اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

اشعار حافظ برسی حلی

متن فارسی

حافظ برسى حلى

آن آفتاب است؟ یا فروغ آن آرامگاه می درخشد؟
آن مشگ است؟ یا بوى خوش جانشین پیامبر به ما می رسد؟
آن دریاى بخشش است؟ یا گلزارى که نمونه راهبرى را در خویش گنجانده؟
و آدم است یا نوح که راز خداوند نگاهبان همه و توانا بود؟
داود است؟ یا پیامبر پس از او- سلیمان-؟
هارون است؟ یا موسى- با چوبدستى او- یا مسیح؟
آیا این برگزیده- ستوده ترین پیامبران- احمد است یا جانشین او
– على-؟ که در دودمان هاشم و اسمعیل پرورش یافته؟
سپهر سرفرازى را گرد بر گرفته و در تاریکى همچون ماه دو هفته می درخشد
و- در میان مردم- به آفتاب و به آسمان‏هائى از زیبائى می ماند.
دوست دوست خدایا بگو راز راز او
و پیکر پدیده اى که روان آفریدگان است. «1»
روز غدیر؛ گواه گفتارى در برگزیدن او بود
و ستایش خداوند از او- در یادآور نامه اى آشکار (قرآن)- هویداست.
پیشوائى که اگر آدمى مهر او را در دل بپرورد و در بازگشت پس از مرگ بیارد
کفه نیکی هایش خواهد چربید.
او را پیروانى است که همچون اختران می درخشند
و میان همه جهانیان هویدا هستند.
چون به گفتگو نشینند؛ سخن راست را در لابلاى گفته هائى باید جست
که از دهان آنان برآید
– به یارى آن- روشنائى، آشکار و زبان شیوا، گویا می گردد.
اگر- در آئین خویش- به کشمکش و زد و خورد برخاستند
دشمن رانده شده- که چابک و چالاک هم هست- روى بر می گرداند.
اى درفش راهنمائى! درودى از دل درست بر تو باد
که همچنان در آیند و روند باشد.
چکامه اى نیز از او بیاید که در آن می گوید:
«سرپرستى است که مردم در غدیر خم دست فرمانبرى به او داده
و- بر سر این کار- گردن‏هاى بالا داشته خویش را فرود آوردند.»

این سراینده استاد حافظ رضى الدین رجب پسر محمد پسر رجب برسى حلى است از دانشوران عارف مشرب امامى و از فقیهانى که در دانش‏هائى چند دست داشته- با آن برترى آشکارش در هنر حدیث و پیشروى در ادبیات و سخن سرائی هاى نیکو و چیرگى در دانش حروف «1» و رازهاى آن و بیرون کشیدن سودهایش- از اینروى می بینى نوشته هایش سرشار است از پژوهش‏ها و موشکافی ها. در عرفان و حروف روش‏هاى ویژه اى برگزیده و هم در دوستى پیشوایان کیش ما- درود بر ایشان- برداشت‏ها و نگرش‏هائى دارد که برخى نمی پسندند و او را تندرو و گزاف‏گوى می شمارند ولى جایگاه هائى را که وى براى آنان- درود بر ایشان- شناخته- در همه جا- به تندروى نمی انجامد و پایگاه پیام‏آورى هم نیست چنانچه از سرور ما- فرمانرواى گروندگان درود بر او باد- گزارش کرده اند که گفت:
«از گزاف گوئى درباره ما بپرهیزید، بگوئید ما بندگانى هستیم که پروردگار داریم و در برترى ما هر گونه خواهید به سخن پردازید.» «1» و پیشواى راستگو- امام صادق درود بر او باد- گفت: «براى ما پروردگارى بشناسید که به سوى او باز می گردیم و درباره ما- هر گونه خواهید- به سخن پردازید.» و هم وى- که درود بر او باد- گفت: «ما را از آفریدگان بشمارید و هر گونه خواهید در- باره ما سخن کنید که به آنجا که باید نخواهید رسید.»«2»
کجا می توانیم مرز برتری ها و سرافرازی هائى را بنگریم که پروردگار پاک به ایشان بخشیده است؟ و کى می توانیم از همگى سربلندی هائى آگاه شویم که خداوند ویژه آنان گردانیده؟ از آن منش‏هاى برجسته؟ و جانى با مایه هاى پر ارج؟ و روانى با نمایش‏هاى آسمانى؟ و خوی هاى بزرگوارانه؟ و جوانمردی ها و ستودگی ها؟ «و کیست که به شناسائى امام رسد؟ یا او را برگزیند؟ نه! نه! خردها گمراه می شود و بردباری ها سرگردان و مغزها پریشان و دیده ها نابینا، بزرگان خرد می شوند و فرزانگان در می مانند و بردباران گام واپس می نهند و سخنرانان زمینه گفتار را تنگ می یابند، کار خردمندان به نادانى می کشد، زبان سرایندگان بند می آید، سخنوران؛ ناتوان می گردند و نغز سخنان به ستوه می آیند از این که یکى از جایگاه هاى او را بنمایند- یا یکى از برتری هایش را- همگان ناتوانى و کوتاهى خود را به زبان می آرند. چگونه می توان همه منش‏هایش را دریافت یا ژرفاى هستى او را باز نمود یا چیزى از کار او پى برد یا کسى را جست که بر جایش بنشیند و همچون او بی نیازى ببخشد؟ نه! چگونه و کجا؟ او همچون اخترى است که کسانى خواهند در دست گیرند و چگونگى او را باز گویند. در این جا گزینش را چه کار و کجا می توان مانند این را یافت؟» «1»
از همین روى می بینى بسیارى از دانشوران ما که در شناخت رازها پژوهشگر بوده اند این جایگاه ها- و جز آن از جایگاه هائى- را سزاوار پیشوایان راستین- درودهاى خدا بر ایشان- می دانند که دیگران آن برداشت‏ها را بر خویش هموار نمی کنند، در میان دانشمندان قم کسانى بوده اند که هر که را چیزى از این رازها باز می گفته از تندروان می شناخته اند «2» تا جائى که گوینده ایشان گفته:
نخستین گام از گزاف گوئى آن است که پیامبر- درود و آفرین خدا بر وى وخاندانش- را از فراموشکارى بر کنار بشماریم «1» تا پژوهشگران پس از ایشان آمدند و- با شناخت حقیقت- بسى از سخنان ناچیز کننده را کنار نهادند و این دردسرى است که بسیارى از مردان بینش- همچون برسى- دچار آن بوده اند وهمیشه هر دو گروه در دو سوى ناساز با یکدیگر می زیسته اند و نبرد- به سخت‏ترین گونه اى- میانشان دنباله داشته- که آشتى بهتر است-جان سخن آن که روان‏ها در روبرو شدن با حقیقت‏هاى استوار- بر بنیاد هاى سرشت‏ها و آمادگی هاى خود- جدائی هائى با یکدیگر دارند، رازهاى پیچیده بر برخى از آنها گران می آید و برخى دیگر نیز- براى گنجاندن آن در خویش- کشش و گسترش فراوانى می نماید و خیلى ساده است که گروه نخستین به آنچه نمی داند تن در ندهد و دسته دوم نیز بر بنیاد دانش خود نتواند آن چه را به استوارى شناخته، نادرست انگارد و این جا، پاى ناسازگاری ها به میان می آید و بازار کین توزى داغ می شود؛ ما کوشش‏هائى را که هر یک از دو گروه به کار انداخته اند بزرگ می داریم زیرا می دانیم آرمان‏هائى نیکو داشته و در جستجوى راستى در کناره هاى راه گام می زده اند و می گوئیم:
«بر آدمى است که به اندازه توان خود بکوشد ولى پیروزى او بر خودش نیست.»
هان! راستى را که مردمان کان‏هائى هستند همچو کان‏هاى زر و سیم «1» و این سخن دیگر را نیز چندان از پیشوایان خاندان پیامبر- درود بر ایشان- گزارش کرده اند که نمی توان گفتار آنان ندانست: «به راستى کار ما یا سخن ما دشوار و پیچیده است که هیچ کس بر خویشتن هموار نخواهد کرد مگر پیامبرى برانگیخته یا فرشته اى نزدیک به آستان خداوند یا کسى که ایمان آورده و خداوند دل او را در باور داشتن و گرویدن بیازموده» «2» پس به بدگوئى از دانشمندان کیش خود نمی پردازیم و گستاخى به پیشگاه مردان بینش را روا نمی داریم و هیچ کس را نمی نکوهیم که چرا به پایگاه کسى که از او برتر است راه نیافته زیرا «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانائی اش تکلیف نمی کند» «3» سرور ما فرمانرواى گروندگان- (ع)- گفت: «اگر بنشینم و آن چه را از دهان محمد- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- شنوده ام براى شما بازگو کنم از نزد من بیرونمی شوید و می گوئید به راستى على دروغگوترین دروغگویان است» «1»
و پیشواى ما- سرور سجده کار (سجاد) (ع)- گفت: «اگر ابوذر آنچه را در دل سلمان بود می دانست او را می کشت، با آن که برانگیخته خدا (ص) میان آن دو تن برادرى انداخت و بر این بنیاد چه گمانى به آفریدگان دیگر دارید؟» «2» همه را خداوند نوید نیکو داده و آنان را که (در راه او) به کوشش و پیکار برخاستند بر خانه نشینان- با پاداشى بزرگ- برترى نهاده است «3».
و همین زمینه است که سرور ما پیشواى سجده کار، زیور پرستندگان (زین العابدین) (ع) با سخن سربسته اش باز می نماید:
«من گوهرهاى دانش خویش را پوشیده می دارم
تا نادانان- با دیدن حقیقت- فریفته نگردند
در این راه، على پیشاهنگ من بود
و به حسین- و پیش از او حسن- همین را سفارش کرد.
بسا از گوهرهاى دانش را اگر آشکار سازم
به من می گویند تو از بت‏پرستانى.
و- مردانى مسلمان- ریختن خون مرا روا می شمارند
و- بدین سان- زشت‏ترین کارى را که انجام می دهند زیبا می انگارند.» «4»
سرور ما امین در «اعیان الشیعة ارجمندان شیعه ج 31 ص 193 تا 205» در زندگى نامه این مرد- برسى- سخنانى دارد که از مرز آنچه گفتیم فراتر نمی رود و از انگیزه هائى که وى را براى آن نکوهیده «پشتگرمى او است به حروف و شماره ها که با دستیارى آن نه می توان کار روشنگرى را به انجام رساند و نه راهنمائى می شود خواست» و ما هر چند در این باره با امین همداستانیم ولى این هم هست که برسى- و کسانى از دانشمندان همچون ابن شهر آشوب و پس از او را که به راه وى رفته اند- در گام نهادن در این زمینه ها نباید گناهکار شمرد چون کارشان براى پاسخ دادن به کسانى از حروف‏شناسان سنى بوده که از این شیوه در زمینه هاى همانند به زیان ما سود می جسته اند. و او با در آمدن از راه خودشان خواسته است راه را بر آنها ببندد چنانچه عبیدى مالکى در «عمدة التحقیق پشتوانه بررسی ها ص 155» می نویسد: «برخى از حروفشناسان گفته اند: آئین خاندان بوبکر تا پایان گیتى با ارجمندى پایدار خواهد ماند و این را از راز گفتار خداى برتر از هر پندار باید دریافت که (فى ذریتى «1» در میان فرزندان من) چرا که شماره آن بر بنیاد جمل کبیر «2» می شود (1410) که گمان می رود پس از آن گیتى نابود گردد- چنانکه برخى گفته اند- پس پیوسته و تا جهان بر پا است- آنان با ارجمندى و سرورى خواهند زیست، مصطفى لطف اله که در دفتر دیوان مصر سمت روزنامه چى داشت- و پیشرو کاوشگران می بود- از گفتار خداوندى: «لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلَّا قَلِیلًا»پس از تو، به جز اندکى درنگ نمی کنند»«3» این مدت را بیرون کشیده و می گوید: اگر- از حروف این فراز- مکررات را ندیده بگیریم می ماند (ل ا ى ب ث و ن خ ف ک ق) و این‏ها یازده حرف است که شماره ى آن‏ها- بر بنیاد جمل بزرگ- می شود: 1399- پس شماره خود حروف را- که 11 بود، به آن می افزائیم، آنچه به دست می آید 1410 است- و برابر با شماره این فراز از گفتار خداوندى: «ذریتى زادگان من»- از بازپسین جاى مانده ى برجستگان؛ استاد ما استاد یوسف فیشى- خداش بیامرزد- شنیدم می گفت:
محمد بکرى بزرگ گفت: کسى از پشت ما به در می آید که با عیسى پسر مریم بر یک جا نماز می نشیند «1» و این نیز ما را یارى می دهد تا درستى آن برداشت را بهتر دریابیم.» پایان

نمی دانم سرور ما امین چه می خواسته بگوید که نوشته: «در سرشت او- برسى- چیزهائى ناسنجیده هست و در نگارش‏هاى وى آشفتگی ها و پاشیدگی ها و رنگى از تندروى می یابیم که هیچ انگیزه و شالوده درستى ندارد و هر چند می توان سخنانش را به گونه اى نیکو وانمود و بازگو کرد بازهم تهى از زیان نیست.» اى کاش سید، چیزکى از آن نمودارهاى ناسنجیده را که در سرشت سراینده برجسته ما یافته سربسته باز می نمود تا سخن وى بی دلیل نماند، و پس از این که با زبان خود می گوید: «می توان سخنان وى را به گونه اى درست، بازگو و وانمود کرد» چه انگیزه اى بوده که آن را از آشفته و پریشان گوئى وى شمرده؟ و این حدیث را فراموش کرده که «کار برادرت را بر بهترین گونه آن پندار.» چه زیانى داشت که آن را به همان سان بازگو می کرد؟ با این که ما چندى از نگاشته هاى برسى را زیر و رو کردیم و گواهى بر گفته امین نیافتیم و بخشى سودمند از سروده هاى پاکیزه او در ستایش و سوک خاندان پیامبر- درود بر ایشان- را نیز که پس از این خواهى دید چیزى ندارد جز یا باز نمائى برتری هایشان که میان هر دو گروه- شیعه و سنى- جاى چون و چرا نیست و یا ستایش‏هاى نیکوئى از آنان که از پایگاه برترشان فروتر است، پس تندروی هائى که برخى می گویند داشته چگونه توان یافت؟ و آن گزاف گوئی هائى که سید در وى سراغ کرده کجا بوده؟ برسى در نوشته هایش نیز به همان راهى می رود که در سروده هاى پذیرفتنی اش. پس پریشان گوئى و تند روى و گفتار زیان بارى که سرور ارجمندان (سید الاعیان) پنداشته چه کسى بر وى بسته است؟
ولى این که او را براى درست کردن درودنامه ها و دیدارنامه  ها نکوهیده و گفته: «از دیگر کارهاى ناپسندش درست کردن درودنامه ها و دیدارنامه ها است براى آنان، که اگر هم گیریم- به گونه اى که نگارنده ریاض (گلزارها) گوید- در شیوائى دست بالا ندارد باز هم نیازى به آن نبود زیرا آنچه از خودشان رسیده ما را از ساخته هاى دیگران بی نیاز می دارد.» این خرده گیری ها هنگامى پذیرفتنى است که سازنده درودنامه ها و دیدارنامه ها (زیارات و صلوات) مردم را به گمان بیافکند که آنها از خود امامان رسیده و دستور ویژه اى درباره آنها آمده و گرنه چه ما را باز می دارد که بگوئیم هر کس درودهائى را که خداى برتر از هر پندار بر زبان او روان گردانیده آشکار سازد؟ بی اینکه آن را به امامان ببندد یا خواندن آن را همچون کارهائى بشمارد که در خود آئین بوده است؟ که بسیارى از مهین دانشوران از هر دو گروه- پیش از برسى و پس از وى- همین شیوه را داشته اند و گوش جهان نشنید که هیچ کس- از برجستگان توده- آنان را در خور سرزنش شمارد.
ولى این که سرور ما می گوید: «به راستى در نوشته هاى او سود فراوان نیست و پاره اى از آنها نیز زیانمند است، خداوند را در میان آفریدگانش کارها است و خداى از ما و او بگذرد.» این نیز سخنى است که نه به دلخواه وى از خامه اش تراویده «1»- خدا از ما و او بگذرد!

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 49

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 49

74- الحافظ البرسی الحلّی

هو الشمسُ أم نورُ الضریح یلوحُ             هو المسکُ أم طیبُ الوصیِّ یفوحُ‏

و بحرُ ندى أم روضةٌ حوتِ الهدى             و آدمُ أم سرُّ المهیمنِ نوحُ‏

و داودُ هذا أم سلیمانُ بعدَه             و هارونُ أم موسى العصا و مسیحُ‏

و أحمدُ هذا المصطفى أم وصیُّه             علیٌّ نماه هاشمٌ و ذبیحُ‏

محیطُ سماءِ المجدِ بدرُ دجنّةٍ             و فلکُ جمالٍ للأنام و یوحُ «1»

حبیبُ حبیبِ اللَّهِ بل سرُّ سرِّه             و جثمانُ أمرٍ للخلائقِ روحُ‏

له النصُّ فی یومِ الغدیرِ و مدحُه             من اللَّهِ فی الذکرِ المبینِ صریحُ‏

إمامٌ إذا ما المرءُ جاءَ بحبِّه             فمیزانُه یومَ المعادِ رجیحُ‏

له شیعةٌ مثلُ النجومِ زواهرٌ             لها بین کلِّ العالمینَ وضوحُ‏

إذا قاولتَ فالحقُّ فیما تقولهُ             به النورُ بادٍ و اللسانُ فصیحُ‏

و إن جاولتَ أو جادلتَ عن مرامِها             تولّى العدوُّ الجَلْدُ و هو طریحُ‏

علیک سلامُ اللَّهِ یا رایةَ الهدى             سلامُ سلیمٍ یغتدی و یروحُ‏

 

و تأتی له قصیدة منها قوله:

مولىً له بغدیرِ خمِّ بیعةٌ             خضعتْ لها الأعناق و هی طوائحُ‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 50

الشاعر

الحافظ الشیخ رضی الدین رجب بن محمد بن رجب البرسی الحلّی، من عرفاء علماء الإمامیّة و فقهائها المشارکین فی العلوم، على فضله الواضح فی فنِّ الحدیث، و تقدّمه فی الأدب و قرض الشعر و إجادته، و تضلّعه من علم الحروف و أسرارها و استخراج فوائدها، و بذلک کلّه تجد کتبه طافحة بالتحقیق و دقّة النظر، و له فی العرفان و الحروف مسالک خاصّة، کما أنَّ له فی ولاء أئمّة الدین علیهم السلام آراء و نظریّات لا یرتضیها لفیف من الناس، و لذلک رموه بالغلوِّ و الارتفاع، غیر أنّ الحقّ أنّ جمیع ما یثبته المترجم لهم علیهم السلام من الشؤون هی دون مرتبة الغلوِّ و غیر درجة النبوّة،

و قد جاء عن مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام قوله: «إیّاکم و الغلوّ فینا، قولوا: إنّا عبید مربوبون، و قولوا فی فضلنا ما شئتم» «1»

 

، و قال الإمام الصادق علیه السلام: «اجعل لنا ربّا نئوب إلیه و قولوا فینا ما شئتم».

و قال علیه السلام: «اجعلونا مخلوقین و قولوا فینا ما شئتم فلن تبلغوا» «2».

و أنّى لنا البلاغ مدیة ما منحهم المولى سبحانه من فضائل و مآثر؟ و أنّى لنا الوقوف على غایة ما شرّفهم اللَّه به من ملکات فاضلة، و نفسیّات نفیسة؛ و روحیّات قدسیّة، و خلائق کریمة، و مکارم و محامد؛ فمن ذا الذی یبلغ معرفة الإمام؟ أو یمکنه اختیاره؟ هیهات هیهات ضلّت العقول، و تاهت الحلوم، و حارت الألباب، و خسئت العیون، و تصاغرت العظماء، و تحیّرت الحکماء، و تقاصرت الحلماء، و حصرت الخطباء، و جهلت الألبّاء، و کلّت الشعراء، و عجزت الأدباء، و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه، و فضیلة من فضائله، و أقرّت بالعجز و التقصیر؛ و کیف یوصف

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 51

بکلّه؟ أو ینعت بکنهه؟ أو یفهم شی‏ء من أمره؟ أو یوجد من یقوم مقامه و یغنی غناه؟ لا. کیف؟ و أنّى؟ فهو بحیث النجم من ید المتناولین و وصف الواصفین، فأین الاختیار من هذا؟ و أین العقول عن هذا؟ و أین یوجد مثل هذا؟ «1».

و لذلک تجد کثیراً من علمائنا المحقّقین فی المعرفة بالأسرار یثبتون لأئمة الهدى صلوات اللَّه علیهم کلّ هاتیک الشؤون و غیرها ممّا لا یتحمّله غیرهم، و کان فی علماء قم من یرمی بالغلوّ کلّ من روى شیئاً من تلکم الأسرار، حتى قال قائلهم: إنَّ أوّل مراتب الغلوّ نفی السهو عن النبیِّ صلى الله علیه و آله و سلم إلى أن جاء بعدهم المحقِّقون و عرفوا الحقیقة فلم یقیموا لکثیر من تلکم التضعیفات وزناً، و هذه بلیّة مُنی بها کثیرون من أهل الحقائق و العرفان و منهم المترجم، و لم تزل الفئتان على طرفی نقیض، و قد تقوم الحرب بینهما على أشدِّها، و الصلح خیر.

و فذلکة المقام أنَّ النفوس تتفاوت حسب جبلّاتها و استعداداتها فی تلقّی الحقائق الراهنة، فمنها ما تبهظه المعضلات و الأسرار، و منها ما ینبسط لها فیبسط إلیها ذراعاً و یمدُّ لها باعاً، و بطبع الحال إنّ الفئة الأولى لا یسعها الرضوخ لما یعلمون، کما أنّ الآخرین لا تبیح لهم المعرفة أن یذروا ما حقّقوه فی مدحرة البطلان، فهنالک تثور المنافرة، و تحتدم الضغائن، و نحن نقدِّر للفریقین مسعاهم لما نعلم من نوایاهم الحسنة و سلوکهم جَدَد السبیل فی طلب الحقِّ و نقول:

على المرء أن یسعى بمقدار جهده             و لیس علیه أن یکون موفّقا

 

ألا إنَّ الناس لمعادن کمعادن الذهب و الفضّة «2»

و قد تواتر عن أئمّة أهل البیت علیهم السلام: «إنَّ أمرنا، أو حدیثنا صعب مستصعب لا یتحمّله إلّا نبیٌّ مرسل أو ملک

                        الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 52

مقرّب، أو مؤمنٌ امتحن اللَّه قلبه بالإیمان» «3».

إذن فلا نتحرّى وقیعة فی علماء الدین و لا نمسُّ کرامة العارفین، و لا ننقم من أحد عدم بلوغه إلى مرتبة من هو أرقى منه، إذ لا یکلّف اللَّه نفساً إلّا وسعها.

و قال مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام: «لو جلست أحدِّثکم ما سمعت من فم أبی القاسم صلى الله علیه و آله و سلم لخرجتم من عندی و أنتم تقولون: إنَّ علیّا من أکذب الکاذبین» «4».

و قال إمامنا السیّد السجاد علیه السلام: «لو علم أبو ذرّ ما فی قلب سلمان لقتله، و لقد آخى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم بینهما فما ظنّکم بسائر الخلق» «5»

 

 (وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً) «6».

و إلى هذا یشیر سیّدنا الإمام السجّاد زین العابدین علیه السلام بقوله:

إنِّی لأکتمُ من علمی جواهرَهُ             کی لا یرى الحقَّ ذو جهلٍ فیفتتنا

و قد تقدّم فی هذا أبو حسنٍ             إلى الحسینِ و أوصى قبله الحسنا

فرُبَّ جوهر علمٍ لو أبوح به             لقیل لی أنت ممّن یعبد الوثنا

و لاستحلَّ رجال مسلمون دمی             یرون أقبح ما یأتونه حسنا «7»

 

 

و لسیّدنا الأمین فی أعیان الشیعة «8» (31/193- 205) فی ترجمة الرجل کلمات لا تخرج عن حدود ما ذکرناه، و ممّا نقم علیه به اعتماده على علم الحروف و الأعداد

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 53

الذی لا تتمّ به برهنة و لا تقوم به حجّة، و نحن و إن صافقناه على ذلک، إلّا أنّ للمترجم له و من حذا حذوه من العلماء کابن شهرآشوب و من بعده عذراً فی سرد هاتیک المسائل؛ فإنَّها أشبه شی‏ء بالجدل تجاه من ارتکن إلى أمثالها فی أبواب أخرى من علماء الحروف من العامّة کقول العبیدی المالکی فی عمدة التحقیق «1» (ص 155): قال بعض علماء الحروف: یؤخذ دوام ناموس آل الصدِّیق و قیام عزّته إلى انتهاء الدنیا من سرِّ قوله تعالى: فی (ذُرِّیَّتِی‏). فإنَّ عدّتها بالجمل الکبیر ألف و أربعمائة و عشرة و هی مظنّة تمام الدنیا کما ذکره بعضهم فلا یزالون ظاهرین بالعزّة و السیادة مدّة الدنیا، و قد استنبط تلک المدّة عمدة أهل التحقیق مصطفى لطف اللَّه الرزنامجی بالدیوان المصری من قوله تعالى: (لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلَّا قَلِیلًا) «2» قال ما لفظه: إذا أسقطنا مکرّرات الحروف کان الباقی (ل ا ی ب ث و ن خ ف ک ق) أحد عشر حرفاً عددهم بالجمل الکبیر ألف و ثلاثمائة و تسعة و تسعین زدنا علیه عدد الحروف و هو أحد عشر صار المجموع و هو ألف و أربعمائة و عشرة و هو مطابق لقوله تعالى: ذریّتی. و سمعت ختام الأعلام شیخنا الشیخ یوسف الفیشی رحمه الله یقول: قال محمد البکری الکبیر: یجلس عقبنا مع عیسى بن مریم على سجّادة واحدة و هذا یقوّی تصحیح ذلک الاستنباط. انتهى.

و نحن لا ندری ما ذا یعنی سیّدنا الأمین بقوله: و فی طبعه شذوذ و فی مؤلّفاته خبط و خلط و شی‏ء من المغالاة لا موجب له و لا داعی إلیه و فیه شی‏ء من الضرر إن أمکن أن یکون له محل صحیح. لیت السیّد یوعز إلى شی‏ء من شذوذ طبع شاعرنا الفحل حتى لا یبقى قوله دعوى مجرّدة. و بعد اعترافه بإمکان محمل صحیح لما أتى به المترجم له فأیّ داعٍ إلى حمله على الخبط و الخلط، و نسیان حدیث: ضع أمر أخیک

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 54

على أحسنه؟ و أیّ ضرر فیه على ذلک التقدیر؟ على أنّا سبرنا غیر واحد من مؤلّفات البرسی فلم نجد فیه شاهداً على ما یقول، و ستوافیک نبذ ممتعة من شعره الرائق فی مدائح أهل البیت علیهم السلام و مراثیهم و لیس فیها إلّا إشادة إلى فضائلهم المسلّمة بین الفریقین أو ثناء جمیل علیهم هو دون مقامهم الأسمى، فأین یقع الارتفاع الذی رماه به بعضهم؟ و أین المغالاة التی رآها السیّد؟ و البرسی لا یحذو فی کتبه إلّا حذو شعره المقبول، فأین مقیل الخبط و الضرر و الغلو التی حسبها سیّد الأعیان؟

و أمّا ما نقم به علیه من اختراع الصلوات و الزیارة بقوله: و اختراع صلاة علیهم و زیارة لهم لا حاجة إلیه بعد ما ورد ما یغنی عنه و لو سلّم أنَّه فی غایة الفصاحة کما یقول صاحب الریاض، فإنّه لا مانع منه إلّا ما یوهم المخترع أنَّها مأثورة، و أیّ وازع من إبداء کلِّ أحد تحیّته بما یجریه اللَّه تعالى على لسانه و هو لا یقصد وروداً و لا یرید تشریعاً؟ و قد فعله فطاحل العلماء من الفریقین ممّن هو قبل المترجم و بعده، و لا تسمع أُذن الدنیا الغمز علیهم بذلک من أیِّ أحد من أعلام الأمّة.

و أمّا قول سیّدنا: و إنَّ مؤلّفاته لیس فیها کثیر نفع و فی بعضها ضرر و للَّه فی خلقه شئون سامحه اللَّه و إیّانا. فإنَّه من شطفة القلم صدر عن المشطف «1»، سامحه اللَّه و إیّانا.