اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۳ مهر ۱۴۰۲

گفتگوی عثمان با حضرت علی(ع) به هنگام عیادت

متن فارسی

هر وقت مردم از حکومت عثمان به علی (ع) شکایت می بردند فرزندش حسن(ع)را نزد عثمان میفرستاد. چون این کار زیاد تکرار شد به او گفت: پدرت می پندارد هیچکس نیست که آنچه را او میداند بداند، حال آنکه ما بهتر از او می فهمیم که چه میکنیم. بنابراین باید دست از ما بردارد. دیگر علی (ع) پسرش را نزد او نفرستاد.  همچنین گفته اند عثمان پس از نماز عصر به خانه علی (ع) که بیمار بود بعیادت رفت و مروان همراهش بود. دید با او سنگین است. به علی (ع) گفت: بخدا قسم اگر این وضع (سنگینی و بی اعتنائی) را در تو نمی دیدم آنچه را اکنون میخواهم بزبان آورم بزبان نمیاوردم. این را که بخدا نمیدانم کدام روز تو در نظرم خوشایند تر یا ناراحت کننده تر است، روز زندگیت یا روز مرگت؟ بخدا قسم اگر زنده بمانی هیچ مخالف و سرزنشگری را نمی بینم که ترا پناهگاه خویش نساخته و ترا مددکار خویش ننموده باشد، و اگر بمیری سوگوار خواهم شد. بهره من از تو مثل بهره ای است که پدری مشفق و دلسوز از پسر عاق شده اشدارد که تا زنده است او را میسوزاند و ناراحت میکند و اگر بمیرد غمدارش میسازد. کاش تو وضعت را با ما روشن میکردی تا تکلیف خودمان را میدانستیم، یا دوست مسالمت جو و همزیست میبودی یا دشمن بدخواه. مرا وسط آسمان و زمین معلق نگاه ندار که نه بتوانم بالا بروم و نه پائین بیایم. بخدا اگر ترا بکشم کسی که بهتر از تو باشد و بتواند جای ترا بگیرد نخواهم یافت و هر گاه تو مرا بکشی کسی بهتر از من نخواهی یافت که جای مرا در رابطه با تو بگیرد، و دوست نمیدارم که پس از مرگ تو زندگی کنم. در اینوقت مروان گفت: آری، بخدا همینطور است، و دیگر این که آنچه را پشت سر ما است (یعنی آنچه در چنگ ما است و از جمله مقام حکومت) بدست نخواهد آورد مگر اینکه نیزه های ما را بشکند و شمشیرهای ما را قطعه قطعه سازد، و پس از چنین کاری چه زندگی خوشی وجود خواهد داشت؟ عثمان بر سینه مروان زده گفت: ترا چه که وارد صحبت ما میشوی؟ علی (ع) گفت: من بخدا قسم چنان مشغولم که به جواب شما نمیتوانم پرداخت، ولی در جوابتان سخنی را میگویم که پدر یوسف گفت: بنابراین باید به نیکوئی صبر کرد و برای رد آنچه میگوئید باید فقط از خدا کمک طلبید!

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 9 ص 107)

متن عربی

 کان علیّ کلّما اشتکی الناس إلیه أمر عثمان أرسل ابنه الحسن إلیه، فلمّا أکثر علیه قال له: إنّ أباک یری أنّ أحداً لا یعلم ما یعلم، و نحن أعلم بما نفعل، فکفّ عنّا، فلم یبعث علیّ ابنه فی شی ء بعد ذلک.

و ذکروا أنّ عثمان صلّی العصر ثمّ خرج إلی علیّ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 107

یعوده فی مرضه و مروان معه، فرآه ثقیلًا، فقال: أما و اللَّه لو لا ما أری منک ما کنت أتکلّم بما أُرید أن أتکلّم به، و اللَّه ما أدری أیّ یومیک أحبّ إلیّ أو أبغض، أ یوم حیاتک؟ أو یوم موتک؟ أما و اللَّه لئن بقیت لا أعدم شامتاً یعدّک کهفاً، و یتّخذک عضداً، و لئن متّ لأفجعنّ بک، فحظّی منک حظّ الوالد المشفق من الولد العاقّ، إن عاش عقّه، و إن مات فجعه، فلیتک جعلت لنا من أمرک لنا علماً نقف علیه و نعرفه، إمّا صدیق مسالم، و إمّا عدوّ معانی، و لا تجعلنی کالمختنق بین السماء و الأرض، لا یرقی بید و لا یهبط برجل، أما و اللَّه لئن قتلتک لا أصیب منک خَلَفاً، و لئن قتلتنی لا تصیب منی خَلَفاً، و ما أُحبّ أن أبقی بعدک. قال مروان: إی و اللَّه، و أخری أنّه لا ینال ما وراء ظهورنا حتی تکسرَ رماحنا، و تقطعَ سیوفنا، فما خیر العیش بعد هذا؟ فضرب عثمان فی صدره و قال: ما یدخلک فی کلامنا؟ فقال علیّ: «إنّی و اللَّه فی شغل عن جوابکما و لکنّی أقول کما قال أبو یوسف (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ ) «1».

العقد الفرید (2/274)، الإمامة و السیاسة (1/30) «2».