چنان که قبلا اشاره کردیم، ابن الحجاج، از نوابغ شعراء شیعه و در میان دبیران ممتاز و برجسته بود، تا آنجا که گفته اند: همپایه امری ء القیس شاعر «1» و در چهارصد سال فاصله زمانى میان این دو شاعر هیچکس از شعرا همطراز آنان نگشت.
دیوان شعرش در ده جلد تدوین شده، و اغلب سروده هایش از روانى و سلاست برخوردار و با الفاظ و تعبیراتى سهل و آسان، مضامین نغز و بلند پرداخته و اسلوب بدیع و سبک تازه و مورد توجهى بکار بسته است. در «نسمة السحر» او را معلم دوم شناخته و می گوید: معلم اول یا مهلهل بن وائل است و یا امرء القیس، از این جهت که شیوه نوینى ابداع کرده و دیگران امثال ابو رقعمق و صریع الدلاء از سبک و روش او پیروى کرده اند.
ثعالبى گوید: از اهل بصیرت و ادیبان و سخنسنجان شعرشناس، شنیدم که او را در فن و شیوه اختراعیش که بدان مشهور شده یگانه دهر می شناسند زیرا شیوه او بی سابقه بود و هنر او پرمایه، و استعداد و مهارتى بس شگفت در پرداختن معانى داشت، هر چند صعب و دشوار باشد، آنهم با طبعى روان و الفاظى شیرین و ملاحتى تمام و بلاغتى به کمال.
بدیع اسطر لابى، هبة اللّه بن حسن در گذشته سال 534، اشعار ابن الحجاج را در 141 باب تدوین کرده که هر بابى در فنى از فنون شعر مرتب گشته است، نام دیوان را «درة التاج در شعر ابن الحجاج «1»» نهاده که نسخه آن در کتابخانه پاریس تحت شماره 5913 نگهدارى می شود، و ابن الخشاب نحوى مقدمه اى بر آن پرداخته.
شریف رضى هم برگزیده اشعارش را گرد آورده و به نام «الحسن من شعر- الحسین «2»» نامیده که ضمنا بر ترتیب حروف الفباست. این گزینش در زمان زندگى شاعر ابن الحجاج بود، و لذا درباره این حسن توجهى که از شریف رضى نسبت به شعر او بعمل آمد چکامه اى ساخته که در جلد آخر دیوانش ثبت است، بدین شرح:
– میدانى سروده ام به که پیوست؟ و اینک در حوزه اختیار اوست!
– به ماه تابان، به سرورم شریف ابو الحسن موسوى.
– جوانمردى که چون مرا با شعر سخیف و بی مایه ام باژگون دید، دستم بگرفت و قامتم را استوار ساخت.
– اندیشیدم و وارسیدم: گاهى شعرم درست و گاهى در عین درستى پیچیده و غامض بود.
– پس به لطف و مهربانى، ناموزون و پستش را از بلند و موزون جدا ساخت.
– وزن و آهنگش را با علم عروض راست کرد، و قافیه آنرا نیک بپرداخت.
– و بعد به استقامت و استوارى هدایت کرد و شیطان شعرم را از گمراهى به راه رشد و صلاح آورد.
– آثار سرپنجه زرینش در این بافته خز خسروى آشکار است.
– بخداوند سوگند- و البته پیرى چون من سوگند دروغ نیاورد.
– که اگر زردشت به استماع شعرش نشیند، بر منطق و گفتار پهلوى خرده گیرد.
– سبزه زار سخن رسایم را تشنه و پژمرده یافت.
– از اینرو پیوسته و همواره به آبیاریش پرداخت تا خرمى و طراوت گرفت.
– اینک شعرم رو به زندگى جاوید می رود، و دل حسود از خشم بر سرورم داغدار است.
– حسودى که جگرش بر آتش تافته کباب و بریان است.
* ثعالبى گوید: براى نسخه دیوانش سرو دست می شکنند و ارزش یک نسخه اش از 60 دینار کمتر نشده است، و هم گوید: دیوان شعرش سریعتر از پند و امثال در آفاق جهان سیر کرده و لطیفتر از طیف خیال بر دل نشسته است. در «یتیمه» قسمت مهمى از فنون شعر او را یاد کرده و 62 صفحه از جزء سوم آن در اشغال چکامه هاى اوست.
شعر ابن الحجاج، غالبا با خلبازى و لودگى همراه است، گویا این دو، از لوازم احساس و انگیزه ذوق حساس و خمیر مایه طبع و فطرت اوست، هر گاه، طبع شوخ و بی پروایش گل می کرد، نه محضر سلطان و نه هیبت امیران، هیچیک مانع گستاخى و لودگى او نبود، هر چه در دل داشت می گفت، و جز با لطف و مهربانى و پذیرش عموم روبرو نمی گشت، چونان که بیشتر چکامه هایش گواه ولایت خالص و دوستى اهل بیت است و نکوهش و بدگوئى از دشمنانشان.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 133