1- کتاب «المنقذ من الایمان»، صفدى در الوافى بالوفیات صفحه 130 گوید:
این کتاب شبیه کتاب «الملاحن» ابن درید، و بهتر از آنست. سیوطى در شرح المغنى فوائد ادبى چندى از آن نقل کرده است.
2- کتاب قصیدهاش در اهل بیت علیهم السلام.
3- کتاب ترجمان در معانى شعر مشتمل بر سیزده تعریف که عبارتست از:
تعریف اعراب، تعریف مدیح، تعریف نجل، تعریف حلم و رأى، تعریف هجا، تعریف لغز، تعریف مال، تعریف اغتراب، تعریف مطایا، تعریف خطوب، تعریف نبات، تعریف حیوان، تعریف غزل. نجاشى گوید مثل این کتاب در این باره نوشته نشده است.
4- کتاب اعراب
5- کتاب اشعار الجوارى- ناتمام
6- کتاب عرائس المجالس
7- کتاب غریب شعر زید الخلیل الطائى
8- کتاب اشعار ابى بکر خوارزمى.
9- کتاب سعادة العرب
مرزبانى براى مفجع در مدح ابى الحسن محمد بن عبد الوهاب زینبى هاشمى قصیدهاى به این مضمون یاد کرد:
زینبى با جلالت قدرش، اخلاقى مانند طعم آب، روان و راحت دارد.
شهامتش به اندازهاى است که شیر خشمگین را میکوبد و از بخششهایش دریاى خروشان غرق میگردد.
در بلندترین پایگاه آل هاشم خانهاى گرفته، که استوانههایش تا فرقد (ستاره قطب شمال)، بالا میگیرد.
او آزاد مردى است که صبح و شام طالبان را به انعام و کرمش، پیوسته مینوازد.
وقتى اموالش در مصرف عطاهایش در روز کم آید، از باقى مانده فردا استفاده میکند.
به نور راه و رسمهاى او، مکارم اخلاق، هدایت شود، و به بخششهاى دست او، ابرها اقتدا نمایند.
فاصله میان من و ثروتمند شدن (از عطایاى او) درست، فاصله بین من و حیات خلوت خانه (فضاى بیرون خانه) است.
و در معجم الادباء از تاریخ ابى محمد عبد اللّه بن بشران نقل کرده که او گوید:
روزى مفجع به قاضى ابى القاسم على بن محمد تنوخى وارد شد و دید او کتاب «معانى الشعر» را بر عبیسى فرو میخواند پس این شعر را خواند.
قد قدم العجب على الرویس و شارف الوهد ابا قبیس
و طاول البقل فروع المیس و هبت العنز لقرع التیس
و ادعت الروم ابا فى قیس و اختلط الناس اختلاط الحیس
اذ قرء القاضى حلیف الکیس معانى الشعر على العبیسی«1»
و اشعار را سوى تنوخى افکند و رفت و گوید: او ابو القاسم تنوخى را مدح گفت و از او جفا دید آنگاه به او چنین نوشت:
اگر مردم، همه روى برگردانند و از من جلو گیرند، چیزى از رزق مقسوم را، نخواهند کاست.
در آغاز دوستى بود و سپس زوال یافت و از بین رفت، و پیمانى بود و آنگاه ویران گردید.
ما، در دوران خود، با ملتهائى باز نشستیم، و قبل از آنان، مردمى را از دست دادیم.
ضعفى در خود احساس نکردیم، و زمین زیر پایمان فرو نرفت، و خون از آسمان نبارید.
در راه خدا هر چه از دست رود عوضى دارد، و هر کس به خدا تمسک جوید از روزگار نترسد.
آزادهاى که ما به او گمان خوب برده بودیم، ولى او نه گمان ما را تحقق بخشید، و نه رعایت عهد و وفا را کرد.
پس چه شد؟ نه هر کس بدو اعتماد کنند، رعایت وفا و جوانمردى را خواهد کرد.
من اشتباه کردم، و مردم اشتباه میکنند، و آیا شما خلقى که از اشتباه رمیده باشند میشناسید؟
کیست که به درستى معروف شده باشد، و آنگاه به گناه و لغزش او را نشناسند؟
دستم بشکند چرا از کمى عطا نشسته، شکایتم را نوشتم، و قلم را سخت بکار گرفتم.
کاش قبل از آن که بگویم، گنگ شده بودم و زبانم کار نمیکرد، و کاش دهانم را نمیگشودم.
عجب لغزشى است که گناهش بخشودنى نیست، و درد و رنجش را بر دل و خمیر بجاى گذارد.
کسى که رفیقش در اهانتى که به او شده، مراعات جانبش را کند و او باز تکرار آن گناه کند، بخود ستم کرده است.
و نیز این اشعار از اوست:
دوستى نمکین چهره و بسیار زرنگ داریم که در دوستیاش سودى و خیرى عاید نمیشود.
من او را به آتش تابستان تشبیه میکنم، سودى نمیبخشد و در مقابل خواب و حرکت را از ما میگیرد.
ابن ابى الحدید این شعر را از مفجع آورده:
اگر در مهر خود نسبت به شما خیانت کردم و رفتم و اگر سنن و آداب دوستى را رعایت نکردم.
خواستم زشتى پسر طلحه را بپوشانم، که او هیچ گاه کمال خالق را نشان نداده است.
و در معجم الادباء نقل کرده: سخن او را در هنگامى که باران پیوسته میبارد و امور جارى، از حرکت باز ایستاده بود:
اى خداى همه مخلوقات و اى بخشنده مال و فرزندان!
که هفت آسمان بر فراز هفت زمین بدون کمک گرفتن از کسى برافراشتى.
اى کسى که وقتى به چیزى بگوید «کن» (باش) نون کن تحقق نیافته آن چیز، تحقق مییابد.
ما را در این سال با ریزش باران بیش از این سقایت مکن که سیرابیم.
و از اوست در حالی که از پارهاى از دوستانش نیز کاغذى طلبید تا شعرى براى تبریک جشن کسى سراید و او کوتاهى ورزید تا موقع جشن سپرى شد گوید:
هر چند جوف نامه مشتمل بر روح بلاغت باشد باز مانند فصیحى لال است.
ولى هنگامى که حامل با توجه خود به آن کمک کند، جوابش به آسانى گشوده میشود.
وقتى نماینده سستى کند و عمدا کوتاه آید نامه برگى شوم خواهد بود. «1».
روز جشن، فرصت نامه از دستم رفت، و یاد آن در شعر، از بخشش مفلس خنکتر است.
آنگاه از او درباره بخشش مفلس پرسیدند: گفت در حال افلاس وعدهاى میدهد که در وقت توانائى بدان عمل نخواهد کرد. و از اشعار نمکینش شعرى است که چون شخصى یک طبق نیشکر و اترنج و نارنج برایش آورده گفته:
شیطان تو در طبق، شیطان عصیانگرى است.
از این رو تو، آن کار را آغاز میکنى و باز تکرار میکنى.
هدیهاى از تو، برتر از نیکوئى براى ما آوردند.
طبقى که در آن اندازههائى با پستانها و گونهها بود. «2»
وطواط در کتاب غرر الخصایص صفحه 270 شعر او را که در مقام طلب حاجتش سروده نقل کرده:
اى بزرگ مرد تا وقتى پرنده درختان درهم، آهنگ میخواند، تو پیوستهدر افسوس زندگى کن.
مرا وعدهاى از شما است که منکر آن نتوانید شد، وعده مرا مانند وعده آزادهاى برآور.
تو رسم جود و سخاوت را با بخششهاى خود در وقتى که آثارى از حیات نداشت، زنده کردى و هر وقت زمانه چیره شد و کسى را از پاى درآورد کسانى چون من باید به کسانى چون تو تکیه کنند.
م- نویرى در «نهایة الادب» صفحه 77 این شعر را از او دانسته:
آهو چهرهاى که ناگاه دو طرف پیشانیاش را مانند عقرب نشان میدهد، ولى نازیبائى آن را ندارد.
سیب گونههایش را خرمى چنان است، که گویا از اشک چشم من آبیارى شده است.
«مفجّع» در بصره زاده شد و در همانجا به سال 327 ه بر طبق آنچه در معجم الادباء بنقل از تاریخ معاصرش ابى محمد عبد اللّه بن بشران آمده، وفات یافت. آنجا که ابن بشران گوید: وفاتش قبل از وفات پدرم (ابى محمد عبد اللّه بن بشران) در روز شنبه دهم شعبان سال سیصد و بیست و هفت، اتفاق افتاد.
مرزبانى گوید: قبل از سال 330 ه در گذشته، و صفدى در «الوافى بالوفیات» تاریخ وفاتش را 320 آورده. همچنین قاضى در «المجالس» و سیوطى در «البغیه» و دیگران از آنان پیروى کردهاند، و تاریخ برگزیده ما در مورد سال وفات او، همان است که حموى از تاریخ ابى محمد بن بشران آورده است.
شرح حال مفجع را در کتب زیر میتوان یافت: فهرست ابن الندیم/ 123 فهرست شیخ/ 150، معجم الشعراء مرزبانى/ 464، یتیمة الدهر 2/334 فهرست نجاشى/ 264، مروج الذهب 2/519، معجم الادباء 17/190- 205، الوافى بالوفیات صفدى 1/129 خلاصة الاقوال علامه، بغیة الوعاة/ 13، مجالس المؤمنین/ 234، جامع الرواة اردبیلى، منهج المقال/ 280، روضات الجنات/ 554، الکنى و الالقاب 3/163، الاعلام زرکلى 3/845، آثار العجم/ 277.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج3، ص: 496