بسیارى از بزرگان شیعه نیز در این زمینهها اشعارى سرودهاند و از میان آنچه میتوانیم در این جا بگنجانیم سخن سید ابو محمد عبد اللّه بن حمزه حسنى زیدى است که در قصیدهاى گوید:
پدر ما ابوطالب، او (پیامبر) را پشتیبانى کرد.
و با اینکه هنوز مردم مسلمانى نگرفته بودند او اسلام آورد
راستى را که او مسلمانى خویش را پنهان میداشت.
ولى دوستیاش را نمینهفت.
و هم سید دانشمند سید على خان شیرازى «2» در الدرجات الرفیعه گوید:
ابوطالب عم پیامبر ما محمد است
که دین به یارى او بر پاى ایستاد و پشت آن استوارى یافت.
و میان همه گردن فرازیها این سر بلندى براى او بس
که از میان همه مردم تنها او دستیار و سرپرست او بود.
اگر گروهى کلان پایگاه او را درنیابند.
پس پرتو بامداد را زیانى نمیرسد که این و آن نشناسندش.
اگر او نبود نه دعوت احمدى بر پاى میخاست.
و نه شب گمراهى در میگذشت و نه ناراستیهاى آن زدوده میگردید.
براى حکمتى که بود پنهانى به کیش خدا اعتراف کرد.
و این شد که دشمن حقیقت، گفت آنچه گوینده آن بود.
و با آن که او در جهان دین به کوهى بلند میماند.
چگونه یاوههاى دشمن که بادى بیش نیست زیانى براى او دارد.
و چگونه رواست که به آستان بزرگوارى پرخاش کنند،
که آغاز و انجام همه کارهایش ستوده است.
تا آنگاه که مهر تابان، بالا بر میآید.
و سخن از منش و برتریهاى او خوانده میشود درود خدا بر وى باد.
و این هم از چکامه آیة اللّه سید میرزا عبد الهادى شیرازى:
مرا زمینهاى بس فراخ است در ستایش آن گرامى مرد زیرک
پدر پیشوایانى که همتاى نامه خدا و سرپرست کار مسلمانان بودند.
او است برجسته مردى راهنما که با ستایش او ادراکات خود را میآرایم
و با یاد از سرافرازیهایش سرودم به درخشش میافتد.
ابوطالب، پاسدار حقیقت سرورى که مکه در دریا و خشکى به او آراسته است.
ابوطالب که اسب و شب و پرچم
در برخوردگاه نبرد گواه پیروزى او است.
پدر جانشینان درخشان پیامبر و عموى محمد.
که نژادهائى همچون بوى مشک از سوى او پراکنده میشود و خود پاکیزه
بنیادى براى آنها است.
راستى را که پیش آمدهاى سهمگین، او را مردى بس کار آزموده میشناسد.
که در روز نبرد زرهى از خردمندى و دلیرى بر تن میکند.
همچنانکه خشکسالیها از او مردى دهشکار میشناسد.
که در بخشندگى، موج دریاى پر آشوب، از نیکوئیهاى او فروتر است.
یگانه دنیا است و باران در بخشش، دومى او است.
و درباره فروغش بگوى که خورشید و ماه دو هفته را سومى است.
سخن کجا میتواند پیرامون منشهاى درخشانش را فرا گیرد؟
با این که به راستى چکامه سازان از به هم پیوند زدن آنها درماندند.
با دلیرى و خردمندى، و مسلحانه از پیامبر برگزیده پاسدارى کرد
به گونهاى که هر جا و هر گاه او تاخت میبرد یلان به خوارى میافتادند
اگر او نبود به هیچ روى تبلیغات پیامبر نتیجهاى نداشت
و کار اسلام سر و سامان نمییافت.
هنگامى او به خداى گواه بر همه چیز گروید که آفریدگان
به سوى بتان- نسر و یعوق- جست و خیز میکردند
و آنگاه که پیامبر هدایت بیامد و کار خود را آشکار ساخت
او وى را راستگو شمرد و پرتگاههاى گمراهى را جلو گرفت.
همین سرفرازى براى بزرگ مکیان بس که پدر شیر خدا است
که در تنگناى سختیها وى را به یارى میخواندند
تا آنگاه که باد صبا میوزد
خداوند بر او که بزرگ مکه است درود فرستد.
و هم استاد ما اوردبادى «1» گوید:
با پیشواى مکیان بود که نیکو کارى نمایان شد
و در فروغهاى او سنگلاخ تازیان به درخشندگى افتاد
خداوند او را براى یگانه پرستى، شمشیرى برّان گردانید
که به دست او سرکشیهاى بت پرستى به نرمى گراید.
و عموى مصطفى، که اگر او نبود
یغماى حریم اسلام را روا میشناختند
شمشیر ارادهاى را براى پاسدارى دین بر کشید
که پهنه تیغهاى برّان از اثر آن خسته گردید
براى هدایت، دلیرى سهمناکى را روان گردانید
که در برابر آن، نیزههاى سرسخت در هم شکست
و در سرودههائى حقیقت را آشکار ساخت
که از شایستگى و درستى لبالب است.
در کارهاى سهمناک، فریاد رس هاشمیان است.
و شتران مانده را براى رسیدن به او مهار در بینى میکنند.
گرامى مرد خالص، کارى را بر پاى داشت
که تنها ارجمندى، او را به آن وا داشته بود و بس
هیچگونه کاستى، او را آلوده نساخت
و همیشه سرشتهائى نیکو در برابر او بود
پس دانشى که خوئى بزرگوارانه آن را آرایش میداد
و چنان پابندیاى به کیش، که جوانمردى در دنبال آن بود
آنگاه که خشکسالى همه جا را فرا گیرد باران را نزد او باید جست
و چون بامداد آشکار شود پناه را در کنار او توان یافت
برجستگیهاى او را شیوا سخنان نتوانند ستود
و در برابر آنها، گفتارهاى بیکاستى نابود میگردد.
و چکیده سخن اینکه پدر على را کیشى ریشهدار و پایدار بود.
ولى چون به دشمنى و کین توزى با فرزند او برخاستند.
و نتوانستند برتریهاى شیر خدا را از او جدا نمایش دهند.
این بود که پدر را به باد ناسزا گرفتند.
و هر کس که آهنگ سر بلندیها کند چنین نیست که به آن تواند رسید.
فروغ ماه دو هفته درخشان است و روى پنهان نمیدارد.
هر چند که پیرامون آن سگان بسیار پارس کنند «1»
چنان بگیر که من گفتم بامداد، شب است.
ولى آیا بامداد از چشم مردم پنهان میماند؟
رها کن سرگردان شدگان گمراه را
و آن گروهى که در خم و چمهاى هوس پرستى درماندهاند.
این سرور مکیان است در راه یافتگى خویش
که پیشوائى و رستگارى دست در دست او نهادهاند.
پدر گرامیترین شکاریان از نژاد لوى
و همان سروران شتابنده به سوى نیکیها و دلیران روشن روى
آنان نیز همچون پدرشان به هنگامى که تیرى براى برتر مردمان افکنده شود.
تیرهاى برد و باختشان به پیروزى میرسد.
و هم شیخ محمد تقى صادق عاملى در چکامهاى که در ستایش اهلبیت (ع) سروده گوید:
با شمشیر على بود که ساختمان دین استوار گردید.
چنانچه پیشتر نیز بناى آن به یارى پدرش بر پاى ایستاد.
همان ابوطالب، بنیاد سرافرازیها و نشانه آن
و آغاز و انجام نشانى راهنمائى
در فراهم آوردن برتریها و خردمندى یگانه بود.
و جامه او همه گونه جوانمردى را در خویش گرد آورد.
تارک دورترین ستارهها در برابر بلندى جایگاهش ناچیز مینماید
و ستایش وى بوى خوش شب بوى دشتى را میپراکند.
ترسندگان پناه خواه را سراى حریم آسایش است.
و همچون کعبه است که امیدواران آهنگ آن کنند و به بینیازى رسند خود در میان همه جوانمردیها به ماه میمانست که هالهاى پیرامونش را فرا گرفته باشد.
و گردن فرازى او از دو گردنده رخشان نیز برتر میرفت.
گوش خود را به آواى کیش یگانه پرستى وا داشت.
و چون آواز آن را بشنید، دعوت آن را لبیک گفت.
جان خویش را براى گرامى داشتن آئین بفروخت.
که هان! چه خجسته و بلند پایه خرید و فروشى!
و هم سید علینقى لکهنوى «1» میگوید:
سرزمین مکه را پدر جانشین پیامبر درخشندگى بخشید
همان بامدادى که به راندن بدخواهان از پیرامون پیامبر برخاست
یک تنه به یارى اسلام برخاست
و با همه گمراهان و گردنکشان آشکارا به نبرد پرداخت.
با ارادهاى گذراتر از لبه تیغ هندى،
نیرنگ دشمنان را از پیروان راه راست باز میگردانید
خرد خود را از کیش پیامبر بینائى بخشید
و از سه راز پنهان که در دل داشت آن را آشکار ساخت
با دلى لبریز از یگانه پرستى و پرهیزگارى و نیکوکارى،
و با راستى و درستى به خدا گروید
براى سرورى تازیان بنیادى نهاد
که پیرامون آن را سرفرازى هاشمیان فرا گرفته بود
گامزن راهى راست بود که پدرانى راست رو بوى نموده
و از برگزیدهاى به گزیدهاى رسیده بود
که گفتى مادرانشان نمیخواستند فرزندى داشته باشند
مگر پیامبر یا جانشین پیامبر باشد
او نیز از پیشتر همچون پدرش از راه یافتگان بود
و هماره نیز پاى بر شاهراه راستین داشت
سیراب شدن از آبشخور آئین خدا با او آغاز شد
و با فرزند پاکش على به انجام آمد
و شیخ محمد سماوى «1» هم چکامهاى دارد که در پایان کتاب الحجة ص 135 به چاپ رسانده و سر آغاز آن:
از دست آن نگار نازک اندام نارپستان،
دل من همچون گوى است در دست بازیگران
گویا من پیرامون هوس گرد بر آمدهام
تا یکى برایم روى مینماید و یکى روى نهان میدارد
دچار کسى شدهام که پرده خود را در جائى میزند
که نگاه تیز بین از هم گسیخته میشود.
در همانجائى که لبه تیغهاى یمانى و نیزهها در کار است
در باروهاى بلند دودمانش چنان از او پاسدارى میشود
که گویا پدرش ابوطالب است
مایه سربلندى گردن فرازان و عموى پیامبر
و بزرگ مرد مکیان از خاندان غالب
بلند پایهاى که هیچ مرغ شکارى
خود را به فراز پایگاهش نتوانست رسانید
هنگامى که نگاه خود را به بالا بر داریم و آرام و پیوسته به او بنگریم نگاه ما بر میگردد و رنج و گرفتارى را از میان میبرد
رخسار او براى دیدگان همه درخشان میگردد
همانگونه که تیغ از نیام به در میآید
بلند بنیاد سرفرازى را بر چهار ستون نهاد
که به روشنائى ستارگان بودند
از کسى همچون على بگیر تا جعفر و از مردى مانند عقیل تا طالب
آرى همانان نه مردان فرومایه دامن گسترده یا دامن در هم کشیده
کیست که از میان پیادگان و سواران
در بزرگى به پاى ابوطالب رسد
با خوددارى از سازش، به شمشیر خود در مکه از دین پشتیبانى کرد
به گونهاى که کس را به حریم او راه نبود
براى کارى که بر جویندگان، آشکار است نهانى به خدا گروید
و فرود آمدن وحى بر احمد را راست شمرد
و به انجام آنچه بر او بایسته بود برخاست
پس چه بسیار جدائى است میان آنکس که تصدیق خود را پنهان دارد
و آن دیگرى که به دروغ، خود را جزء تصدیق کنندگان نماید
راستى را چه نیکو پناهى است براى گام زنان در راه راست و پرهیزگارى
و چه خوب میزبانى براى خواهندگان و میهمانان
آنگاه که دین در مکه یک یاور بیش نداشت
او رشته امیدى بود که دین به آن آویخت
تا هنگامى که زنده بود
مرزهاى ره یافتگان را از دستبردها به دور میداشت
اگر او نبود پیامبر برگزیده،
نمیتوانست آواز بر دارد و راه روشن را بنماید.
و کار بت پرستى – با پشتگرمى به روزى که بر تباه سازنده آن تنگ میآید- به تباهى نمیکشید
شیخ جعفر بن حاج محمد نقدى «1» دارنده نگارشهائى چند نیز چکامهاى دارد که آن را در ص 154 از کتاب خود مواهب الواهب فى فضائل ابى طالب که در نجف ارجمند چاپ شده آورده و سر آغاز آن:
آذرخش لبخند تو همه جا را روشن کرده
شبنمهائى که بر گونهات میغلطد تشنگان را سیراب میسازد
تا آنجا که گوید:
هر چه رویدادهاى سهمناک بر روى هم انباشته باشد
باز چون پدر جانشین پیامبر را آواز دهم چهره دلم درخشان میگردد
همان عبد مناف- ابو طالب- پاک عموى محمد
که پدران و نیاکانى پاک هم داشت
هنگام جوانمردى به باران میماند و در پیش آمدهاى سخت به شیر
هر که او را آواز دهد پناه مییابد و در چشم انداز انجمنها به ماه دو هفته میماند
بزرگمرد مکیان و همان کس که با شمشیر ارادهاش
مردمان را به شاهراه راهنمائى رسانید
جوانمردیها گردن خود را در برابر او فرود آوردند
و روزگار نیز برترى راهبرى را به سوى او افکند
نیاى امامان، پیرمرد توده محمدیان
که آستانش سراى آرزوها و میهمان خانه در آیندگان است
شمشیرى که بزرگوارى استوار، حمایل آن است،
و سرفرازى نیز پیرایه حمایل آن گردیده
در روزگارى آفریدگان را به راه راست میخوانده
که مردم راه راست را نمیشناختند.
چه بسیار شگفت کارى که قریش از او دیدند
و به آن وسیله دانستند که او یگانه یگانهها است.
همچون شیر دادن او به بهترین آفریدگان احمد «1»
و پذیرفته شدن درخواست او از خدا در سیراب شدن آن مرز و بوم «2»
و نوید شیر صف شکن به فرزند او
و بهبود یافتنش به درخواست پیامبر راهنما از خداوند «3»
و بازگوگرى او از سرچشمه وحى پیش از آنکه باز نموده شود
و ترکیدن زمین و جوشیدن آب از دل آن در هنگامى که وى تشنه بود
و گزارش دادن او از زاده شدن شیر تازان خداوند «4»
در روز زاده شدن پیامبر ستوده
او را بر اسلام شیوههائى است
که سپس همچون گردن بندهائى آویزه گردن مسلمانان گردید
بهترین آفریدگان پیامبر برگزیده را سرپرستى کرد
و حقوق او را با دوستى راستین مراعات نمود
در کودکى او را بپرورد و اندکى پیش از بلوغ او از وى پیروى کرد
و چون سالخورده شد او را از گزند دشمنان پاسداشت
و بخاطر او بود که چون قریش راه گمراهى و تبهکارى پیش گرفتند
به دشمنى با ایشان برخاست
چون دید آنان دست به هم دادهاند
تا سرور گردن فرازان و بهترین آفریدگان را بکشند.
پس با همان ارادهاى خشم گرفت که از گروهى دلاوران یگانه به او رسیده بود
– همگان داراى منش و همت بلند و کارشان زد و خورد با شمشیرها-
و او به گونهاى برگشت که پایگاه و دارائى و فرزندان و جان خود را
براى فدا کردن در راه ستودهترین پیامبران- احمد- آماده کرده بود.
و در یارى او به پاى ایستاد تا آئین وى در همه شهرها درخشندگى یافت
همچون تشنه درفش راهنمائى. فدایش شوم
که او خود پشتیبان شیواگوترین کسانى است که به زبان تازى سخن کردهاند
زیرا به راستى میدانست که وى
بر گزیده پروردگار آسمان است و سالار همه ارجمندان
و به راستى از نیاکان خویش که پیامبر بودند
حدیثى درباره او گزارش میکرد که زنجیرههاى آن روشن بود
در میان همه آفریدگان، چشم به سوى او برداشت
و با ترانهاى شادى بخش گفت:
«راستى که محمد پیامبر فرزند آمنه نزد من از فرزندانم بالاتر است
هم نزدیکى و بستگى را درباره او مراعات کردم
و هم سفارشهاى نیاکان را دربارهاش به کار بستم.»
اى پدر شیر تازان و جعفر طیار و همه پاکمردانى که
فرزندان پیامبر راهنما نیز بودند
چه بسیار شگفت کاریها که از محمد دیدى
و با گروههاى رشگبران درباره او به نفرین خوانى بر یکدیگر برخاستى
از چسبیدن سنگها و دریده شدن نامه
و فرود آمدن باران و سخن گفتن جمادات «1»
هیچ سر افرازیاى نیست مگر سر افرازى والاى تو
که کینه توزان را چشم در آوردى
اگر چشمى، کالبدهاى جوانمردیها را ببیند
خواهد دید که تو روان آن کالبدهائى
خداوند سپاس گفت آن کارهاى درخشان تو را
که با انجام آنها فرشتگان هفت گنبد گردون را شادمان گردانیدى
خدا را از همت تو! که کوههاى بلند از بیم واکنشهایت
در برابر آن سر فرود آورد
خدا را از هیبت تو! که دشمنان بزرگواریات
– یا همان گروه بد کیشان- را به لرزه افکند
خدا را از دست بخشندهات!
که چه بسیار تهیدستان را با دهشکاریات زنده گردانیدى تا پایان
و هم او را چکامهاى است در 43 بیت که در ستایش سرور مکه ابوطالب (ع) سروده و در ص 151 از نگاشته او مواهب الواهب میتوان یافت و آغاز آن:
«خدا را اى کسى که میان نشانههاى به جا مانده از سراها،
آن خانهها را میجوئى به ذو سلم که رسیدى نگار من سلمى را درود برسان»
این جا دیگر قلم را از دنبال کردن سخن باز میداریم زیرا دامنه گفتار، گستردهتر از آن است که در همین مجلد به آن پردازیم و امیدواریم که اگر خدا خواهد دنباله پژوهش را در مجلد آینده بیاوریم
و آخرین سخن ما این است که: ستایش خداى را که پروردگار جهانیان است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج7، ص: 543