حافظ برسى حلى
آن آفتاب است؟ یا فروغ آن آرامگاه می درخشد؟
آن مشگ است؟ یا بوى خوش جانشین پیامبر به ما می رسد؟
آن دریاى بخشش است؟ یا گلزارى که نمونه راهبرى را در خویش گنجانده؟
و آدم است یا نوح که راز خداوند نگاهبان همه و توانا بود؟
داود است؟ یا پیامبر پس از او- سلیمان-؟
هارون است؟ یا موسى- با چوبدستى او- یا مسیح؟
آیا این برگزیده- ستوده ترین پیامبران- احمد است یا جانشین او
– على-؟ که در دودمان هاشم و اسمعیل پرورش یافته؟
سپهر سرفرازى را گرد بر گرفته و در تاریکى همچون ماه دو هفته می درخشد
و- در میان مردم- به آفتاب و به آسمانهائى از زیبائى می ماند.
دوست دوست خدایا بگو راز راز او
و پیکر پدیده اى که روان آفریدگان است. «1»
روز غدیر؛ گواه گفتارى در برگزیدن او بود
و ستایش خداوند از او- در یادآور نامه اى آشکار (قرآن)- هویداست.
پیشوائى که اگر آدمى مهر او را در دل بپرورد و در بازگشت پس از مرگ بیارد
کفه نیکی هایش خواهد چربید.
او را پیروانى است که همچون اختران می درخشند
و میان همه جهانیان هویدا هستند.
چون به گفتگو نشینند؛ سخن راست را در لابلاى گفته هائى باید جست
که از دهان آنان برآید
– به یارى آن- روشنائى، آشکار و زبان شیوا، گویا می گردد.
اگر- در آئین خویش- به کشمکش و زد و خورد برخاستند
دشمن رانده شده- که چابک و چالاک هم هست- روى بر می گرداند.
اى درفش راهنمائى! درودى از دل درست بر تو باد
که همچنان در آیند و روند باشد.
چکامه اى نیز از او بیاید که در آن می گوید:
«سرپرستى است که مردم در غدیر خم دست فرمانبرى به او داده
و- بر سر این کار- گردنهاى بالا داشته خویش را فرود آوردند.»
این سراینده استاد حافظ رضى الدین رجب پسر محمد پسر رجب برسى حلى است از دانشوران عارف مشرب امامى و از فقیهانى که در دانشهائى چند دست داشته- با آن برترى آشکارش در هنر حدیث و پیشروى در ادبیات و سخن سرائی هاى نیکو و چیرگى در دانش حروف «1» و رازهاى آن و بیرون کشیدن سودهایش- از اینروى می بینى نوشته هایش سرشار است از پژوهشها و موشکافی ها. در عرفان و حروف روشهاى ویژه اى برگزیده و هم در دوستى پیشوایان کیش ما- درود بر ایشان- برداشتها و نگرشهائى دارد که برخى نمی پسندند و او را تندرو و گزافگوى می شمارند ولى جایگاه هائى را که وى براى آنان- درود بر ایشان- شناخته- در همه جا- به تندروى نمی انجامد و پایگاه پیامآورى هم نیست چنانچه از سرور ما- فرمانرواى گروندگان درود بر او باد- گزارش کرده اند که گفت:
«از گزاف گوئى درباره ما بپرهیزید، بگوئید ما بندگانى هستیم که پروردگار داریم و در برترى ما هر گونه خواهید به سخن پردازید.» «1» و پیشواى راستگو- امام صادق درود بر او باد- گفت: «براى ما پروردگارى بشناسید که به سوى او باز می گردیم و درباره ما- هر گونه خواهید- به سخن پردازید.» و هم وى- که درود بر او باد- گفت: «ما را از آفریدگان بشمارید و هر گونه خواهید در- باره ما سخن کنید که به آنجا که باید نخواهید رسید.»«2»
کجا می توانیم مرز برتری ها و سرافرازی هائى را بنگریم که پروردگار پاک به ایشان بخشیده است؟ و کى می توانیم از همگى سربلندی هائى آگاه شویم که خداوند ویژه آنان گردانیده؟ از آن منشهاى برجسته؟ و جانى با مایه هاى پر ارج؟ و روانى با نمایشهاى آسمانى؟ و خوی هاى بزرگوارانه؟ و جوانمردی ها و ستودگی ها؟ «و کیست که به شناسائى امام رسد؟ یا او را برگزیند؟ نه! نه! خردها گمراه می شود و بردباری ها سرگردان و مغزها پریشان و دیده ها نابینا، بزرگان خرد می شوند و فرزانگان در می مانند و بردباران گام واپس می نهند و سخنرانان زمینه گفتار را تنگ می یابند، کار خردمندان به نادانى می کشد، زبان سرایندگان بند می آید، سخنوران؛ ناتوان می گردند و نغز سخنان به ستوه می آیند از این که یکى از جایگاه هاى او را بنمایند- یا یکى از برتری هایش را- همگان ناتوانى و کوتاهى خود را به زبان می آرند. چگونه می توان همه منشهایش را دریافت یا ژرفاى هستى او را باز نمود یا چیزى از کار او پى برد یا کسى را جست که بر جایش بنشیند و همچون او بی نیازى ببخشد؟ نه! چگونه و کجا؟ او همچون اخترى است که کسانى خواهند در دست گیرند و چگونگى او را باز گویند. در این جا گزینش را چه کار و کجا می توان مانند این را یافت؟» «1»
از همین روى می بینى بسیارى از دانشوران ما که در شناخت رازها پژوهشگر بوده اند این جایگاه ها- و جز آن از جایگاه هائى- را سزاوار پیشوایان راستین- درودهاى خدا بر ایشان- می دانند که دیگران آن برداشتها را بر خویش هموار نمی کنند، در میان دانشمندان قم کسانى بوده اند که هر که را چیزى از این رازها باز می گفته از تندروان می شناخته اند «2» تا جائى که گوینده ایشان گفته:
نخستین گام از گزاف گوئى آن است که پیامبر- درود و آفرین خدا بر وى وخاندانش- را از فراموشکارى بر کنار بشماریم «1» تا پژوهشگران پس از ایشان آمدند و- با شناخت حقیقت- بسى از سخنان ناچیز کننده را کنار نهادند و این دردسرى است که بسیارى از مردان بینش- همچون برسى- دچار آن بوده اند وهمیشه هر دو گروه در دو سوى ناساز با یکدیگر می زیسته اند و نبرد- به سختترین گونه اى- میانشان دنباله داشته- که آشتى بهتر است-جان سخن آن که روانها در روبرو شدن با حقیقتهاى استوار- بر بنیاد هاى سرشتها و آمادگی هاى خود- جدائی هائى با یکدیگر دارند، رازهاى پیچیده بر برخى از آنها گران می آید و برخى دیگر نیز- براى گنجاندن آن در خویش- کشش و گسترش فراوانى می نماید و خیلى ساده است که گروه نخستین به آنچه نمی داند تن در ندهد و دسته دوم نیز بر بنیاد دانش خود نتواند آن چه را به استوارى شناخته، نادرست انگارد و این جا، پاى ناسازگاری ها به میان می آید و بازار کین توزى داغ می شود؛ ما کوششهائى را که هر یک از دو گروه به کار انداخته اند بزرگ می داریم زیرا می دانیم آرمانهائى نیکو داشته و در جستجوى راستى در کناره هاى راه گام می زده اند و می گوئیم:
«بر آدمى است که به اندازه توان خود بکوشد ولى پیروزى او بر خودش نیست.»
هان! راستى را که مردمان کانهائى هستند همچو کانهاى زر و سیم «1» و این سخن دیگر را نیز چندان از پیشوایان خاندان پیامبر- درود بر ایشان- گزارش کرده اند که نمی توان گفتار آنان ندانست: «به راستى کار ما یا سخن ما دشوار و پیچیده است که هیچ کس بر خویشتن هموار نخواهد کرد مگر پیامبرى برانگیخته یا فرشته اى نزدیک به آستان خداوند یا کسى که ایمان آورده و خداوند دل او را در باور داشتن و گرویدن بیازموده» «2» پس به بدگوئى از دانشمندان کیش خود نمی پردازیم و گستاخى به پیشگاه مردان بینش را روا نمی داریم و هیچ کس را نمی نکوهیم که چرا به پایگاه کسى که از او برتر است راه نیافته زیرا «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانائی اش تکلیف نمی کند» «3» سرور ما فرمانرواى گروندگان- (ع)- گفت: «اگر بنشینم و آن چه را از دهان محمد- درود و آفرین خدا بر وى و خاندانش- شنوده ام براى شما بازگو کنم از نزد من بیرونمی شوید و می گوئید به راستى على دروغگوترین دروغگویان است» «1»
و پیشواى ما- سرور سجده کار (سجاد) (ع)- گفت: «اگر ابوذر آنچه را در دل سلمان بود می دانست او را می کشت، با آن که برانگیخته خدا (ص) میان آن دو تن برادرى انداخت و بر این بنیاد چه گمانى به آفریدگان دیگر دارید؟» «2» همه را خداوند نوید نیکو داده و آنان را که (در راه او) به کوشش و پیکار برخاستند بر خانه نشینان- با پاداشى بزرگ- برترى نهاده است «3».
و همین زمینه است که سرور ما پیشواى سجده کار، زیور پرستندگان (زین العابدین) (ع) با سخن سربسته اش باز می نماید:
«من گوهرهاى دانش خویش را پوشیده می دارم
تا نادانان- با دیدن حقیقت- فریفته نگردند
در این راه، على پیشاهنگ من بود
و به حسین- و پیش از او حسن- همین را سفارش کرد.
بسا از گوهرهاى دانش را اگر آشکار سازم
به من می گویند تو از بتپرستانى.
و- مردانى مسلمان- ریختن خون مرا روا می شمارند
و- بدین سان- زشتترین کارى را که انجام می دهند زیبا می انگارند.» «4»
سرور ما امین در «اعیان الشیعة ارجمندان شیعه ج 31 ص 193 تا 205» در زندگى نامه این مرد- برسى- سخنانى دارد که از مرز آنچه گفتیم فراتر نمی رود و از انگیزه هائى که وى را براى آن نکوهیده «پشتگرمى او است به حروف و شماره ها که با دستیارى آن نه می توان کار روشنگرى را به انجام رساند و نه راهنمائى می شود خواست» و ما هر چند در این باره با امین همداستانیم ولى این هم هست که برسى- و کسانى از دانشمندان همچون ابن شهر آشوب و پس از او را که به راه وى رفته اند- در گام نهادن در این زمینه ها نباید گناهکار شمرد چون کارشان براى پاسخ دادن به کسانى از حروفشناسان سنى بوده که از این شیوه در زمینه هاى همانند به زیان ما سود می جسته اند. و او با در آمدن از راه خودشان خواسته است راه را بر آنها ببندد چنانچه عبیدى مالکى در «عمدة التحقیق پشتوانه بررسی ها ص 155» می نویسد: «برخى از حروفشناسان گفته اند: آئین خاندان بوبکر تا پایان گیتى با ارجمندى پایدار خواهد ماند و این را از راز گفتار خداى برتر از هر پندار باید دریافت که (فى ذریتى «1» در میان فرزندان من) چرا که شماره آن بر بنیاد جمل کبیر «2» می شود (1410) که گمان می رود پس از آن گیتى نابود گردد- چنانکه برخى گفته اند- پس پیوسته و تا جهان بر پا است- آنان با ارجمندى و سرورى خواهند زیست، مصطفى لطف اله که در دفتر دیوان مصر سمت روزنامه چى داشت- و پیشرو کاوشگران می بود- از گفتار خداوندى: «لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلَّا قَلِیلًا»پس از تو، به جز اندکى درنگ نمی کنند»«3» این مدت را بیرون کشیده و می گوید: اگر- از حروف این فراز- مکررات را ندیده بگیریم می ماند (ل ا ى ب ث و ن خ ف ک ق) و اینها یازده حرف است که شماره ى آنها- بر بنیاد جمل بزرگ- می شود: 1399- پس شماره خود حروف را- که 11 بود، به آن می افزائیم، آنچه به دست می آید 1410 است- و برابر با شماره این فراز از گفتار خداوندى: «ذریتى زادگان من»- از بازپسین جاى مانده ى برجستگان؛ استاد ما استاد یوسف فیشى- خداش بیامرزد- شنیدم می گفت:
محمد بکرى بزرگ گفت: کسى از پشت ما به در می آید که با عیسى پسر مریم بر یک جا نماز می نشیند «1» و این نیز ما را یارى می دهد تا درستى آن برداشت را بهتر دریابیم.» پایان
نمی دانم سرور ما امین چه می خواسته بگوید که نوشته: «در سرشت او- برسى- چیزهائى ناسنجیده هست و در نگارشهاى وى آشفتگی ها و پاشیدگی ها و رنگى از تندروى می یابیم که هیچ انگیزه و شالوده درستى ندارد و هر چند می توان سخنانش را به گونه اى نیکو وانمود و بازگو کرد بازهم تهى از زیان نیست.» اى کاش سید، چیزکى از آن نمودارهاى ناسنجیده را که در سرشت سراینده برجسته ما یافته سربسته باز می نمود تا سخن وى بی دلیل نماند، و پس از این که با زبان خود می گوید: «می توان سخنان وى را به گونه اى درست، بازگو و وانمود کرد» چه انگیزه اى بوده که آن را از آشفته و پریشان گوئى وى شمرده؟ و این حدیث را فراموش کرده که «کار برادرت را بر بهترین گونه آن پندار.» چه زیانى داشت که آن را به همان سان بازگو می کرد؟ با این که ما چندى از نگاشته هاى برسى را زیر و رو کردیم و گواهى بر گفته امین نیافتیم و بخشى سودمند از سروده هاى پاکیزه او در ستایش و سوک خاندان پیامبر- درود بر ایشان- را نیز که پس از این خواهى دید چیزى ندارد جز یا باز نمائى برتری هایشان که میان هر دو گروه- شیعه و سنى- جاى چون و چرا نیست و یا ستایشهاى نیکوئى از آنان که از پایگاه برترشان فروتر است، پس تندروی هائى که برخى می گویند داشته چگونه توان یافت؟ و آن گزاف گوئی هائى که سید در وى سراغ کرده کجا بوده؟ برسى در نوشته هایش نیز به همان راهى می رود که در سروده هاى پذیرفتنی اش. پس پریشان گوئى و تند روى و گفتار زیان بارى که سرور ارجمندان (سید الاعیان) پنداشته چه کسى بر وى بسته است؟
ولى این که او را براى درست کردن درودنامه ها و دیدارنامه ها نکوهیده و گفته: «از دیگر کارهاى ناپسندش درست کردن درودنامه ها و دیدارنامه ها است براى آنان، که اگر هم گیریم- به گونه اى که نگارنده ریاض (گلزارها) گوید- در شیوائى دست بالا ندارد باز هم نیازى به آن نبود زیرا آنچه از خودشان رسیده ما را از ساخته هاى دیگران بی نیاز می دارد.» این خرده گیری ها هنگامى پذیرفتنى است که سازنده درودنامه ها و دیدارنامه ها (زیارات و صلوات) مردم را به گمان بیافکند که آنها از خود امامان رسیده و دستور ویژه اى درباره آنها آمده و گرنه چه ما را باز می دارد که بگوئیم هر کس درودهائى را که خداى برتر از هر پندار بر زبان او روان گردانیده آشکار سازد؟ بی اینکه آن را به امامان ببندد یا خواندن آن را همچون کارهائى بشمارد که در خود آئین بوده است؟ که بسیارى از مهین دانشوران از هر دو گروه- پیش از برسى و پس از وى- همین شیوه را داشته اند و گوش جهان نشنید که هیچ کس- از برجستگان توده- آنان را در خور سرزنش شمارد.
ولى این که سرور ما می گوید: «به راستى در نوشته هاى او سود فراوان نیست و پاره اى از آنها نیز زیانمند است، خداوند را در میان آفریدگانش کارها است و خداى از ما و او بگذرد.» این نیز سخنى است که نه به دلخواه وى از خامه اش تراویده «1»- خدا از ما و او بگذرد!
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج7، ص: 49