ابو الفتح قواس مىگوید: زمانى آن چنان فقیر و بیچاره شده بودم که در خانهام جز کمان و کفشم که مورد استفادهام بود چیز دیگرى نبوده است، تصمیم گرفتم آنها را بفروشم. در آن روزى که مىخواستم آنها را بفروشم، روزى بوده که «ابى الحسین بن سمعون» جلوس داشته است، با خود گفتم اول به مجلس مزبور مىروم، آنگاه برمىگردم و کمان و کفشم را مىفروشم (باید توجه داشت که قواس کمتر پیش مىآمد که از رفتن به مجلس ابن سمعون تخلف کند) و چنان کردم و به مجلس مزبور وارد شدم، هنگامى که مىخواستم از مجلس بیرون آیم، ابو الحسین مرا صدا زد و گفت: «ابو الفتح کفشها و کمانت را نفروش، زیرا خداوند به زودى از پیشش، روزیت خواهد داد»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج5، ص: 97