اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

اسناد و طرق حدیث بت شکنی امیرالمؤمنین(ع)

متن فارسی

حدیث بت شکنی امیر المومنین علی علیه السلام به نقل برخی از اهل حدیث و تاریخ :

این گزارش ها را گروهی از پاسداران «1» و پیشوایان حدیث و تاریخ آورده اند و مردانی هم که در سده های پس از آنان به نگارش می پرداخته اند، آن را از ایشان گرفته و بی آنکه کوچکترین جای تاریکی در زنجیره آن ها بیابند آن را چون و چرا ناپذیر شمرده اند و این هم تنی چند از آنان:

1- اسباط پسر محمد قرشی در گذشته در سال “200” که احمد در ” مسند ” از زبان وی آن را بازگو کرده است.

2- حافظ ابوبکر صغانی در گذشته در سال 211 که سیوطی آن را از وی بازگو کرده.

3- حافظ ابن ابی شیبه در گذشته در سال 235 که سیوطی و زرقانی آن را از وی بازگو کرده اند.

4- پیشوای حنبلیان احمد در گذشته در سال 241 در” مسند ” خود- با زنجیره گزارشی درستی، آن را از زبان کسانی که سخن هیچ یک از آنان چون و چرا بردار نیست آورده است “ج 1 ص 84”

5- ابو علی احمد مازنی در گذشته در سال 263 که نسائی، آن را از گفته وی بازگو کرده است.

6- حافظ ابوبکر بزاز در گذشته در سال 292 نیز به گزارش ” ینابیع = سر چشمه ها ” از بازگو گران این حدیث است.

7- حافظ ابن شعیب نسائی در گذشته در سال 303 در ص 31 از خصایص = ویژگی ها ” آن راآورده است.

8- حافظ ابو یعلی موصلی در گذشته در سال 307 نیز بر بنیاد آنچه در ” مسند ” وی آمده از گزارشگران این حدیث است.

9- حافظ ابو جعفر طبری در گذشته در سال 310- به گفته ” جمع الجوامع = گردآوری فراهم آرنده ها ” از گزارشگران این حدیث است.

10- حافظ ابو القاسم طبرانی- در گذشته در سال 360- به گفته ” تاریخ الخمیس ” از بازگو گران این حدیث است.

11- حافظ حاکم نیشابوری در گذشته در سال 405 در کتاب ” مستدرک = باز یافته ها- ج 2 ص 367 ” حدیث را آورده و جداگانه نیز داوری خود را به درست بودن آن باز گفته است.

12- حافظ ابوبکر شیرازی در گذشته در سال 407 یا 410 در کتاب ” نزول القرآن = فرود آمدن قرآن ” از زبان جابر آن را آورده است.

13- ابو محمد احمد پسر محمد عاصمی در ” زین الفتی شرح سوره هل اتی = زیور جوانمرد در روشنگری این سوره: آیا آمد بر انسان… “

14- حافظ ابو نعیم اصفهانی در گذشته در سال 340 که خطیب- با گزارش از دیکته وی- این حدیث را آورده است.

15- حافظ ابوبکر بیهقی در گذشته در سال 458 که خوارزمی این حدیث را از راه وی بازگو می کند.

16- خطیب بغدادی در گذشته در سال 463 درج 13 از تاریخ خود- ص 302- حدیث را آورده است.

17- دانشمند ابو الحسن ابن مغازلی در گذشته در سال 483 در ” مناقب = برجستگی ها ” از زبان ابو هریره حدیث را بازگو می کند.

18- حافظ ابو عبد الله فراوی در گذشته درسال 530 که گنجی در ” کفایه = بسندگی” حدیث را از راه وی آورده است.

19- برترین سنخوران خوارزم در گذشته درسال 568 در ” مناقب “- ص 73- از راه دو حافظ- بیهقی و حاکم- حدیث را یاد کرده است.

20- حافظ ابو الفرج ابن جوزی در گذشته در سال 597در ” صفه الصفوه = منش بر گزیده “- ج 1ص 119- حدیث را آورده است.

21- حافظ رضی الدین ابو الخیر حاکمی در لابلای چهل حدیث “= اربعین” که از برتری های علی- درود بر او- گرد آورده این یکی را نیز نگاشته است.

22- حافظ ابو عبد الله- ابن النجار، که در سال 643 در گذشته بر بنیاد آنچه در ” کفایه ” آمده- از بازگو گران این حدیث است.

23- ابو سالم ابن طلحه ی شافعی که در سال 652 در گذشته در ص 12 از ” مطالب السئوال = خواسته های خواهند گان ” این حدیث رایاد کرده است.

24- ابو المظفر یوسف- دختر زاده ی ابن جوزی- که در سال 654 در گذشته در ص 17 از ” تذکره = یاد نامه ” این حدیث را آورده است.

25- حافظ ابو عبد الله گنجی که در سال 658 در گذشته در ص 128 از ” کفایه ” آن را آورده و گفته: حاکم وبیهقی آن را گزارش کرده اند و خود حدیثی نیکو است که در میان خداوندان گزارش ها به استواری شناخته شده است.

26- حافظ صالحان به گفته ” تاریخ الخمیس ” از گزارشگران این حدیث است.

27- حافظ محب الدین طبری در گذشته در سال 694 در ” الریاض النضره = بوستان های شاداب “- ج 2 ص200- این حدیث را از گفته ی احمد و ابن جوزی و حاکمی آورده است.

28- جمال الدین ابو عبد الله ابن نقیب در گذشته در سال 698 در تفسیر خود ” و العبر = روشنگری ها ” حدیث را یاد کرده است.

29- شیخ الاسلام حمویی در گذشته در سال 722 در ” فرائد السمطین = یگانه گوهرهای دو گردن بند ” حدیث را بازگو کرده است.

30- حافظ شمس الدین ذهبی در گذشته در سال 748 در ” تلخیص المستدرک = فشرده باز یافته ها ” آن را آورده و گفته: ” زنجیره های گزارش آن پاکیزه ولی مایه و زمینه اش نکوهیده و ناپسند است “

امینی گوید: این ناپسند بودن را هیچ کدام از پاسداران حدیث در سده های گذشته در نیافتند تا روزگار، ذهبی را به ما ارزانی داشت که با چشم خود- حدیث را نیش زد و آتش کینه خویش را- با گفتن این سخن- برافروخت، ولی آن ناپسند آمدن پنداری با خود وی به گور سپرده شد و- در آن زمینه- هیچ کس از حدیث شناسان پس از وی دل به سخن او نداد.

31- حافظ زرندی در گذشته در سال 750 و اندی در نظم درر السمطین = دانه های دو گردن بند را در رشته کشیم ” حدیث را آورده است.

32- حافظ جلال الدین سیوطی در گذشته در سال 911 در ” الجامع الکبیر = فراهم آرنده ی بزرگ “- بر بنیاد آنچه در ج 6 ص 407از تدوین یافته آی آمده- حدیث را آورده است- گزارش ابن ابی شیبه و عبد الرزاق و احمد و ابن جریر و خطیب و حاکم- گفته که حاکم آن را درست می شمرده، از این گذشته در ” الخصائص الکبری = ویژگی های بزرگتر ” از سیوطی نیز این حدیث آمده است- ج 1 ص 264.

33- حافظ ابو العباس قسطلانی در گذشته در 923 در ” المواهب الدنیه = بخشش های پیش خودی “- ج 1 ص 204- حدیث را از ابن نقیب آورده است.

34- قاضی دیار بکری مالکی در گذشته در 966 یا 982 در ” تاریخ الخمیس ج 2 ص 95 ” این حدیث را از زبان طبرانی و زرندی و صالحانی و ابن نقیب مقدسی و محب طبری و نگارنده ” شواهد النبوه = گواهان پیام آوری ” آورده و گفته: “… آنگاه علی خواست که فرود آید پس خویش را از آنجا که ناودان بود به زیر افکند تا مهربانی و ادب خود را به پیامبر درود و آفرین خدا بروی- بنماید “و دوباره پا بر دوش او ننهد” و چون بر روی زمین جای گرفت لبخند زد، پیامبر “ص” پرسید چرا لبخند زدی؟ گفت زیرا من خود را از این جایگاه بلند به زیر افکندم و آسیبی ندیدم. فرمود چگونه گزندی به تو رسد با آنکه محمد ترا بالا برد و چبرئیل فرود آورد، سراینده ای گفته:” مرا گفتند ستایش از علی بگوی که یاد او آتش سوزان را فرو می نشاند گفتم من به ستایش مردی نخواهم پرداخت که شکوه وی چندان خردها را سرگردان کرد تا او را شایسته ی پرستش شمردند.

پیامبر برگزیده به ما فرمود :

در شب معراج چون به جهان برین رسیدم خداوند دست “توانای” خویش بر پشت من نهاد تا دلم خنکی “دلپذیری در خود” یافت و علی گام هایش را در همانجا گذاشت که خداوند دست “توانای” خود بر آن نهاده بود “

 35- نور الدین حلبی شافعی در گذشته در 1044 در ” السیره الحلبیه = سرگذشت نامه ای از حلبی- ج 3 ص 97 ” این حدیث راآورده است.

36- ابو عبد الله زرقانی مالکی در گذشته در 1122 در ” شرح المواهب = روشنگری بخشوده ها- ج2 ص 336 ” از زبان ابن ابی شیبه و حاکم حدیث را بازگو کرده آنگاه نوشته: آن سخنور چه نیکو سروده:

” پروردگارا تورا سوگند به گامی که آن را بر قاب قوسین- همان بزرگترین جایگاه ها- فرود آوردی و تو را سوگند به گامی که شانه ی پیام آور یاور خویش را نردبان آن گردانیدی که از سر بزرگواری- گام مرا در راه راست پایدار بداری و رهائی بخش و درودگوی من باشی و آن دو تن را اندوخته وپشتوانه من گردانی که هر کس آن دو، پشتوانه وی باشند هرگز هراسی از دوزخ نخواهد داشت.

37- سید احمد زینی دحلان مکی در گذشته در سال 1232 در “السیره النبویه سرگذشت پیامبر ” که در کنار ” السیره الحلبیه ” چاپ شده در ج 2 ص 293 حدیث را آورده و سپس می نویسد: آن سخنور چه نیکو سروده:

پروردگارا تو را سوگند به گامی… تا پایان سروده هائی که یاد کردیم “

38- شهاب الدین آلوسی در گذشته در سال “1270” در ص75 از گزارش چکامه ای قافیه عین داشته حدیث را آورده که گفتار وی را درج 6 ص 26 آوردیم.

39- خواجه کلان قندوزی در گذشته در سال “1293” در ص 193 از ” ینابیع الموده = سرچشمه های مهر ورزی ” حدیث را از زبان بزارو ابو یعلی موصلی بازگو کرده است.

40- استاد ابوبکر پسر محمد حنفی در گذشته در سال “1270” در ” قره العیون المبصره = فروغ دیدگان بینا-ج 1 ص 185 ” حدیث را آورده است.

41- سید محمود قراغولی حنفی در ” جوهره الکلام = گوهر سخن- ص 55 و 59 ” حدیث را آورده است.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 19

متن عربی

هذه الأثارة أخرجتها أُمّة من الحفّاظ و أئمّة الحدیث و التاریخ، و أخذها منهم رجال التألیف فی القرون المتأخّرة و ذکروها فی کتبهم مرسلین إیّاها إرسال المسلّم من دون أیّ غمز فی سندها.

و إلیک جملة منهم:

1- أسباط بن محمد القرشی: المتوفّی (200) روی عنه أحمد فی المسند «2».

 

2- الحافظ أبو بکر الصنعانی: المتوفّی (211) حکاه عنه السیوطی «3».

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 20

3- الحافظ ابن أبی شیبة «1»: المتوفّی (235) حکاه عنه الزرقانی «2» و السیوطی.

 

4- إمام الحنابلة أحمد: المتوفّی (241) فی مسنده «3» (1/84) بإسناد صحیح رجاله کلّهم ثقات.

 

5- أبو علیّ أحمد المازنی: المتوفّی (263) روی عنه النسائی «4».

 

6- الحافظ أبو بکر البزّار: المتوفّی (292)، کما فی الینابیع «5».

 

7- الحافظ ابن شعیب النسائی: المتوفّی (303)، فی الخصائص (ص 31) «6».

 

8- الحافظ أبو یعلی الموصلی: المتوفّی (307)، فی مسنده «7».

 

9- الحافظ أبو جعفر الطبری: المتوفّی (310)، کما فی جمع الجوامع «8».

 

10- الحافظ أبو القاسم الطبرانی: المتوفّی (360)، کما فی تاریخ الخمیس «9».

 

11- الحافظ الحاکم النیسابوری: المتوفّی (405)، فی المستدرک (2/367) و صححه «10».

 

12- الحافظ أبو بکر الشیرازی: المتوفّی (407، 410)، فی نزول القرآن من طریق جابر.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 21

13- الحافظ أبو محمد أحمد بن محمد العاصمی فی زین الفتی شرح سورة هل أتی.

14- الحافظ أبو نعیم الأصبهانی: المتوفّی (340)، روی عنه الخطیب إملاءً.

15- الحافظ أبو بکر البیهقی: المتوفّی (458)، روی من طریقه الخوارزمی «1».

 

16- الحافظ الخطیب البغدادی: المتوفّی (463)، فی تاریخه (13/302).

17- الفقیه أبو الحسن ابن المغازلی: المتوفّی (483)، فی مناقبه من طریق أبی هریرة «2».

 

18- الحافظ أبو عبد اللَّه الفراوی: المتوفّی (350)، کما فی کفایة الکنجی «3».

 

19- أخطب خطباء خوارزم: المتوفّی (568)، فی المناقب «4» (ص 73) من طریق الحافظین: البیهقی و الحاکم.

 

20- الحافظ أبو الفرج ابن الجوزی: المتوفّی (597)، فی صفة الصفوة «5» (1/119).

 

21- الحافظ رضی الدین أبو الخیر الحاکمی فی أربعینه فی فضائل علیّ علیه السلام «6».

 

22- الحافظ أبو عبد اللَّه ابن النجّار: المتوفّی (643)، کما فی الکفایة «7».

 

23- أبو سالم بن طلحة الشافعی: المتوفّی (652)، فی مطالب السؤول (ص 12).

24- أبو المظفر یوسف سبط ابن الجوزی: المتوفّی (654)، فی التذکرة «8».

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 22

25- الحافظ أبو عبد اللَّه الکنجی: المتوفّی (658)، فی الکفایة (ص 128) «1». و قال: رواه الحاکم و البیهقی، و هو حدیث حسن ثابت عند أهل النقل.

 

26- الحافظ الصالحانی، کما فی تاریخ الخمیس.

27- الحافظ محبّ الدین الطبری: المتوفّی (694)، فی الریاض النضرة «2» (2/200) نقلًا عن أحمد و ابن الجوزی و الحاکمی.

 

28- جمال الدین أبو عبد اللَّه ابن النقیب المتوفّی (698)، فی تفسیره و العبر.

29- شیخ الإسلام الحمّوئی: المتوفّی (722)، فی فرائد السمطین «3».

 

30- الحافظ شمس الدین الذهبی: المتوفّی (748)، فی تلخیص المستدرک «4»

 

 

و قال: إسناده نظیفٌ و المتن منکرٌ.

قال الأمینی: لم یک یعرف أیّ حافظ هذه النکارة فی تلکم القرون الخالیة إلی أن جاد الدهر بالذهبی، و کوی الحدیث بعینه، فکوّه نار حقده، غیر أنّ تلک النکارة الموهومة دفنت معه و لم یتّبع أثره فیها أیّ محدّث بعده.

31- الحافظ الزرندی: المتوفّی بضع و (750) فی نظم درر السمطین «5».

 

32- الحافظ جلال الدین السیوطی: المتوفّی (911)، فی الجامع الکبیر کما فی ترتیبه «6» (6/407) عن ابن أبی شیبة، و عبد الرزّاق، و أحمد، و ابن جریر، و الخطیب،

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 23

و الحاکم و قال: صحّحه. و ذکره فی الخصائص الکبری «1» (1/264).

 

33- الحافظ أبو العبّاس القسطلانی: المتوفّی (923)، فی المواهب اللدنیّة «2» (1/204) نقلًا عن ابن النقیب.

 

34-

القاضی الدیاربکری المالکی: المتوفّی (966، 982)، فی تاریخ الخمیس «3» (2/95) نقلًا عن الطبرانی و الزرندی و الصالحانی و ابن النقیب المقدسی و المحبّ الطبری و صاحب شواهد النبوّة فقال: ثمّ إنّ علیّا أراد أن ینزل فألقی نفسه من صوب المیزاب تأدّباً و شفقةً علی النبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم و لمّا وقع علی الأرض تبسّم فسأله النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم عن تبسّمه، قال: «لأنِّی ألقیت نفسی من هذا المکان الرفیع و ما أصابنی أ لم». قال: «کیف یصیبک أ لم و قد رفعک محمد و أنزلک جبریل؟»

و قال الشاعر:

          قیل لی قل فی علیٍّ مِدحَاً             ذکرُه یخمدُ ناراً موصده

             قلت لا أُقدم فی مدحِ امرئ             ضلّ ذو اللبِّ إلی أن عبده

             و النبیُّ المصطفی قال لنا             لیلةَ المعراجِ لمّا صعده

             وضعَ اللَّهُ بظهری یدَهُ             فأحسَّ القلبُ أن قد برده

             و علیٌّ واضعٌ أقدامَهُ             فی محلٍّ وضعَ اللَّهُ یده

 

35-

نور الدین الحلبی الشافعی: المتوفّی (1044)، فی السیرة الحلبیّة (3/97) «4».

 

36- أبو عبد اللَّه الزرقانی المالکی: المتوفّی (1122)، فی شرح المواهب (2/336) عن ابن أبی شیبة و الحاکم

فقال: قد أجاد القائل:

          یا ربِّ بالقدمِ التی أوطأتَها             من قابِ قوسینِ المحلَّ الأعظما

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 24

         و بحرمةِ القدمِ التی جُعِلتْ لها             کتفُ المؤیّد بالرسالةِ سلّما

             ثبِّت علی متنِ الصراطِ تکرّماً             قدمی و کن لی منقذاً و مسلّما

             و اجعلهما ذخری فمن کانا له             ذخراً فلیس یخاف قطّ جهنّما

 

37- السیّد أحمد زینی دحلان المکی: المتوفّی (1232)، فی السیرة النبویّة «1» هامش الحلبیّة (2/293) فقال: و قد أجاد القائل:

          یا ربّ بالقدم التی أوطأتها            …. إلی آخر الأبیات المذکورة.

38- شهاب الدین الآلوسی: المتوفّی (1270)، فی شرح العینیّة (ص 75) و قد مرّت کلمته فی (6/22).

39- خواجه کلان القندوزیّ: المتوفّی (1293)، فی ینابیع المودّة «2» (ص 193) عن البزّار و أبی یعلی الموصلی.

 

40- الشیخ أبو بکر بن محمد الحنفی: المتوفّی (1270)، فی قرّة العیون المبصرة (1/185).

41- السیّد محمود القراغولی الحنفی، فی جوهرة الکلام (ص 55، 59).