غدیریه ابو على بصیر، متوفى 422
– پاک و تابناک آنکه در آسمان و زمینش مانند نیست.
– با هیمنه عظمت بر جهانیان قاهر، گواهم که جز او خدائى نیست.
– خاتم پیمبران، سرورمان که خداى آسمانها احمدش نامید.
– پهنه گیتى از رسالتش روشن گشت، حق از جبین او چون شفق بردمید.
– روز «غدیر» برادرش حیدر را برگزید، در جهانیان لایق و شایستهاش دید.
– او و زوجهاش فاطمه را بدرگاه خدا با عظمت دید که بآبروى آنان به مباهله نصارى دست دعا بر کشید، دو فرزندش در پى آنان روان بود.
– پنج تن در زیر عبا جاى گرفتند، مایه لطف و مرحمت، شفیع درگاه پروردگار.
درباره شاعر:
ابو على بصیر، نابینا، حسن بن مظفر نیسابورى، اصل او از خوارزم است.
ابن شهر آشوب، او را در شمار پرهیزگاران از شعراى اهل بیت یاد کرده، و ابو احمد محمود ابن ارسلان در کتاب تاریخ خوارزم در ثنا و ستایش او گوید: ادبپرور خوارزمیان در عصر خود، ادبآموز و سخنپرداز، در فنون هنر معروف و پیشتاز، داراى تألیفاتى است از جمله کتاب «تهذیب دیوان ادب» «اصلاح منطق» (در ادبیات) ذیل تتمة الیتمة، دیوان شعر (در دو جلد) و دیوان رسائل و نامهها (نثر) «محاسن آنان که نامشان حسن است». ذیل کتاب اخبار خوارزم.
از جمله اشعار او:
اهلا بعیش کان جدّ موات احیا من اللذّات کلّ موات
– مرحبا بر آن عیش و زندگانى که سراسر بخت و کامرانى بود. مردگان را به طرب آورد.
– بزم عشرتیان با طراوت و خرم، جمع یاران جمع و دلها شادخوار.
– عیشى که چون سایه مرحمت از سرما کشید، غبار غم و حسرت بر دلها کشید.
و لقد سقانى الدهر ماء حیاته و الآن یسقینى دم الحیّات
– سالها از آب زندگى بهره گرفتمى، اینک زهر و شرنگ در جام ما ریخت.
– دریغا بر جوانمردان که درگذشتند، هماره یاور دردمندان بودند.
– آنگاه که از سرورمان «ابو البرکات» جدا گشتم، برکت و نعمت را پشت سرگذاشتم.
– رکن عزت و عظمت که در میدان کرم و فتوت گوى سبقت میربود.
– ناخواه از دیدار چون ماهش دور ماندم، در تاریکى و ظلمت فرو رفتم.
– بام و شام بانگ نالهام بلند است، اشک حسرت و افسوس بر دامنم ریزان.
و از سروده شاعر در مقام ستایش:
جبینک الشمس فى الاضواء و القمر یمینک البحر فى الارواء و المطر
– سیمایت چون خور و ماه پرتو افشان، دست عطایت چون دریا و باران
– سایهات حرم امن الهى، دربارت منزلگه حاجتمندان.
– نوالت روزى مقدر، شمشیرت اجل معلق.
انت الهمام بل البدر التّمام بل السیف الحسام بل الصارم الذکر
– توئى والا مقام، چونان ماه تمام، و یا چون شمشیر خونبار و یا تیغ آبدار.
– درماندگان را پناه و ملجأ، بروزگار تنگى و طوفان بلا.
و در تغزل سروده:
أ ریّا شمالٍ أم نسیمٌ من الصَّبا أتانا طُروقاً أم خیالٌ لزینبا
أم الطالعُ المسعود طالعَ أرضَنا فأطلعَ فیها للسعادةِ کوکبا
– شمیم جانپرور سحرى بود که شبانه حلقه بر در کوفت؟ یا نسیم روحبخش صبا. یا رؤیاى نگار.
– یا بخت مسعودم بر این دیار گذر کرد که اختر اقبالم بدرخشید.
شاعر گرانمایه ما ابو على گوید: ابن هودار پس از مرگ در رؤیا بر من آشکار شد، بدو گفتم:
لقد تحولت من دار الى دار فهل رایت قرارا یا ابن هودار
– از دار فانى به خانه باقى شتافتى، آیا قرار و آرامشى یافتى؟
پاسخ داد:
لا بل وجدت عذابا لا انقطاع له مدى اللیالى و ربّا غیر غفار
– نه، آرامشى نیافتم، بلکه شکنجه دردناک براى همیشه، پروردگارم با نظر آمرزش ننگریست.
– خانهاى تاریک در ته دوزخ، با ناسپاسان بدکار در غل و زنجیر.
– به خاندانم بر گو: راه اسلام گیرید که ناسپاسان کافر، جز بآتش سوزان مأوا نگیرند.
فرزند شاعر، ابو حفص عمر، فقیهى فاضل و ادیب بود، در شعبان سال 532 دار فانى را وداع گفت. «1»
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 399