دوره شاعر ما کشاجم، دورهای است که آراء و مذاهب و دستهبندیهای دینی پدید آمده، در این عصر، کمتر کسی است که برای خودش مسلک خاصی اختیار نکرده باشد، و اسلام را با معنی خاصی تفسیر نکند، منتها برخی افکار و عقائد قلبی خود را صریحا اظهار کردهاند، و جمعی شرط احتیاط را از کف ننهاده، افکار عمومی را در نظر گرفتهاند.
ولی کشاجم از این راه و روشها بر کنار بود؛ او یک شیعه امامی است که در تشیع و موالات اهل بیت صادقانه قدم برداشته و فداکاری نموده است، چنانکه در خلال اشعارش، دلائل و شواهد این معنی آشکار است:
او به تشیع خود تظاهر بلکه افتخار میکرده و با براهین استوار مردم را بمذهب خود فرا میخوانده است، از حقوق اهل بیت جانبداری و در سوگ و ماتمشان ناله و زاری دارد و از دشمنانشان نکوهش کرده بیزاری میجوید.
اعتقادش این است که خاندان نبوت، در این دنیا، وسیله تقرب در بارگاه الهیاند و در آخرت واسطه رستگاری و نجات.
در واقع شخصیت کشاجم، نمودار این آیه کریمه است «یخرج الحی من المیت» (خداوند است که زنده از مرده برآورد) چرا که جد شاعر، سندی بن شاهک است، همانکه دشمنی او با خاندان طهارت، و فشار و سختگیری او نسبت به امام موسی بن جعفر (ع) در زندان هارون الرشید بر کسی پوشیده نیست، همگان صفحات سیاه زندگی او را در تاریخ خوانده و شنیدهاند.
اما فرزند زادهاش کشاجم، در این جبهه بندی شیطانی، کاملا از جدش کناره گرفته، نه تنها از خاندانش حمایت نمیکند، بلکه آشکارا به صف شعرا و قصیده سرایان اهل بیت پیوسته، بحمایت از آن بزرگواران برخاسته است.
البته شگفتی نیست. خداست که دانه در را در ریگزار میپروراند، و گل را در میان خار.
از نمونه اشعار مذهبی او این شعر است:
– میگریم ولی گریه بر خاندان انبیاء چه دردی دوا خواهد کرد.
– اگر در این ماتم اشکهای نازنین و عزیزم بخاک میریزد، در عوض صبر و شکیبائیم سر بآسمان میساید.
– ای دوست نکوهش مکن! این جامه تقوی که به تن دارم، از برکت همان محبتی است که به خاندان نبوت دارم.
– همانها که چون کشتی نوح، هر کس به دوستی و ولایتشان چنگ زند اهل نجات است.
– بجان خودم سوگند که هوی و هوس به گمراهی کشید دلهائی را که از محبت آنان خالی است.
– پیامبر خدا سفارشی فرمود که امروز سفارش او را به بیابان افکندهاند.
– این رسم تازهای نیست، پیش از آن هم دیگران که دار فانی را وداع میگفتهاند، تمشیتکارهای خود را به وصی خود محول کردهاند.
– قریش کینههای دل را آشکار نکردند مگر بعد از آنکه با خواری و پستی، آن کینهها را در جامه پنهان کردند.
– اگر در برابر پیشوای حق تسلیم میشدند، افکار کج آنان براستی میگرائید.
– ماه نوی که با پرتو کامل، به سوی صلاح رهبری میکند، و شمشیری که به سهولت فرق کفر را میشکافد.
– دریای دانشی که موج معجزاتش بآسمان سر میکشد، چنانکه آب از چشمه فوران کند.
– آنهم دانش آسمانی که در دسترس دیگران نیست، آخر چه کسی به اختران آسمان دسترسی دارد.
– بجان خودم سوگند که پیشینیان، حق او را انکار کردند و چقدر شایسته بود که متابعت و پیروی میکردند.
– در معرکه نبرد بسیار اتفاق افتاد که مرگ بر سر همگان سایه گستر بود.
– و او با شجاعت و دلاوری غمها را به سرور مبدل ساخت. پس اگر فضل او را انکار کنند، خورشید آسمان گواه و معترف است.
– او بود که در نبرد «ذات السلاسل» قبل از طلوع فجر، غبار میدان را بچهره خورشید کشید، و همو بود که خورشید هنگام عصر برای او بازگشت.
– اگر او در جنگ بدر، قریش را داغدار ساخت، بخدا سوگند که آنان در کربلا، داغ دل را گرفتند.
– ای مرکب خطا، در تاریکی شب بتاز که شیطان ترانه سرائی آغاز کرد.
– بخدا سوگند که حرمت مصطفی هتک شد و بالاترین مصیبتها به آنان وارد آمد.
– مردانشان را چون بردگان راندند، و زنانشان را چون کنیزان به بند کشیدند.
– کاش جدشان حاضر و ناظر بود تا به دنبال کاروان غم، ناله و زاری سر میکرد.
– کینههای بدر بود که شعلهور گشته بود، البته کینه دل، درد بیدرمانی است.
– او با داس مرگ، زیر پرچم قرار گرفته بود و خدا و نصرت بر فراز پرچم.
– در میان لشکر، رهبر هدایت بود، در حالی که چون شیر جولان میکرد.
– و چه بسیار جانها که به آتش دوزخ شتافت و سرها که بر هوا پران شد.
– با ضرب دستش، گویا گریبان است که پاره میشود، و با طعن نیزه گویا مشکی است که سوراخ میگردد.
– برگزیده خداست از میان برگزیدگان، و نخبه الهی است از میان نخبگان.
– جانم فدایتان باد! پاک شدید، و خود مایه ستایش و ثنائید، و دیگران مایه نکوهش و هجا.
– روزی که برای محاکمه بدرگاه حق بخوانندم خواهم گفت: آنچه بر عهده داشتم با برکت دوستی شما ادا کردهام.
– من یقین دارم که گناهان من با دوستی و محبت شما، ریخته خواهد شد مانند برگ درختان.
– خدای عالمیان بر شما درود فرستد، درودی که با ستارگان همطراز آید.
و در شعر دیگرش خاندان طهارت را چنین میستاید:
– ای خاندان رسول! مقام شما، چون اختران رخشان بلند است.
– شما با افتخارات عالمگیر، بر دشمنان خود فائق آمدهاید.
– برای شما علاوه بر شرف خاندان، بلاغت زبان و عقل و دانش بیکران است.
– اگر در مجد و بزرگواری پای مفاخرت بمیان آید. بالاترین درجه بزرگواری از آن شماست.
– اینها بجای خود، شما با فداکاری و شهامت، چه آتشها که از جان احمد خاموش نکردهاید.
– با نیزههای باریک که با خون رنگین شد و با شمشیرهای بران.
– شفا میبخشید جگرهای سوزان خود را از دست هر شخص کافر.
– شما از لذات دنیا چشم پوشیدید، بهمین خاطر به نعیم آخرت فائز شدید.
و یا باین چکامهاش درباره دوستی و ولاء امیر المؤمنین- با توجه بآنچه در ج 3 ص 26 در این زمینه روایت کردیم- توجه بفرمائید:
– دوستی وصی پیامبر، خود نیکی و صله است، و از طهارت جان خبر میدهد.
– اما مردم، دانشمندانشان بدوستی او متدیناند و جهال حق او را نمیشناسند.
– همیشه تشیع در نجبا و بزرگان مشهود بوده و دشمنی اهل بیت در مردم پست و هرزه.
و باز در همین زمینه:
– دوستی علی با همت عالی توأم است، چه او خود سرور پیشوایان است.
– دوستان او را بررسی کن! ببین: جز این است که همگان صاحب دولت و نعمتاند.
– آن یک رئیس، و آن دیگر ادیب که بهره بکمال و نصیبی وافر برده است.
– و نیز پاک نژاد که موقع آزمایش و تفحص، کمترین تهمتی در نژادش نیست.
– درست که بآنان وارسی، آنان پرتو رخشاناند، و دشمنان سیه کارشان سیاهی و ظلمت.
این اشعار را، ثعالبی در کتاب «ثمار القلوب» ص 136 آورده و استشهاد کرده است که، نسبت سیاهی به صورت مردمان «ناصبی» نزد ادبا مشهور و معروف است. و مانند این سخن در ضمن بیوگرافی ناشی صغیر بزودی خواهد آمد.
کشاجم قصیده دیگری دارد که خاندان عترت را مرثیه گفته سوگواری میکند، توجه کنید:
– آری مصیبت سنگین همین است: صبح آن دردناک است و عصر آن هم.
– هیچ خانه خراب ودیوار شکستهای غمناکتر از آن نیست که مردان خود را هم از دست بدهد.
– مصیبتهای ناگوار که اگر طفل در شکم مادر از آن باخبر شود، مو بر اندامش راست خواهد شد.
– وای بر روزگار، که خاندان رسول را با داس مرگ درو کرد.
– اگر در مصیبت آنان بیندیشی. شرار غم و اندوه بجانت خواهد افتاد.
– برخی در همین دیار بخون غلطیدند و جمعی دورتر بخاک افتادند.
– در کربلا روزگار بر آنان سیاه شد، و چون سیاهی و ظلمت فرو نشست،قربانیان معرکه همانها بودند.
– هر روز، باران رحمت، چون سیل ریزان باد چه صبحگاهان و چه عصرگاه.
– بر مزاریکه غریب خاندان رسول در آن آرمیده و اعضایش چاک چاک است.
– حامیانش خوار ماندند و یاورانش کم شمار، و دشمن کینه ورش به منتهای آرزو رسید.
– پردگیانش را در پس محمل چنان دواندند که حتی شتران خسته و وامانده شدند.
– با تهدید آنانرا از نوحه و زاری بر قربانیان خود منع میکردند، ولی فرشتگان عالم بالا نوحهگر بودند.
– مصیبت بر جدش و پدرش تازه شد، موقعیکه با فریاد و صیحه استغاثه میکردند.
– اگر خدا نمیخواست که آنان قربانی و شهید شوند، عرصه را بر دشمنانشان تنگ میساخت.
– او همان خدائی است که قوم ثمود را ریشه کن ساخت، هنگامیکه ناقه او را پی کردند و صالح بدو شکایت برد.
– ای گروه سرگشته و گمراه که در رسوائی غوطهورید.
– به خدای خود خیانت کردید که رسول ناصح او را آزار کردید.
– چهره کسی را بخاک کشیدید که قبل از پیامبر جبریل بر آن بوسه نهاد.
– در مسئولیت به پیشگاه عدالت حق، همهتان یکسانید:
– آنکس که او را خوار گذاشته یاری نکرد، یا کسیکه بدست خود او را قربان کرد.
– بر آنکسی که حق آنانرا پایمال نمود، لعنت خدا باد در صبحگاه و شبانگاه.
– حق او را نشناختید با اینکه کعبه و ریگزار مکه حق او را میشناسند.
– اگر در ندای غربت و استغاثه آنان گوشها را به کری زدید، به کیفر این عمل روزی گرفتار شوید که هیچ کس، به فریاد شما نخواهد رسید.
– اینک قوچ وحشی هر که را ببیند، نامردانه بخون کشد، فرداست که جهان پهلوانش بخاک و خون خواهد کشید.
– فردای قیامت، مخالفین خواهند دانست چه کسی در دین خود زیان برده و چه کس سود.
– روزی که پیش رویتان شعلههای آتش به آسمان سرکشد، و زبانه آن چهرهها را بسوزاند.
– اگر در اثر سفاهت و نادانی بر آنان خرده بگیرید، ماه تابانرا از بانگ سگ چه باک است.
– اگر حق آنانرا کتمان کنید، محکمات و متشابهات قرآن یکسر به فضل و بزرگواری آنان گواهی میدهد.
– این مجد و عظمت که در مزار آنان سر بفلک میساید از مشعل وجود آنان پرتو گرفته است.
– خاندانی که شمشیر پدرشان بخاطر دین در نیام قرار نگرفت، جز اینکه هوا پرستان را بجای خود نشاند.
– اوست که چرخ سرکش زمانه بدست او رام شد، بعد از آنکه کشتزار دین بایر و ویران بود.
– قریش با او بجنگ برخاستند، در حالیکه او یاورشان بود، بدو خیانت کردند با اینکه خیر خواهشان بود.
– روز نبرد که دست و سرها پران میشد، شمشیرهای زیادی را بخونشان رنگین کرد.
هنگامی که آنان به قدرت رسیدند، از هیچ جنایتی فروگذار نکردند و همه بخاطر این بود که شمشیر آبدارش، دمار از روزگارشان برآورده بود.
– بلکه جز عناد و کینه با او روا نداشتند، کوشیدند که او را از رسیدن به قدرت مانع گردند، و خداوند یاور او بود.
– چابک و بیدرنگ، به آزار او برخاستند، در حالی که او از وقار و ثبات چون کوه بر جا بود.
و از چکامهاش:
– تصور کردهاند هر که علی را دوست بدارد، باید جامه فقر درپوشد.
– دروغ بستهاند، هر فقیری که او را دوست بدارد، جامههای عزت و دولت خواهد پوشید.
– منطق وصی پیامبر را تحریف کردند و این خود جنایت دیگری بود که سخن ناحق را صواب شمردند.
– سخن آن سرور این بود: اگر دوست ما هستید، از دنیای پست چشم بپوشید و دوستی دنیا را از دل دور کنید.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 27