اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۷ مهر ۱۴۰۳

افرادی که خطبه شقشقیه را در کتب خود ذکر کرده‌اند

متن فارسی

این سخنرانی را شقشقیه «3» نامیده و درباره آن سخن بسیار گفته‌اند و کسانی که در هنر گزارشگری استادند -از شیعه و سنی- آن را آورده و از سخنرانی‌های سرور ما امیرالمؤمنین(ع) شمرده‌اند که بودن آن از وی روشن است و هیچ چون و چرا برنمی‌دارد پس سخن آن نادان را نباید شنید که می‌گوید این‏ها را شریف رضی به هم بافته زیرا در همان سده‌های نخستین و پیش از آنکه نطفه رضی بسته شود بسیار کسان آن را گزارش کرده‌اند و کسانی هم که با وی در یک روزگار می‌زیسته یا پس از او آمده‌اند با زنجیره‌های دیگری که به راه او نمی‌انجامد
آن را آورده‌اند و اینک گروهی از آنان:

1- حافظ یحیی پسر عبد الحمید حمانی درگذشته به سال 228 چنانکه در زنجیره گزارشی جلودی در «العلل» و «المعانی» آمده است.

2- ابو جعفر دعبل خزاعی درگذشته در سال 246 که- به گفته پیشوای گروه ما: طوسی در «امالی دیکته‌ها» ص 237- آن را با زنجیره خود از پسر عباس گزارش کرده و برادرش ابو الحسن علی نیز آن را از زبان وی بازگو نموده است.

3- ابو جعفر احمد پسر محمد برقی در گذشته به سال 274 یا 280 که به گفته «علل الشرایع انگیزه‌های آئین‏ها» از بازگوگران این سخنرانی است.

4- ابو علی جبائی پیشوای معتزلیان- روشن اندیشان سنی- که در سال 303 در گذشته چنانچه در «الفرقة الناجیة» از استاد ابراهیم قطیفی و «بحار دریاها» از مجلسی- ج 8 ص 161- آمده از همین بازگوگران است.

5- ابن میثم در شرح خود می‌نویسد: این سخنرانی را در دست نوشته‌ای کهن یافتم که ابو الحسن علی بن فرات- دستور عباسیان و در گذشته به سال 312- چیزی بر آن نوشته بود.

6- ابوالقاسم بلخی یکی از استادان معتزلیان که در 317 در گذشته به گفته ابن ابی الحدید در شرح خود- ج 1 ص 69- از بازگوگران این سخنرانی است.

7- ابو احمد عبد العزیز جلودی بصری- در گذشته به سال 332- نیز چنانکه در «معانی الاخبار آنچه از گزارش‏ها در می‌یابیم» آمده از همین بازگوگران است.

8- ابو جعفر ابن قبه شاگرد ابو القاسم بلخی که نامش را بردیم در نگارش خود «الانصاف داددهی» این سخنرانی را آورده چنانکه ابن ابی الحدید در شرح خود- ج 1 ص 69- و نیز ابن میثم در شرح خود- او را از بازگوگران شمرده‌اند.

9- حافظ سلیمان پسر احمد طبرانی نیز که در سال 360 در گذشته- بر بنیاد آنچه در زنجیره قطب راوندی در گزارش او بر «نهج البلاغه شیوه‌ی شیواگوئی» آمده- از همین بازگو گران است

10- ابو جعفر ابن بابویه قمی در گذشته در سال 381 در دو نگارش خود «علل الشرایع» و «معانی الاخبار» این سخنرانی را آورده است.

11- ابو احمد حسن پسر عبد اللّه عسکری در گذشته در سال 382؛ که پیشوای ما صدوق در دو نگارش بالا این سخنرانی را به یاری گفته‌های وی گزارش کرده است.
«نگاهی به دیگر سوی»
سرور دانشور، شهرستانی در «ما هو نهج البلاغه نهج البلاغه چیست؟
ص 22» این مرد را از بازگوگران شقشقیه شمرده و درگذشت او را در سال 395 دانسته و در ص 23 که او را یاد کرده وی را از مردم سده سوم شناخته که نه سخن نخستینش رسا و نه این یکی درست است زیرا از دیده‌ی وی پوشیده مانده که حسن پسر عبد اللّه عسکری- بازگوگر شقشقیه- همان ابو احمد نگارنده «الزواجر بازدارنده‌ها» است که در سال 382 در گذشته و در 293 زاده شده، ولی شهرستانی پنداشته که وی ابو هلال حسن پسر عبد اللّه عسکری- نگارنده «الاوائل آغازها» و شاگرد ابو احمد عسکری- است و سالی هم که یاد کرده- نه سال مرگ او- بلکه سالی است که نگارش «الاوائل» را به پایان برده است و زندگی‌نامه هر دو حسن عسکری را در «معجم الادباء فرهنگ نامه‌ی سخنوران» می‌توان یافت- ج 8 ص 233 تا 268- و نیز در «بغیة الوعاة» ص 221.

12- ابو عبد اللّه مفید در گذشته در سال 412 استاد شریف رضی در نگارش خود «الارشاد راهنمائی» ص 135 آن را آورده است.

13- قاضی عبد الجبار معتزلی در گذشته در 415 در نگارش خود «المغنی» به گونه‌ای دلخواه خویش به روشنگری پاره‌ای از فرازهای این سخنرانی برخاسته و رنگ بیرونی آن را ندیده گرفته و نمی‌پذیرد که در لابلای آن نکوهش کسانی باشد که پیش از امیرالمؤمنین(ع) بر جای پیامبر نشستند و با این همه پای هیچگونه چون و چرائی را در اینکه سخنرانی از علی است به میان نمی‌کشد.

14- حافظ ابو بکر ابن مردویه در گذشته در سال 416 بر بنیاد آنچه در زنجیره راوندی در «شرح النهج» آمده از همین بازگوگران است.

15- وزیر، ابو سعید آبی در گذشته در سال 422 در نگارش خود «نثر الدرر و نزهة الادب گوهرهای پراکنده و گردشگاه فرهنگ و سخنوری» آن را آورده است.

16- شریف مرتضی برادر بزرگتر شریف رضی که در سال 436 در گذشته پاره‌ای از آن را در «الشافی» – ص 203- آورده گوید: آوازه‌ای بلند دارد و در ص 204 نیز آغاز آن را یاد کرده می‌نویسد: گفتاری بنام است.

17- پیشوای گروه ما- طوسی که در سال 460 درگذشته- آن را در «تلخیص الشافی» آورده است.- نیز در ص 327 «امالی» خود از راه خزاعی‌ها و از زبان سید ابو الفتح هلال پسر محمد پسر جعفر حفار که زندگی- نامه‌اش در ج 3 ص 509 از «مستدرک» به خامه دانشور نوری یاد شده است.

18- ابو الفضل میدانی در گذشته به سال 518 در «مجمع الامثال گرد آمده‌ای از گفته‌هائی که زبانزد مردم است» ص 383 می‌نویسد: و امیرالمؤمنین علی- خدا از وی خشنود باد- سخنرانی ای دارد که شقشقیه نامیده شده زیرا پسر عباس- که خدا از هر دو خشنود باد- چون علی سخنش را برید به وی گفت: ای امیرالمؤمنین! چه شود دنباله سخن را از همان جا که رساندی بگیری گفت: پسر عباس! چنین کاری دور است، شقشقه‌ای بود که بانگی چند کرد و به جای خویش برگشته آرام گرفت. «1»

19- ابو محمد عبد اللّه پسر احمد بغدادی- نامبردار به ابن خشاب- که به سال 567 در گذشته و ابو الخیر مصدق واسطی نحوی این سخنرانی را بر وی خوانده و پس از این، گفتار او را در این باره می‌آوریم.

20- ابو الحسن قطب الدین راوندی که به سال 573 در گذشته در «شرح نهج البلاغه» این سخنرانی را از راه دو حافظ دیگر- ابن مردویه و طبرانی- آورده و می‌نویسد: می‌گویم: این سخنرانی را در دو جا نوشته یافتم که روزگاری چند پیش از زاده شدن رضی نگارش داده بودند یکی در پیوست‏های کتاب «الانصاف» از ابو جعفر ابن قبه شاگرد ابو القاسم کعبی- از استادان معتزلیان که پیش از زاده شدن رضی در گذشته- و دیگری در دست نوشته‌ای که ابو الحسن علی پسر محمد پسر فرات دستور المقتدر باللّه عباسی، شصت و اند سال پیش از زاده شدن رضی، چیزی بر آن نگاشته بود و گمانی نیرومند دارم که آن دست نوشته، روزگاری چند پیش از آنکه ابن فرات پای به جهان نهد نگارش یافته بود.

21- ابو منصور طبرسی (یکی از استادان ابن شهر آشوب که در سال 588 درگذشته) در نگارش خود «الاحتجاج گفتاگوها- ص 95» آن را آورده و می‌نویسد: گروهی از بازگو گران از راه‌های گوناگون از پسر عباس آورده‌اند که …

22- ابو الخیر مصدق پسر شبیب صلحی نحوی درگذشته در سال 605 این سخنرانی را بر ابو محمد ابن خشاب خوانده و گوید: چون آن را بر استادم ابو محمد ابن خشاب خواندم و رسیدم به آنجا که پسر عباس گفته: هرگز بر هیچ چیز چنان افسوس نخوردم که بر بریدن و دنبال نکردن علی سخن خود را، ابن خشاب گفت اگر من آنجا بودم به پسر عباس می‌گفتم: مگر چیزی هم ماند که عموزاده‌ات در دل نگاهداشته و در این سخنرانی نیاورده باشد؟! او که به راستی نه برای پسینیان و نه برای پیشینیان چیزی به جا نگذارد! مصدق گفت: وی شوخ بود و من به او گفتم سرور من! شاید که این سخنرانی ساختگی بوده و آن را به دروغ بر علی بسته باشند! گفت: نه به خدا سوگند، من می‌دانم این گفتار از اوست چنانکه می‌دانم تو مصدقی گفت گفتم: مردم آن را به شریف رضی چسبانده‌اند گفت نه به خدا، رضی کجا و این شیوه و این گفتار؟! ما سروده‌ها و نوشته‌های او را دیده‌ایم و به این سخنرانی نزدیک نیست و در رشته آن، سازمان نیافته سپس گفت به خدا من این سخنرانی را در نگاشته‌هائی دیدم که دویست سال پیش از پدید آمدن رضی نگارش یافته بود و هم آن را در دست‏نویس‏هائی دیدم که همه آنها را می‌شناسم و می‌دانم به خامه کدام یک از دانشمندان و سخن پردازانی است که پیش از زاده شدن ابو احمد نقیب- پدر رضی- می‌زیسته‌اند بنگرید به «شرح ابن میثم» و «شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 69»

23- مجد الدین ابو السعادات ابن اثیر جزری در گذشته به سال 606 در «النهایه- ج 2 ص 294» در واژه شقشق با سخنی کوتاه از آن یاد کرده و می- نویسد: از همین ریشه است گفتار علی در آن سخنرانی وی: آن شقشقه‌ای بود که بانگی چند کرد سپس به جای خویش برگشت و آرام گرفت.

24- ابو المظفر دخترزاده ابن جوزی در گذشته به سال 654 در ص 73 از «تذکره یادآور» خویش این سخنرانی را از راه استادش ابو القاسم نفیس انباری با زنجیره وی از پسر عباس بازگو کرده و می‌نویسد: آن را به نام شقشقیه می‌شناسند و پاره‌ای از آن را گرد آرنده «نهج البلاغه» آورده و پاره‌ای دیگر را انداخته و من همه آن را می‌آورم، سپس با جدائی‌هائی در واژه‌ها به یادآوری آن می‌پردازد.

25- عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی در گذشته به سال 655 در «شرح النهج ج 1 ص 69» گوید بسیاری از فرازهای این سخنرانی را در نگاشته‌های پیشوایمان ابو القاسم بلخی دیدم که راهبر آموزشگاه بغدادیان- یکی از دو شاخه معتزله- بود و به روزگاری دراز پیش از آن که رضی جامه هستی بپوشد در فرمانروائی المقتدر می‌زیست و هم بسیاری از آن را در نگارش ابو جعفر ابن قبه دیدم که خود یکی از عقیدت‏شناسان امامی بود و نگاشته وی کتاب «الانصاف» نام دارد، این ابو جعفر بر استاد ابو القاسم بلخی- خدای برتر از پندار بیامرزدش- شاگردی کرد و در همان روزگار و پیش از آن که رضی- خدای برتر از پندار او را بیامرزد- پای به جهان هستی نهد در گذشت.

26- کمال الدین ابن میثم بحرانی در گذشته به سال 679 این سخنرانی را از روی نبشته‌ای کهن آورده است که علی بن فرات دستور عباسیان و در گذشته به سال 312 چیزی بر آن نگاشته بوده، نیز ابن میثم آن را از نامه «الانصاف» به خامه ابن قبه آورده و سخن ابن خشاب را درباره آن، که ما هم نوشتیم- و هم این را که ابو الخیر آن را بر وی خوانده- یاد کرده است

27- ابو الفضل جمال الدین ابن منظور افریقائی مصری که در سال 711 در- گذشته در نگارش خود «لسان العرب زبان تازیان»- ج 12 ص 53 زیر واژه شقشق می‌نویسد: در گفتار علی- خدا از وی خشنود باد- در لابلای یک سخنرانی از او آمده است: «آن شقشقه‌ای بود که بانگی چند کرد سپس به جای خویش برگشت و آرام گرفت»

28- مجد الدین فیروز آبادی در گذشته به سال 816 یا 817 در کوتاه سخنی از آن یاد کرده و در ج 3 ص 251 از «القاموس دریا» می‌نویسد: آن سخنرانی علی را از این روی شقشقیه خوانده‌اند که چون پسر عباس به وی گفت: چه شود اگر دنباله سخن را از همان جا که رساندی بگیری پاسخ داد: پسر عباس! چنین کاری دور است، شقشقه‌ای بود که بانگی چند کرد سپس به جای خویش برگشت و آرام گرفت. «1»

و از همه این‏ها نیز که چشم بپوشیم باز چه توانم گفت؟ آن هم پس از آن که سراینده امروز نیل «1» با عربده‌های خود، آتش‏های رو به خاموشی را دامن می‌زند و آن تبهکاری‌های فراموش شده را (نه خدا را- هرگز از یاد نمی‌رود) تازه در برابر دیدگان می‌آرد و آن را ستایشی برای پیشینیان پنداشته و پس از گذشتن سده‌هائی دراز بر آن بزهکاری‌ها بانگ خود را بلند ساخته با سرافرازی و شادمانی در چکامه‌ای که درباره‌ی عمر سروده، زیر نشانی «عمر و علی» گوید:
«و سخنی هست که عمر به علی گفته
– چه ارجمند شنونده‌ای و چه بزرگ گوینده‌ای!-
که اگر دست فرمانبری ندهی، خانه‌ات را می‌سوزانم
و نمی‌گذارم در آن زنده بمانی، هر چند دختر پیامبر برگزیده در آن باشد
هیچ کس جز عمر چنین سخنی را بر زبان نمی‌آورد
– آن هم در برابر شهسوار دودمان عدنان «1» و پشتیبانان او-»

و چه بگویم پس از آن که مردم مصر در آغاز سال 1918 م بزمی بر پا ساختند تا در انجمنی که فراهم آمده‌اند این چکامه ستایش نامه عمر را که سروده‌های یاد شده در میان آن‏ها است برخوانند؟ و نامه‌های روزانه و ماهانه‌شان آن را در کرانه‌های جهان بپراکنند و مردان بزرگ مصر- همچون احمد امین و احمد زین و ابراهیم ابیاری «2» و علی جارم و علی امین «3» و خلیل مطران «4» و مصطفی دمیاطی بک «1» و جز آنان «2» می‌آیند و می‌پردازند به پراکندن دیوانی که سروده‌اش این است و به آفرین گفتن به سخنسرائی که خرد وی در این پایه است، و به این گونه در تنگنای گرفتاری‌ها و در روزگار سختی که به آن دچاریم نمک بر زخم دل‏ها می‌پاشند و با این هیا بانگ‏هائی که جز دسته‌بندی‌های ناپسند انگیزه‌ای ندارد سرچشمه پاک آشتی و سازش را در جهان اسلام گل آلود می‌سازند، سنگر یکپارچه مسلمانان را دستخوش پراکندگی می‌نمایند و می‌پندارند کار نیکوئی انجام می‌دهند «3».

و می‌بینیم دیوان این سخنسرا- بویژه چکامه‌اش درباره عمر- را پی در پی از نو چاپ می‌کنند و روشنگر آن دمیاطی نیز زیرنویسی برای دومین بیتش به این گونه نگاشته:
«می‌خواهد بگوید: این که دختر پیامبر برگزیده در این خانه جای دارد، علی را از گزند عمر بر کنار نمی‌دارد.»

و در ص 39 از روشنگری خود گوید: در سخنی که پسر جریر طبری نوشته گوید: «جریر از مغیره از زیاد پسر کلیب آورده که عمر پسر خطاب به خانه علی آمد، طلحه و زبیر و نیز مردانی از آن کسان که همراه با پیامبر به مدینه کوچیدند در آنجا بودند. پس گفت: به خدا سوگند خانه را بر شما می‌سوزانم مگر اینکه به درآئید و دست فرمانبری بدهید، زبیر با شمشیر کشیده به سوی او بیرون شد، ولی تیغ از دست وی بیفتاد و به سویش جسته وی را دستگیر کردند» که اگر این زیاد همان ابو معشر کوفی حنظلی باشد باید سخن او را پشتوانه گرفت و چنانچه بر می‌آید، حافظ خدا بیامرز همین گزارش را در پیش چشم داشته که چنان گفته.

و می‌بینیم در ستایش این سراینده و چکامه وی چنان تند می‌روند که گویا برای توده، انبوهی از دانش یا برداشتی تازه و شایسته به ارمغان آورده یا چنان برتری چشم‏گیری در عمر سراغ کرده که توده و پیامبر پاکشان از آن شادمانه می‌گردند، پس مژده و بلکه هزاران مژده باد به بزرگترین پیامبران! که جگر- گوشه راست رو او در نزد کسی که آزمندانه آن سخن را بر زبان می‌راند کوچک‏ترین ارج و ارزشی نداشته و بودن او در خانه‌ای که خدا، خداوندان آن را از هر گونه لغزشی بر کنار شناخته نمی‌توانسته آنان را از گزند وی به دور نگهدارد که خانه را بر ایشان نسوزاند! پس آفرین و بازهم آفرین بر گزینشی که این سان باشد و به به از فرمانروائی‌ای که با این بیم و هراس‏ها گردن به آن نهند و سرانجامش دهند و به این بی‌پایگی‌ها پایان پذیرد!

که به همه‌ی این‏ها نمی‌خواهیم بپردازیم زیرا با بررسی در زندگی نخستین خلیفه دیده‌ایم که او -پیش از اسلام آوردن و پس از آن- سرمایه‌ی روانی‌اش با دیگر مردم عادی یکسان بوده و تنها برگزیده شدنش به جانشینی پیامبر او را بزرگ کرده و بس و اکنون تنها می‌خواهیم در دو زمینه به پژوهش پردازیم.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 109

متن عربی

کلمتنا حول هذه الخطبة:

هذه الخطبة تسمّى بالشقشقیّة، و قد کثر الکلام حولها فأثبتها مَهرَة الفنِّ من الفریقین و رأوها من خطب مولانا أمیر المؤمنین الثابتة التی لا مغمز فیها، فلا یُسمع إذن قول الجاهل بأنَّها من کلام الشریف الرضی، و قد رواها غیر واحد فی القرون الأولى قبل أن تنعقد للرضی نطفته، کما جاءت بإسناد معاصریه و المتأخِّرین عنه من غیر طریقه، و إلیک أمّة من أولئک:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 110

1- الحافظ یحیى بن عبد الحمید الحِمّانی: المتوفّى (228)، کما فی طریق الجلودی فی العلل «1» و المعانی «2».

2- أبو جعفر دعبل الخزاعی: المتوفّى (246)، رواها بإسناده عن ابن عبّاس کما فی أمالی شیخ الطائفة «3» (ص 237)، و رواها عنه أخوه أبو الحسن علیّ.

3- أبو جعفر أحمد بن محمد البرقی: المتوفّى (274، 280)، کما فی علل الشرائع «4».

4- أبو علی الجبّائی شیخ المعتزلة: المتوفّى (303)، کما فی الفرقة الناجیة للشیخ إبراهیم القطیفی، و البحار للعلّامة المجلسی «5» (8/161).

5- وجدت بخطّ قدیم علیه کتابة الوزیر أبی الحسن علیّ بن الفرات: المتوفّى (312)، کما فی شرح ابن میثم «6».

6- أبو القاسم البلخی أحد مشایخ المعتزلة: المتوفّى (317)، کما فی شرح ابن أبی الحدید «7» (1/69).

7- أبو أحمد عبد العزیز الجلودی البصری: المتوفّى (332)، کما فی معانی الأخبار «8».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 111

8- أبو جعفر بن قبة تلمیذ أبی القاسم البلخی المذکور، رواها فی کتابه الإنصاف کما فی شرح ابن أبی الحدید «1» (1/69)، و شرح ابن میثم «2».

9- الحافظ سلیمان بن أحمد الطبرانی: المتوفّى (360)، کما فی طریق القطب الراوندی فی شرح النهج «3».

10- أبو جعفر بن بابویه القمی: المتوفّى (381)، فی کتابیه: علل الشرائع «4» و معانی الأخبار «5».

11- أبو أحمد الحسن بن عبد اللَّه العسکری: المتوفّى (382)، حکى عنه شیخنا الصدوق شرح الخطبة فی معانی الأخبار «6» و العلل «7».

لفت نظر:

عدّه السیّد العلّامة الشهرستانی فی ما هو نهج البلاغة (ص 22) ممّن روى الشقشقیّة فأرّخ وفاته بسنة (395)، و ذکره فی (ص 23) فقال: من أبناء القرن الثالث. لا یتمُّ هذا و لا یصحّ ذاک، و قد خفی علیه أنَّ الحسن بن عبد اللَّه العسکری راوی الشقشقیة هو أبو أحمد صاحب کتاب الزواجر و قد توفّی سنة (382) و ولد (293)، و حسبه أبا هلال الحسن بن عبد اللَّه العسکری صاحب کتاب الأوائل تلمیذ أبی أحمد العسکری، و التاریخ الذی ذکره تاریخ فراغه من کتابه الأوائل لا تاریخ وفاته. توجد

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 112

ترجمة کلا الحسنین العسکریین فی معجم الأدباء (8/233- 268)، و بغیة الوعاة «1»: (ص 221).

12- أبو عبد اللَّه المفید: المتوفّى (412)، أستاذ الشریف الرضی رواها فی کتابه الإرشاد «2» (ص 135).

13- القاضی عبد الجبّار المعتزلی: المتوفّى (415)، ذکر فی کتابه المغنی «3»

 تأویل بعض جمل الخطبة و منع دلالتها على الطعن فی خلافة من تقدّم على أمیر المؤمنین من دون أیّ إیعاز إلى الغمز فی إسنادها.

14- الحافظ أبو بکر بن مردویه: المتوفّى (416)، کما فی طریق الراوندی فی شرح النهج «4».

15- الوزیر أبو سعید الآبی: المتوفّى (422)، فی کتابه نثر الدرر و نزهة الأدب «5».

16- الشریف المرتضى أخو الشریف الرضی الأکبر: توفّی سنة (436)، ذکر جملة منها فی الشافی «6»

 (ص 203) فقال: مشهور. و ذکر صدرها فی (ص 204) فقال: معروف.

17- شیخ الطائفة الطوسی: المتوفّى (460)، رواها فی أمالیه «7» (ص 327) عن

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 113

السیّد أبی الفتح هلال بن محمد بن جعفر الحفّار المترجم فی مستدرک العلّامة النوری (3/509) من طریق الخزاعیّین، و فی تلخیص الشافی «1».

18- أبو الفضل المیدانی: المتوفّى (518)، فی مجمع الأمثال «2» (ص 383) قال: و

لأمیر المؤمنین علیّ رضى الله عنه خطبة تعرف بالشقشقیّة، لأنّ ابن عبّاس قال له حین قطع کلامه: یا أمیر المؤمنین لو اطّردت مقالتک من حیث أفضیت. فقال: هیهات یا ابن عبّاس تلک شقشقةٌ هدرت ثمّ قرّت.

19- أبو محمد عبد اللَّه بن أحمد البغدادی الشهیر بابن الخشاب: المتوفّى (567)، قرأها علیه أبو الخیر مصدّق الواسطی النحوی، و سیوافیک بُعید هذا کلامه فیها.

20- أبو الحسن قطب الدین الراوندی: المتوفّى (573)، رواها فی شرح نهج البلاغة «3»

 من طریق الحافظین: ابن مردویه و الطبرانی و قال: أقول: وجدتها فی موضعین تاریخهما قبل مولد الرضی بمدّة، أحدهما: أنَّها مضمنة کتاب الإنصاف لأبی جعفر بن قبة تلمیذ أبی القاسم الکعبی أحد شیوخ المعتزلة و کانت وفاته قبل مولد الرضی. الثانی: وجدتها بنسخة علیها خطّ الوزیر أبی الحسن علیّ بن محمد بن الفرات و کان وزیر المقتدر باللَّه، و ذلک قبل مولد الرضی بنیف و ستّین سنة، و الذی یغلب على ظنّی أنَّ تلک النسخة کانت کتبت قبل وجود ابن الفرات بمدة.

21- أبو منصور الطبرسی أحد مشایخ ابن شهرآشوب: المتوفّى (588) فی کتابه الاحتجاج «4»

 (ص 95) فقال: روى جماعة من أهل النقل من طرق مختلفة عن ابن عبّاس.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 114

22- أبو الخیر مصدّق بن شبیب الصلحی النحوی: المتوفّى (605)، قرأها على أبی محمد بن الخشّاب و قال: لمّا قرأت هذه الخطبة على شیخی أبی محمد بن الخشّاب و وصلت إلى قول ابن عبّاس: ما أسفت على شی‏ء قطُّ کأسفی على هذا الکلام. قال: لو کنت حاضراً لقلت لابن عبّاس: و هل ترک ابن عمّک فی نفسه شیئاً لم یقله فی هذه الخطبة؟ فإنّه ما ترک لا الأوّلین و لا الآخرین. قال مصدّق: و کانت فیه دعابة، فقلت له: یا سیّدی فلعلّها منحولةٌ إلیه. فقال: لا و اللَّه إنّی أعرف أنَّها من کلامه کما أعرف أنّک مصدّق. قال فقلت: إنَّ الناس ینسبونها إلى الشریف الرضی. فقال: لا و اللَّه، و من أین للرضی هذا الکلام و هذا الأُسلوب، فقد رأینا کلامه فی نظمه و نثره لا یقرب من هذا الکلام و لا ینتظم فی سلکه، ثمّ قال: و اللَّه لقد وقفت على هذه الخطبة فی کتب صُنّفت قبل أن یخلق الرضی بمائتی سنة، و لقد وجدتها مسطورة بخطوط أعرفها و أعرف خطوط من هو من العلماء و أهل الأدب قبل أن یُخلق النقیب أبو أحمد والد الرضی. راجع شرح ابن میثم «1». و شرح ابن أبی الحدید «2» (1/69).

23- مجد الدین أبو السعادات ابن الأثیر الجزری المتوفّى (606)، أوعز إلیها فی کلمة شقشق فی النهایة «3» (2/249) فقال: و منه

حدیث علیّ فی خطبة له: تلک شقشقة هدرت ثم قرّت.

24- أبو المظفّر سبط ابن الجوزی: المتوفّى (654) فی تذکرته «4» (ص 73) من طریق شیخه أبی القاسم النفیس الأنباری بإسناده عن ابن عبّاس فقال: تُعرف بالشقشقیّة، ذکر بعضها صاحب نهج البلاغة و أخلَّ بالبعض و قد أتیت بها مستوفاة. ثمّ ذکرها مع اختلاف ألفاظها.

 الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 115

25- عزّ الدین ابن أبی الحدید المعتزلی: المتوفّى (655) قال فی شرح النهج «1»

 (1/69): قلت: و قد وجدت أنا کثیراً من هذه الخطبة فی تصانیف شیخنا أبی القاسم البلخی إمام البغدادیّین من المعتزلة و کان فی دولة المقتدر قبل أن یخلق الرضی بمدّة طویلة. و وجدت أیضاً کثیراً منها فی کتاب أبی جعفر بن قبة أحد متکلّمی الإمامیّة و هو الکتاب المشهور بکتاب الإنصاف، و کان أبو جعفر هذا من تلامذة الشیخ أبی القاسم البلخی رحمه اللَّه تعالى و مات فی ذلک العصر قبل أن یکون الرضی رحمه اللَّه تعالى موجوداً.

26- کمال الدین بن میثم البحرانی: المتوفّى (679)، حکاها عن نسخة قدیمة علیها خطُّ الوزیر علیّ بن الفرات: المتوفّى (312)، و عن کتاب الإنصاف لابن قبة، و ذکر کلمة ابن الخشّاب المذکورة و قراءة أبی الخیر إیّاها علیه.

27- أبو الفضل جمال الدین بن منظور الإفریقی المصری: المتوفّى (711) قال فی مادّة: شقشق من کتابه لسان العرب «2» (12/53): و فی

حدیث علیّ رضوان اللَّه علیه فی خطبة له: تلک شقشقةٌ هدرت ثمّ قرّت.

28- مجد الدین الفیروزآبادی: المتوفّى (816، 817) أوعز إلیها فی القاموس «3»

 (3/251) قال: و الخطبة الشقشقیة العلویّة لقوله لابن عبّاس لمّا قال له: لو اطّردت مقالتک من حیث أفضیت، یا ابن عبّاس هیهات تلک شقشقةٌ هدرت ثمّ قرّت.

ثمّ ما عسانی أن أقول بعد ما یعربد شاعر النیل «4»

 الیوم، و یؤجّج النیران الخامدة و یُجدّد تلکم الجنایات المنسیّة- لاها اللَّه لا تُنسى مع الأبد- و یعدّها ثناء على

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 116

السلف، و یرفع عقیرته بعد مضی قرون على تلکم المعرّات، و یتبهّج و یتبجّح بقوله فی القصیدة العمریّة تحت عنوان: عمر و علیّ:

و قولةٍ لعلیٍّ قالها عُمرُ             أکرم بسامعها أعظِم بملقیها

حرّقتُ دارَکَ لا أُبقی علیک بها             إن لم تبایعْ و بنتُ المصطفى فیها

ما کان غیرُ أبی حفصٍ یفوهُ بها             أمامَ فارسِ عدنانٍ و حامیها

 

ما ذا أقول بعد ما تحتفل الأمّة المصریّة فی حفلة جامعة فی أوائل سنة (1918) بإنشاد هذه القصیدة العمریّة التی تتضمّن ما ذکر من الأبیات؟ و تنشرها الجرائد فی أرجاء العالم، و یأتی رجال مصر نظراء أحمد أمین، و أحمد الزین، و إبراهیم الأبیاری «1»، و علی الجارم، و علی أمین «2»، و خلیل مطران «3»، و مصطفى الدمیاطی بک «4» و غیرهم «5»

 و یعتنون بنشر دیوانٍ هذا شعره، و بتقدیر شاعر هذا شعوره، و یخدشون العواطف فی هذه الأزمة، فی هذا الیوم العصبصب، و یعکِّرون بهذه النعرات الطائفیّة صفو السلام و الوئام فی جامعة الإسلام، و یشتّتون بها شمل المسلمین، و یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً.

و تراهم یجدّدون طبع دیوان الشاعر و قصیدته العمریّة خاصّة مرّة بعد أخرى، و یعلِّق علیها شارحها الدمیاطی قوله فی البیت الثانی: المراد أنَّ علیّا لا یعصمه من

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏7، ص: 117

عمر سکنى بنت المصطفى فی هذه الدار.

و قال فی (ص 39) من الشرح: و فی روایة لابن جریر الطبری قال: حدّثنا جریر، عن مغیرة، عن زیاد بن کلیب قال: أتى عمر بن الخطّاب منزل علیّ و به طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین فقال: و اللَّه لأحرقنَّ علیکم أو لتخرجنَّ إلى البیعة، فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه. فإن کان زیاد هذا هو الحنظلی أبو معشر الکوفی فهو موثّق. و الظاهر أنَّ حافظاً رحمه اللَّه عوّل على هذه الروایة. انتهى.

و تراهم بالغوا فی الثناء على الشاعر و قصیدته هذه کأنَّه جاء للأمّة بعلم جمّ، أو رأی صالح جدید، أو أتى لعمر بفضیلة رابیة تسرُّ بها الأمّة و نبیُّها المقدّس، فبشرى بل بشریان للنبیّ الأعظم بأنَّ بضعته الصدِّیقة لم تکن لها أیّ حرمة و کرامة عند من یلهج بهذا القول، و لم یکن سکناها فی دار طهّر اللَّه أهلها یعصمهم منه و من حرق الدار علیهم. فزهٍ زهٍ بانتخاب هذا شأنه، و بخٍ بخٍ ببیعة تمّت بذلک الإرهاب، و قضت بتلک الوصمات.

لا تهمّنا هذه کلّها و إنَّما یهمّنا الساعة- بعد أن درسنا تاریخ حیاة الخلیفة الأوّل فوجدناه لدة غیره من الناس العادیِّین فی نفسیّاته قبل إسلامه و بعده،