اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ آذر ۱۴۰۳

آغاز دعوت علنی پیامبر(ص)

متن فارسی

چون‌این آیه فرود آمد: خویشاوندان نزدیکترت را (از بدی ها) بیم ده . رسول خدا (ص) بیرون شد و از کوه صفا بالا رفت و بانگ زد: یا صباحاه پس همه پیرامون او فراهم آمدند او گفت: آیا من با این چشم به شما بنگرم که اگر شما را آگاه سازم که سپاهی بیرون شده اند و در پایین کوه (آماده شبیخون زدنند) آیا شما سخنم را راست می شمارید؟ گفتند آری ما که تو را آزموده ایم دروغی از تو نشنیده ایم. گفت پس من شما را بیم می دهم که در برابر کیفری سخت قرار گرفته اید. پس ابولهب گفت مرگ بر تو باد . جز برای این سخن نمی خواستی مارا گرد آری؟ سپس حضرت، توده خود رادر خانه اش فراهم آورد و ابولهب پیشدستی کرد و گفت اینان عموها و عموزادگان تواند سخن بگو و صابی گری را رها کن و بدان که گروه تو را توان‌برابری با همه تازیان نیست و سزاوارترین کسان برای گرفتن و در بندکردن توتبار پدریت هستند و اگر بر سر آنچه‌می گویی پافشاری کنی دربندکردن تو بر ایشان آسان تر است تاتیره های قریش بر تو بشورند و تازیان نیز آنان را یاری دهند.  من ندیدم که هیچکس بدتر از آنچه تو برای تبار پدری‌ات آورده‌ای آورده باشد . پس رسول خدا (ص) خاموش شد و سخن نگفت . بار دیگر ایشان را بخواند و گفت: خدا را ستایش، او را می ستایم و از او یاری و زینهار می خواهم و به او پشتگرمی می دارم و گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست، شریک ندارد و سپس گفت: پیش آهنگ و جستجو گر به کسان خود دروغ نمی گوید و به خدایی که جز او خدایی نیست من پیک خداوند هستم ، بویژه به سوی شما و نیز برای همه مردم . بخدا همانگونه که می خوابید می میرید و همان سان که ‌بیدار می شوید برانگیخته خواهید شد وحساب آنچه را انجام می دهید خواهند رسید و به راستی بهشت جاودانی است و آتش دوزخ هم جاودانی .  ابوطالب گفت چه بسیار دوست می داریم که با تو یاری کنیم و پندت را بپذیریم و گفتارت را راست شماریم و اینان تبار پدری ات هستند که فراهم آمده اند من نیز یکی از ایشانم جز آنکه زودتر از همه، پاسخ دلخواهت را می دهم . دستوری را که گرفته ای بکار بند که به خدا سوگند همیشه پیرامون تو هستم و از تو پاسداری می کنم تنهااین که دلم راه نمی دهد که از کیش عبد المطلب روی بگردانم 

امینی گوید: دین عبد المطلب (ع) هم چیزی نبوده است جز همان دین یگانه پرستی و گرویدن به خدا و رسولان و نامه های او . بی آنکه آمیخته به چیزی از بت پرستی ها بشود. چون او همان کس است که‌ در وصیت های خود می گوید: به راستی هیچ بیدادگری از جهان بیرون نشود تا از او انتقام گیرند و کیفر او را به وی بچشانند. و چون از او پرسیدند اگرستمکاری مرد و کیفری به او نرسید چه؟او در اندیشه شد و گفت: ” سوگند به خدا که در پس این جهان جهانی است که در آنجا نیکوکاران را برای نیکوکاری شان پاداش می دهند و بدکاران برای بدکاری هاشان کیفر می بینند . ” و اوهمان است که به ابرهه گفت: این خانه‌را پروردگاری هست که آن را نگهبانی وپاسداری می کند، پس خود بر فراز ابوقبیس شد و گفت:  (” خداوند آدمی ازخانه و کسان خود پاسداری می کند . توهم از سرای و دارایی و گروه خویش پاسداری کن .  مباد که صلیب ایشان در صحنه کین توزی و زور ورزی و نیرنگ برتو چیره شود.  پس در برابر صلبیان و خاج پرستان امروز تبار خود را یاری ده  اگر تو کعبه ما را در برابر ایشان‌رها کنی  تصمیمی است که خود در این باره گرفته ای ”  و یک نماینده هم از پیشاهنگی او در ایمان خالص و یگانه پرستی راستین، آن است که رسول خدا (ص) در روز حنین، پیوند خود را به او باز می نمود و به‌این سان با گردن فرازی می گفت: ” منم پیامبری که دروغ نگوید منم فرزندعبد المطلب ”  و راستی را چه نیکو سروده حافظ شمس الدین بن ناصر بن دمشقی در آنجا که گوید:  ” احمد فروغی سترک بود که (از یک پشت به پشت دیگر) جا به جا می شد.  و خود در چهره مردانی سجده کار می درخشید سده به سده در میان ایشان می گشت.  تا بهترین برانگیختگان آمد ”  و همین بوده که ابوطالب (ع) خواسته بگوید که گفته: دلم راه نمی دهد که دین عبد المطلب را رها کنم زیرا این فراز، آشکار کننده دیگر سخنان او است و با این روش خواسته است معنی سخن را بر حاضران بپوشاند تا با دوری نمودن از ایشان، در پی کین توزی با او بر نیایند و این روش گفتار از شیوه های تازیان است در گفتگوهایش که به آن وسیله، گاهی می خواهند معنی را پوشیده بدارند و گاهی هم آن را موکد می سازند چنانکه شاعر گفته:  (” هیچ عیبی در ایشان نیست مگر آن که شمشیرهاشان از کوبیدن سازمان های سپاه دشمنان خراش برداشته . ” واگر سرور ما ابوطالب به جز همین یک نمونه‌از رفتار را نداشت به تنهایی کافی بود که ایمان استوار و مسلمانی پا برجا بود و پایداری او را در آغازروشن سازد .

ابن اثیر می نویسد: ابولهب گفت: به خدا این بد است، دودستش را بگیرید پیش از آنکه دیگران به این کار برخیزند . پس ابوطالب گفت‌: بخدا تا آنگاه که ما بر جای بمانیم از او پشتیبانی خواهیم کرد و در سیره حلبی 304 / 1 آمده است که این دعوت در خانه ابوطالب بوده. عقیل بن ابیطالب گفت: قریش به نزد ابوطالب شدند و گفتند برادرزاده ات ما را در انجمن ما در کعبه ما و شهر ما آزار می دهد و سخنانی ناخوش بر مامی خواند. اگر ببینی که باز داشتن او از این کار بهتر است چنان کن . پس اومرا گفت ای عقیل عمو زاده ات را به نزد من بخواه. پس من او را از خانه ای‌گلین که از آن ابوطالب بود بدر کردم و او راه افتاده با من بیامد و در جستجوی سایه ای بود تا در آن گام نهدو نمی یافت تا به نزد ابوطالب رسید. واو گفت برادرزاده ام به خدا تو پیشترفرمان مرا می بردی اکنون توده تو آمده اند و می پندارند که تو در کعبه‌و انجمن ایشان به نزدشان می آیی و آزارشان می دهی و سخنانی ناخوش بر ایشان می گویی. اگر می بینی که باز ایستادن از این کار بهتر است چنان کن‌. او دیده را به سوی آسمان برداشت و گفت به خدا من نمی توانم دستوری را که پروردگارم برای من می فرستد انجام ندهم هر چند کسی از اینان، از دل این خورشید، آتش به در آرد . ابوطالب گفت بخدا سوگند که او هرگز دروغ نگفته برگردید و از ره یافتگان باشید .

امینی گوید: گزارش بالا را بخاری در تاریخ خود به همانگونه که ما یاد کردیم از زبان میانجایی که همگی موثق اند آورده. محب طبری نیز درص 223 از ذخایر العقبی آن را به همانگونه آورده ولی ابن کثیر چون دیده که کلمه ” از راه یافتگان باشید” در نشاندادن ایمان ابوطالب ارزشی دارد در ص 42 از ج 3 تاریخ خود آن را انداخته که خدا درستکاری را زنده بدارد. ابن سعد در الطبقات الکبری 171/ 1 حدیث دعوت را از زبان علی آورده و در آن می خوانیم: سپس پیامبر (ص) ایشان را گفت: کیست که در کاری که‌به آن برخاسته ام دستیار من باشد و مرا پاسخ مثبت دهد تا بهشت از آن او و خود برادر من باشد؟ من گفتم: من، ای برانگیخته خدا هر چند که از همه شان خردسالترم و ساق هایم ازهمه باریک تر است .  آن گروه خاموش شدند و سپس گفتند ای ابوطالب پسرت رانمی بینی؟ گفت واگذاریدش که پسر عمویش‌هرگز در نیکوکاری به او کوتاهی نخواهد کرد . و ابو عمرو زاهد طبری از زبان تغلب آورده است که ابن اعرابی درباره واژه عور گفت: که آن عبارتست‌از پست هر چیزی. و هم گفت از این ریشه‌است آنچه در روایت ابن عباس رسیده. آنگاه همه حدیثی را که از زبان علی (ع) رسیده یاد کرده تا آنجاکه گفته چون پیامبر (ص) خواست سخن بگوید ابولهب میان سخنش دوید و سخنانی گفت و آنگاه گفت برخیزید پس برخاستند و بر گشتند. پس چون فردا رسید مرا بفرمود تا همانند آن خوردنی ها و نوشیدنی ها را بساختم و ایشان را خواندم آنان به راه افتادند و به درون آمدند و خوردند و نوشیدند. پس رسول خدا (ص) برخاست تا به گفتار پردازد. پس ابولهب بر او خرده گرفت ولی ابوطالب وی را گفت خاموش باش ای فرومایه (اعور) تو را چه به سخن دراین باره؟ آنگاه گفت هیچکس از جایش بر نخیزد پس نشستند. آنگاه به پیامبر (ص) گفت سرور من برخیز و هر چه خواهی بگوی و پیام پروردگارت را برسان که تو راستگویی و راستگو شمرده می شوی . به این داستان و به سخن ابوطالب: ” خاموش باش ای فرومایه تورا چه به سخن در این باره ” اشاره ای‌هم در نهایه از ابن اثیر 156 / 3 شده- و نیز در الفایق از زمخشری 98 / 2 به نقل از ابن اعرابی و نیز در لسان العرب 294 / 6 و در تاج العروس 428 / 3 –

امینی گوید: این کس (ع) کدام کافر پاک نهاد است که با همه نیرو و امکانات خود از اسلام پاک پشتیبانی می کند و با زبانی به تیزی آهن، مردان خانواده اش را می آزارد و پیامبر اکرم را تشویق می کند به خواندن مردم به خدا و رساندن پیامی که از پروردگارش دارد و او را هم راستگو می شمارد و هم راستگو شمرده شده می خواند؟

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 7 ص 474 )

متن عربی

6- أبو طالب فی بدء الدعوة:

لمّا نزلت: (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ

) «2». خرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فصعد علی الصفا فهتف: یا صباحاه. فاجتمعوا إلیه، فقال: «أ رأیتکم لو أخبرتکم أنّ خیلًا تخرج بسفح الجبل أ کنتم مصدّقی؟» قالوا: نعم ما جرّبنا علیک کذباً. قال: «فإنّی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید». فقال أبو لهب: تبّا لک، أما جمعتنا إلّا لهذا؟ ثمّ أحضر قومه فی داره، فبادره أبو لهب و قال: هؤلاء هم عمومتک و بنو عمّک فتکلّم و دع الصبأة «3» و اعلم أنّه لیس لقومک بالعرب قاطبة طاقة، و أنّ أحقّ من أخذک فحبسک بنو أبیک، و إن أقمت ما أنت علیه فهو أیسر علیهم من أن ینبّ لک بطون قریش، و تمدّهم العرب، فما رأیت أحداً جاء علی بنی أبیه بشرّ ممّا جئتهم به. فسکت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و لم یتکلّم.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 474

ثمّ دعاهم ثانیة و قال: «الحمد للَّه أحمده و أستعینه و أؤمن به و أتوکّل علیه، و أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شریک له. ثمّ قال: إنّ الرائد لا یکذب أهله، و اللَّه الذی لا إله إلّا هو إنّی رسول اللَّه إلیکم خاصّة و إلی الناس عامّة، و اللَّه لتموتُنّ کما تنامون، و لتبعثُنّ کما تستیقظون، و لتحاسبُنّ بما تعملون، و إنّها الجنّة أبداً و النار أبداً».

فقال أبو طالب: ما أحبّ إلینا معاونتک، و أقبلنا لنصیحتک، و أشدّ تصدیقنا لحدیثک، و هؤلاء بنو أبیک مجتمعون و إنّما أنا أحدهم غیر أنّی أسرعهم إلی ما تحبّ، فامض لما أُمرت به، فو اللَّه لا أزال أحوطک و أمنعک، غیر أنّ نفسی لا تطاوعنی علی فراق دین عبد المطّلب «1».

قال الأمینی: لم یکن دین عبد المطّلب سلام اللَّه علیه إلّا دین التوحید و الإیمان باللَّه و رسله و کتبه غیر مشوب بشی ء من الوثنیّة، و هو الذی کان یقول فی وصایاه: إنّه لن یخرج من الدنیا ظلوم حتی ینتقم منه و تصیبه عقوبة. إلی أن هلک ظلوم لم تصبه عقوبة. فقیل له فی ذلک، ففکّر فی ذلک، فقال: و اللَّه إنّ وراء هذه الدار داراً یجزی فیها المحسن بإحسانه، و یعاقب المسی ء باساءته، و هو الذی قال لأبرهة: إنّ لهذا البیت ربّا یدبّ عنه و یحفظه، و قال و قد صعد أبا قبیس:

          لاهُمَّ إنَّ المرء یم             نع حلّه فامنع حلالکْ

             لا یغلبنَّ صلیبهم             و محالهم عدوا محالکْ

             فانصر علی آل الصلی             ب و عابدیه الیوم آلکْ

             إن کنت تارکهم و کع             بتنا فأمرٌ ما بدا لکْ «2»

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 475

و یعرب عن تقدّمه فی الإیمان الخالص و التوحید الصحیح انتماء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلیه و مباهاته به یوم حنین بقوله:

          أنا النبیّ لا کذب             أنا ابن عبد المطلب «1»

و قد أجَاد الحافظ شمس الدین بن ناصر الدین الدمشقی فی قوله:

          تنقّل أحمدٌ نوراً عظیماً تلالا             فی جباه الساجدینا

             تقلّب فیهمُ قرناً فقرناً             إلی أن جاء خیرُ المرسلینا «2»

و هذا هو الذی أراده أبو طالب- سلام اللَّه علیه- بقوله: نفسی لا تطاوعنی علی فراق دین عبد المطّلب. و هو صریح بقیّة کلامه، و قد أراد بهذا السیاق التعمیة علی الحضور لئلّا یناصبوه العداء بمفارقتهم، و هذا السیاق من الکلام من سنن العرب فی محاوراتهم، قد یریدون به التعمیة، و قد یراد به التأکید للمعنی المقصود کقول الشاعر:

          و لا عیبَ فیهم غیر أنّ سیوفهم             بهنَّ فلولٌ من قراع الکتائبِ

و لو لم یکن لسیّدنا أبی طالب إلّا موقفه هذا لکفی بمفرده فی إیمانه الثابت، و إسلامه القویم، و ثباته فی المبدأ.

قال ابن الأثیر «3»: فقال أبو لهب: هذه و اللَّه السوء «4»، خذوا علی یدیه قبل أن یأخذ غیرکم، فقال أبو طالب: و اللَّه لنمنعنّه ما بقینا. و فی السیرة الحلبیّة «5» (1/304): إنّ الدعوة کانت فی دار أبی طالب.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 476

قال عقیل بن أبی طالب: جاءت قریش إلی أبی طالب فقالوا: إنّ ابن أخیک یؤذینا فی نادینا و فی کعبتنا و فی دیارنا و یُسمعنا ما نکره، فإن رأیت أن تکفّه عنّا فافعل. فقال لی: یا عقیل التمس لی ابن عمّک. فأخرجته من کِبْس «1» من کباس أبی طالب. فجاء یمشی معی یطلب الفی ء یطأ فیه لا یقدر علیه، حتی انتهی إلی أبی طالب فقال: یا بن أخی و اللَّه لقد کنت لی مطیعاً، جاء قومک یزعمون أنّک تأتیهم فی کعبتهم و فی نادیهم فتؤذیهم و تسمعهم ما یکرهون، فإن رأیت أن تکفّ عنهم. فحلّق بصره إلی السماء و قال: و اللَّه ما أنا بقادر أن أردّ ما بعثنی به ربّی، و لو أن یشعل أحدهم من هذه الشمس ناراً. فقال أبو طالب: و اللَّه ما کذب قطّ، فارجعوا راشدین.

قال الأمینی: هکذا أخرجه البخاری فی تاریخه «2» بإسناد رجاله کلّهم ثقات، و بهذا اللفظ ذکره المحبّ الطبری فی ذخائر العقبی (ص 223). غیر أنّ ابن کثیر لمّا رأی لکلمة: راشدین. قیمة فی إیمان أبی طالب حذفها فی تاریخه «3» (3/42). حیّا اللَّه الأمانة!

و أخرج ابن سعد فی الطبقات الکبری «4» (1/171) حدیث الدعوة عن علیّ و فیه: «ثمّ قال لهم صلی الله علیه و آله و سلم: من یؤازرنی علی ما أنا علیه و یجیبنی علی أن یکون أخی و له الجنّة؟ فقلت: أنا یا رسول اللَّه، و إنّی لأحدثهم سنّا، و أحمشهم ساقاً. و سکت القوم، ثمّ قالوا: یا أبا طالب ألا تری ابنک؟ قال: دعوه فلن یألو»

 ابن عمّه خیرا».

و روی أبو عمرو الزاهد الطبری عن تغلب عن ابن الأعرابی أنّه قال فی لغة- العور- إنّه الردیّ من کلّ شی ء قال: و من العور ما فی روایة ابن عبّاس. ثمّ ذکر

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 477

حدیث علیّ علیه السلام بطوله إلی أن قال:

قال: «فلمّا أراد النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أن یتکلّم اعترضه أبو لهب، فتکلّم بکلمات و قال: قوموا. فقاموا و انصرفوا. قال: فلمّا کان من الغد أمرنی فصنعت مثل ذلک الطعام و الشراب و دعوتهم فأقبلوا و دخلوا فأکلوا و شربوا، فقام رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لیتکلّم فاعترضه أبو لهب فقال له أبو طالب: اسکت یا أعور ما أنت و هذا؟ ثمّ قال: لا یقومنّ أحد. قال: فجلسوا ثمّ قال للنبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: قم یا سیّدی فتکلّم بما تحبّ و بلّغ رسالة ربّک فإنّک الصادق المصدّق».

و إلی هذا الحدیث و کلمة أبی طالب- اسکت یا أعور ما أنت و هذا؟- وقع الإیعاز فی النهایة لابن الأثیر «1» (3/156)، و الفائق للزمخشری «2» (2/98) نقلًا عن ابن الأعرابی، و فی لسان العرب «3» (6/294)، تاج العروس (3/428).

قال الأمینی: أیّ کافر طاهر هذا سلام اللَّه علیه و هو یدافع عن الإسلام المقدّس بکلّ حوله و طوله، و یسلق رجال قومه بلسان حدید، و یحضّ النبیّ الأعظم علی الدعوة و تبلیغ رسالته عن ربّه، و یراه الصادق المصدّق؟.