئت لم أُحدّث به.

و فی لفظ: قال عمّار: یا أمیر المؤمنین إن شئت لِما جعل اللَّه علیّ من حقّک أن لا أُحدّث به أحداً، و لم یذکر.

سنن أبی داود (1/53)، سنن ابن ماجة (1/200)، مسند أحمد (4/265)، سنن النسائی (1/59، 61)، سنن البیهقی (1/209) «2».

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 121

صورة أخری:

کنّا عند عمر فأتاه رجل فقال: یا أمیر المؤمنین إنّما نمکث الشهر و الشهرین و لا نجد الماء، فقال عمر: أمّا أنا فلم أکن لأصلّی حتی أجد الماء. فقال عمّار: یا أمیر المؤمنین تذکر حیث کنّا بمکان کذا و نحن نرعی الإبل فتعلم أنّا أجنبنا؟ قال: نعم، قال: فإنّی تمرّغت فی التراب فأتیت النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فحدّثته فضحک و قال: «کان الطیّب کافیک» و ضرب بکفّیه الأرض ثمّ نفخ فیهما ثمّ مسح بهما وجهه و بعض ذراعه؟ قال: اتّق اللَّه یا عمّار، قال یا أمیر المؤمنین إن شئت لم أذکره ما عشت أو ما حییت. قال: کلّا و اللَّه و لکن نولّیک من ذلک ما تولّیت.

مسند أحمد (4/319)، سنن أبی داود (1/53)، سنن النسائی (1/60) «1».

 

تحریف و تدجیل:

هذا الحدیث أخرجه البخاری فی صحیحه «2» (1/45) فی باب: المتیمّم هل ینفخ فیهما، و فی أبواب بعده، غیر أنّه راقه أن یحرّفه صوناً لمقام الخلیفة فحذف منه جواب عمر (لا تصلّ) أو: (أمّا أنا فلم أکن لأُصلّی) ذاهلًا عن أنّ کلام عمّار عندئذٍ لا یرتبط بشی ء، و لعلّ هذا عند البخاری أخفُّ وطأة من إخراج الحدیث علی ما هو علیه.

و ذکره البیهقی محرّفاً فی سننه الکبری (1/209) نقلًا عن الصحیحین، و أخرجه النسائی فی سننه «3» (1/60) و فیه مکان جواب عمر: فلم یدرِ ما یقول. و أخرجه

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 122

البغوی فی المصابیح «1» (1/36) و عدّه من الصحاح، غیر أنّه حذف صدر الحدیث و ذکر مجی ء عمّار إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فحسب.

و ذکره الذهبی فی تذکرته «2» (3/152) محرّفاً و أردفه بقوله: قال بعضهم: کیف ساغ لعمّار أن یقول مثل هذا فیحلّ له کتمان العلم؟ و الجواب: إنّ هذا لیس من کتمان العلم فإنّه حدّث به و اتّصل- و للَّه الحمد- بنا، و حدّث فی مجلس أمیر المؤمنین، و إنّما لاطف عمر بهذا لعلمه بأنّه کان ینهی عن الإکثار من الحدیث خوف الخطأ، و لئلّا یتشاغل الناس به عن القرآن.

قال الأمینی: هناک شی ء هام أمثال هذه الکلمات المزخرفة و الأبحاث الفارغة المعدّة لتعمیة البسطاء من القرّاء عمّا فی التاریخ الصحیح، لیت شعری ما أغفلهم عن قول عمر: لا تصلّ- أو:- أمّا أنا فلم أکن لأُصلّی؟ یقوله و هو أمیر المؤمنین و المسألة سهلة جدّا عامّة البلوی شائعة. و ما أغفلهم عن قوله لعمّار: اتّق اللَّه یا عمّار و عن ترکه الصلاة یوم أجنب فی السریّة بعد ما جاء الإسلام بالطهورین! و عن جهله بآیة التیمّم و حکم القرآن الکریم و عن غضّه البصر عن تعلیم النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم عمّاراً بکیفیّة التیمّم! ما أذهلهم عن هذه الطامّات الکبری و أشغلهم بعمّار و کلمته! نعم، الحبُّ یُعمی و یُصمّ، و من کان فی هذه أعمی، فهو فی الآخرة أعمی و أضلُّ سبیلًا.

و یظهر من العینی فی عمدة القاری «3» (2/172)، و ابن حجر فی فتح الباری «4» (1/352) ثبوت تینک الفقرتین «5» من لفظ عمر فی الحدیث و لذلک جعلاه مذهباً له، قال العینی:

فیه- یعنی فی الحدیث- أنّ عمر رضی اللَّه عنه لم یکن یری للجنب التیمّم لقول عمّار له أنت فلم تصلِّ، و قال جعل آیة: فأمّا بن التیمّم مختصّة بالحدث الأصغر، و أدّی اجتهاده إلی أنّ الجنب لا یتیمّم.: إنّه

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 123

و قال ابن حجر: هذا مذهب مشهور عن عمر.

یعرب الحدیث عن أنّ هذا الاجتهاد من الخلیفة کان فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و هو أعجب شی ء طرق أُذن الدهر، کیف أکمل اللَّه دینه و مثل مسألة التیمّم العامّة البلوی کانت غیر معلومة فی حیاة النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و بقی فیها مجالٌ لمثل الخلیفة أن یجهل بها أو یجتهد فیها؟ و کیف فتح باب الاجتهاد بمصراعیه علی الأُمّة مع وجوده صلی الله علیه و آله و سلم بین ظهرانیها؟

فهلّا سأل الرجل رسول اللَّه بعد ما خالفه عمّار، و رآه یتمعّک بالتراب فیصلّی. و هلّا أخبره عمّار یوم أجنبا بما علّمه رسول اللَّه من هدیه و سنّته فی التیمّم.

و هلّا علم رسول اللَّه ترک عمر الصلاة- و هی أهمّ الفرائض و أکملها- مهما أجنب و لم یجد الماء و أخبره بما جاء به الإسلام و قرّر فی شرعه المقدّس.

و هلّا سأل عمر بعده صلی الله علیه و آله و سلم رجالًا خالفوه فی رأیه هذا مثل علیّ أمیر المؤمنین و ابن عبّاس و أبی موسی الأشعری و الصحابة کلّهم غیر عبد اللَّه بن مسعود.

و هل کان عمل أُولئک القائلین بالتیمّم علی الجنب الفاقد للماء اتِّباعاً للسنّة الثابتة المسموعة من رسول اللَّه؟ أو کان مجرّد رأی و اجتهاد أیضاً لِدة اجتهاد الخلیفة؟

و هلّا کان الخلیفة یثق بعمّار یوم أخبره عن سنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فلم یعدل عن رأیه. و لم یر ابن مسعود أنّ عمر قنع بقول عمّار «1».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 124

و هل خفی علی الخلیفة ما

أخرجه البخاری فی صحیحه عن عمران بن الحصین، قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رأی رجلًا معتزلًا لم یصلِّ فی القوم فقال: «یا فلان ما منعک أن تصلّی فی القوم؟» فقال: یا رسول اللَّه أصابتنی جنابة و لا ماء، فقال: «علیک بالصعید فإنّه یکفیک» «1».

و هل عزب عنه ما

رواه سعید بن المسیّب عن أبی هریرة؟ قال: جاء إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقال: إنّا نکون فی الرمل وفینا الحائض و الجنب و النفساء فیأتی علینا أربعة أشهر لا نجد الماء. قال: «علیک بالتراب» یعنی التیمّم.

و فی لفظ آخر: إنّ أعراباً أتوا النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فقالوا: یا رسول اللَّه إنّا نکون فی هذه الرمال لا نقدر علی الماء و لا نری الماء ثلاثة أشهر أو أربعة أشهر وفینا النفساء و الحائض و الجنب. قال: «علیکم بالأرض».

و فی لفظ الأعمش: جاء الأعراب إلی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فقالوا: إنّا نکون بالرمل و نعزب عن الماء الشهرین و الثلاثة وفینا الجنب و الحائض. فقال: «علیکم بالتراب» «2».

و هل ذهب علیه ما

أخبر به أبو ذر من السنّة؟ قال: کنت أعزب عن الماء و معی أهلی فتصیبنی الجنابة فأُصلّی بغیر طهور، فأتیت النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بنصف النهار و هو فی رهط من أصحابه و هو فی ظلِّ المسجد فقال: «أبو ذر؟» فقلت: نعم؛ هلکت یا رسول اللَّه؛ فقال: «و ما أهلکک؟» قال: إنّی کنت أعزب عن الماء و معی أهلی فتصیبنی الجنابة فأُصلّی بغیر طهور، فأمر لی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بماء فجاءت به جاریة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 125

سوداء بعسّ یتخضخض ما هو بملآن فتستّرتُ إلی بعیری فاغتسلت، ثمّ جئت فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «یا أبا ذر إنّ الصعید الطیِّب طهور و إن لم تجد الماء إلی عشر سنین، فإذا وجدت الماء فأَمسِسه جلدک» «1».

و هلّا قرع سمعه

حدیث الأسقع، قال: کنت أرحِّل للنبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فأصابتنی جنابة فقال النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: «رحِّل لنا یا أسقع». فقلت: بأبی أنت و أُمّی أصابتنی جنابة و لیس فی المنزل ماء. فقال: «تعال یا أسقع أُعلّمک التیمّم مثل ما علّمنی جبرئیل» فأتیته فنحّانی عن الطریق قلیلًا فعلّمنی التیمّم «2».

و قبل کلِّ شی ء آیتا التیمّم، إحداهما فی سورة النساء آیة (43)، و هی قوله:

 (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ

 مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً

).

و قال أمیر المؤمنین علیه السلام: «أُنزلت هذه الآیة [فی المسافر] إذا أجنب فلم یجد الماء تیمّم و صلّی حتی یدرک الماء، فإذا أدرک الماء اغتسل» «3».

و الآیة الثانیة فی سورة المائدة آیة (6)، و هی قوله:

 (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 126

طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ

).

فإنّ المراد من الملامسة فی آیة النساء هو الجماع لا محالة، کما عن أمیر المؤمنین و ابن عبّاس و أبی موسی الأشعری، و تبعهم فی ذلک الحسن و عبیدة و الشعبی و آخرون، و هذا مذهب کلِّ من نفی الوضوء بمسِّ المرأة کأبی حنیفة و أبی یوسف و محمد و زفر و الثوری و الأوزاعی و غیرهم. و ذلک أنّ المولی سبحانه أسلف بیان حکم الجنب عند وجدان الماء بقوله: (حَتَّی تَغْتَسِلُوا

)، و قوله: (فَاطَّهَّرُوا

)، ثمّ شرع فی صور حکم عدم التمکّن من استعمال الماء لمرض أو سفر أو فقدانه و استطرد هنا ذکر الحدث الأصغر بقوله: (أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ

)، فنوّه بذکر الجنابة بقوله: (أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ

) و لو أرید به غیر الجماع لکان مختزلًا عمّا قبله. و عبّر عن الجماع باللمس المرادف للمسِّ «1» الذی أُرید به الجماع فحسب فی قوله تعالی: (لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَ

) «2» و قوله تعالی: (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ

) «3» و قوله تعالی: (ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ

) «4».

و لغیر واحد من فقهاء القوم و أئمّتهم کلمات ضافیة فی المقام تکشف عن جلیّة الحال نقتصر منها بکلمة الإمام أبی بکر الجصّاص الحنفی المتوفّی (370)، قال فی أحکام القرآن «5» (2/450- 456):

أمّا قوله تعالی: (أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً

)؛ فإنّ السلف قد تنازعوا فی معنی الملامسة المذکورة فی هذه الآیة، فقال علیّ و ابن عبّاس

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 127

و أبو موسی و الحسن و عبیدة و الشعبی: هی کنایة عن الجماع و کانوا لا یوجبون الوضوء لمن مسّ امرأته. و قال عمر و عبد اللَّه بن مسعود: المراد اللّمس بالید، و کانا یوجبان الوضوء بمسِّ المرأة و لا یریان للجنب أن یتیمّم، فمن تأوّله من الصحابة علی الجماع لم یوجب الوضوء من مسِّ المرأة، و من حمله علی اللّمس بالید أوجب الوضوء من مسِّ المرأة و لم یجز التیمّم للجنب.

ثمّ أثبت عدم نقض الوضوء بمسِّ المرأة علی کلِّ حال لشهوة أو لغیر شهوة بالسنّة النبویّة، فقال: اللّمس یحتمل الجماع علی ما تأوّله علیّ و ابن عبّاس و أبو موسی، و یحتمل اللّمس بالید علی ما روی عن عمر و عبد اللَّه بن مسعود، فلمّا روی عن النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أنّه قبّل بعض نسائه ثمّ صلّی و لم یتوضّأ، أبان ذلک عن مراد اللَّه تعالی.

و وجه آخر یدلّ علی أنّ المراد منه الجماع و هو أنّ اللّمس و إن کان حقیقة للمسِّ بالید فإنّه لمّا کان مضافاً إلی النساء وجب أن یکون المراد منه الوطء کما أنّ الوطء حقیقته المشی بالأقدام فإذا أُضیف إلی النساء لم یعقل منه غیر الجماع، کذلک هذا و نظیره قوله تعالی: (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ

)، یعنی من قبل أن تجامعوهنّ.

و أیضاً فإنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أمر الجنب بالتیمّم فی أخبار مستفیضة، و متی ورد عن النبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم حکم ینتظمه لفظ الآیة وجب أن یکون فعله إنّما صدر عن الکتاب، کما أنّه قطع السارق و کان فی الکتاب لفظ یقتضیه کان قطعه معقولًا بالآیة، و کسائر الشرائع التی فعلها النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ممّا ینطوی علیه ظاهر الکتاب.

و یدلُّ علی أنّ المراد الجماع دون لمس الید أنّ اللَّه تعالی قال: (إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ

)، إلی قوله: (وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا

)، أبان به عن حکم الحدیث فی حال وجود الماء ثمّ عطف علیه قوله: (وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 128

إلی قوله: (فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً

)، فأعاد ذکر حکم الحدث فی حال عدم الماء فوجب أن یکون قوله: (أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ

) علی الجنابة لتکون الآیة منتظمة لها مبیّنة لحکمهما فی حال وجود الماء و عدمه، و لو کان المراد اللّمس بالید لکان ذکر التیمّم مقصوراً علی حال الحدث دون الجنابة غیر مفید لحکم الجنابة فی حال عدم الماء، و حمل الآیة علی فائدتین أولی من الاقتصار بها علی فائدة واحدة، و إذا ثبت أنّ المراد الجماع انتفی اللّمس بالید لما بیّنا من امتناع إرادتهما بلفظ واحد.

فإن قیل: إذا حمل علی اللّمس بالید کان مفیداً لکون اللّمس حدثاً و إذا جعل مقصوراً علی الجماع لم یُفد ذلک، فالواجب علی قضیّتک فی اعتبار الفائدتین حمله علیهما جمیعاً فیفید کون اللّمس حدثاً، و یفید أیضاً جواز التیمّم للجنب، فإن لم یجز حمله علی الأمرین لما ذکرت من اتّفاق السلف علی أنّهما لم یرادا و لامتناع کون اللفظ مجازاً و حقیقةً أو کنایةً و صریحاً، فقد ساویناک فی إثبات فائدة مجدّدة بحمله علی اللّمس بالید مع استعمالنا حقیقة اللفظ فیه، فما جعلک إثبات فائدة من جهة إباحة التیمّم للجنب أولی ممّن أثبت فائدته من جهة کون اللّمس بالید حدثاً؟

قیل له: لأنّ قوله تعالی: (إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ

) مفید لحکم الأحداث فی حال وجود الماء و نصّ مع ذلک علی حکم الجنابة، فالأَولی أن یکون ما فی نسق الآیة من قوله: (أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ

)، إلی قوله: (أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ

)، بیاناً لحکم الحدث و الجنابة فی حال عدم الماء، کما کان فی أوّل الآیة بیاناً لحکمهما فی حال وجوده، و لیس موضع الآیة فی بیان تفصیل الأحداث و إنّما هی فی بیان حکمها، و أنت متی حملت اللّمس علی بیان الحدث فقد أزلتها عن مقتضاها و ظاهرها فلذلک کان ما ذکرناه أولی.

و دلیل آخر علی ما ذکرناه من معنی الآیة و هو أنّها قد قرئت علی وجهین: (أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ

)، و لمستم، فمن قرأ: (أَوْ لامَسْتُمُ

) فظاهره الجماع لا غیر، لأنّ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 129

المفاعلة لا تکون إلّا من اثنین إلّا فی أشیاء نادرة کقولهم: قاتله اللَّه و جازاه و عافاه اللَّه و نحو ذلک، و هی أحرف معدودة لا یُقاس علیها أغیارها، و الأصل فی المفاعلة أنّها بین اثنین کقولهم: قاتله، و ضاربه، و سالمه، و صالحه، و نحو ذلک، و إذا کان ذلک حقیقة اللفظ فالواجب حمله علی الجماع الذی یکون منهما جمیعاً، و یدلّ علی ذلک أنّک لا تقول لامست الرجل و لامست الثوب إذا مسسته بیدک لانفرادک بالفعل، فدلّ علی أنّ قوله: (أَوْ لامَسْتُمُ

) بمعنی أو جامعتم النساء فیکون حقیقته الجماع؛ و إذا صحّ ذلک و کانت قراءة من قرأ: (أو لمستم) یحتمل اللّمس بالید و یحتمل الجماع وجب أن یکون ذلک محمولًا علی ما لا یحتمل إلّا معنی واحداً؛ لأنّ ما لا یحتمل إلّا معنی واحداً فهو المحکم، و ما یحتمل معنیین فهو المتشابه، و قد أمرنا اللَّه تعالی بحمل المتشابه علی المحکم و ردّه إلیه بقوله: (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ

) «1» الآیة، فلمّا جعل المحکم أُمّا للمتشابه فقد أمرنا بحمله علیه، و ذمّ متّبع المتشابه باقتصاره علی حکمه بنفسه دون ردِّه إلی غیره بقوله: (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ

) فثبت بذلک أنّ قوله: (أو لمستم) لمّا کان محتملًا للمعنیین کان متشابهاً و قوله: (أَوْ لامَسْتُمُ

) لمّا کان مقصوراً فی مفهوم اللسان علی معنی واحد کان محکماً، فوجب أن یکون معنی المتشابه مبیّناً علیه.

و یدلّ علی أنّ اللّمس لیس بحدث: أنّ ما کان حدثاً لا یختلف فیه الرجال و النساء، و لو مسّت امرأة امرأة لم یکن حدثاً، کذلک مسُّ الرجل إیّاها «2» و کذلک مسُّ الرجل الرجل لیس بحدث. فکذلک مسُّ المرأة، و دلالة ذلک علی ما وصفنا من وجهین؛ أحدهما: أنّا وجدنا الأحداث لا تختلف فیها الرجال و النساء، فکلّ ما کان حدثاً من الرجل فهو من المرأة حدث، و کذلک ما کان حدثاً من المرأة فهو حدث من

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 130

الرجل، فمن فرّق بین الرجل و المرأة فقوله خارج عن الأُصول. و من جهة أخری: أنّ العلّة فی مسِّ المرأة المرأة و الرجل الرجل أنّه مباشرة من غیر جماع فلم یکن حدثاً، کذلک الرجل و المرأة. انتهی.

فتری بعد هذه کلّها أنّ رأی الخلیفة شاذّ عن الکتاب و السنّة الثابتة و إجماع الأُمّة، و اجتهاد محض تجاه النصوص المسلّمة، و لذلک خالفته الأُمّة الإسلامیّة جمعاء من یومها الأوّل حتی الیوم، و أصفقت علی وجوب التیمّم علی الجنب الفاقد للماء، و لم یتّبعه فیما رآه أحد إلّا عبد اللَّه بن مسعود إن صحّت النسبة إلیه.

و یظهر من صحیحة الشیخین- البخاری و مسلم- عن شقیق أنّ الاجتهاد المذکور فی آیتی التیمّم و التأویل فی قوله: (أَوْ لامَسْتُمُ

) کما ذکر من مختلقات التابعین و من بعدهم، و کان مفاد الآیتین متّفقاً علیه عند الصحابة و لم یکن قطُّ اختلاف بینهم فیه و إنّما کره عمر و تابِعه الوحید التیمّم للجنب الفاقد للماء لغایة أخری.

قال شقیق: کنت بین عبد اللَّه بن مسعود و أبی موسی رضی اللَّه عنهما، فقال أبو موسی: أ رأیت یا أبا عبد الرحمن لو أنّ رجلًا أجنب فلم یجد الماء شهراً کیف یصنع بالصلاة؟ فقال: لا یتیمّم و إن لم یجد الماء شهراً. فقال أبو موسی: کیف بهذه الآیة فی سورة المائدة: (فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً

)؟ قال عبد اللَّه: لو رُخّص لهم فی هذه الآیة لأوشک إذا برد علیهم الماء أن یتیمّموا بالصعید. فقال له أبو موسی: و إنّما کرهتم هذا لذا؟ قال: نعم. فقال أبو موسی لعبد اللَّه: أ لم تسمع قول عمّار لعمر رضی اللَّه عنهما: بعثنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فأجنبت فلم أجد الماء فتمرّغت فی الصعید کما تتمرّغ الدابّة ثمّ أتیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فذکرت له ذلک، فقال: «إنّما کان یکفیک أن تصنع هکذا»، و ضرب بکفّیه ضربةً علی الأرض ثمّ نفضها ثمّ مسح بها ظهر کفِّه بشماله و ظهر شماله بکفه ثمّ مسح بهما وجهه؟ فقال عبد اللَّه: أ فلم تر عمر لم یقنع بقول عمّار؟

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 131

صورة أخری للبخاری:

قال شقیق: کنت عند عبد اللَّه و أبی موسی، فقال له أبو موسی: أ رأیت یا أبا عبد الرحمن إذا أجنب فلم یجد ماء کیف یصنع؟ فقال عبد اللَّه: لا یصلّی حتی یجد الماء.

قال أبو موسی: فکیف تصنع بقول عمّار حین قال له النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: «کان یکفیک»؟ قال: أ وَ لم ترَ أنّ عمر لم یقنع منه بذلک؟ فقال له أبو موسی: فدعنا من قول عمّار، کیف تصنع بهذه الآیة؟ فما دری عبد اللَّه ما یقول، فقال: إنّا لو رخّصنا لهم فی هذا لأوشک إذا برد علی أحدهم الماء أن یدعه و یتیمّم، فقلت لشقیق: فإنّما کره عبد اللَّه لهذا؟ قال: نعم «1».

ما أرأف هذا القائل بالجنب الفاقد للماء و أشفقه علیه إذ رأی له ترک الصلاة و لو لم یجد الماء شهراً! و ما أقساه علی من برد علیه الماء و أوشک أن یتیمّم! فنهی عن التیمّم شدّةً علی هذا و رأفةً بذاک، فکأنّ ترک الجنب الفاقد للماء الصلاة و إعراضه عمّا فی الکتاب و السنّة أخفُّ وطأة عنده من تیمّم من اتّخذ البرد عذراً و ترک الغسل، و کأنّه أعرف بصالح المجتمع الدینیِّ من مشرِّع الدین لهم، و کأنّه یری أنّ الشارع الأقدس فاتته رعایة ما تنبّه له من المفسدة من التیمّم عند برد الماء فتدارکه هذا الفقیه الضلیع فی الفقاهة برأیه الفطیر و حجّته الداحضة، و کأنّه و کأنّه ….

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 132